قلم وفی را دوست دارم، اما رمان‌هایش کجا و داستان‌های کوتاه‌ش کجا...
        

          نویسنده در هر داستان به برسی چالش ها و روزمرگی هایی از زندگی زنان پرداخته و با توصیفات دقیق به عمق ذهن شخصیت نفوذ کرده و حس هم ذات پنداری خواننده رو برانگیخته.
از نظر من نویسنده میتونست داستان ها رو ادامه بده و انگار یه حس ناتمومی بدی بهم دست میداد تو هر داستان با اینکه واقعا توصیفات شخصیت ها عالی بود اما انگار داستان منو با شخصیت ها نیمه تموم ول میکرد.
البته همونطور که میدونیم تو داستان کوتاه نویسنده به جای اینکه تمرکزش روی گسترش داستان باشه فقط روی لحظات خاصی از زندگی شخصیت میپردازه و این نیمه تمامی از ویژگی بیشتر داستان های کوتاه بوده که برای بعضی ها اذیت کننده هست.
        

          نویسنده  دراین مجموعه داستان سعی کرده ،با یک دید واقع نگرانه به زندگی زنها نگاه کنه ، و به رنج  تنهایی و درد درک نشدن اونها توسط اطرافیانشون اونها بپردازه ، توصیف دقیق احساسات گاه و بیگاه زنانه  از ویژگی داستانهای  این کتابه ...
        

          بنظرم نویسنده با پرداخت کم به سوژه های خوب اون ها رو اسراف کرده
        

          برش های جذاب از زندگی با جزیئات زنانه.. احساسی که در من ایجاد کرد برابر بود  با دیدن فیلم های سوفیا کاپولا!!
        

           کتاب شامل چند داستان کوتاه است که هرکدام از وجهی به زندگی زنانه می‌پردازند.این کتاب را وقتی هدیه گرفتم که یک دانشجوی خل و چل با آرزوهای دور و دراز بودم. داستان‌ها را که خواندم با خودم گفتم «زنان دهه‌ی پنجاه» «من هیچ‌وقت شبیه این زن‌ها نمی‌شم». سال قبل دوباره کتاب را خواندم، چشم‌هایم می‌سوخت ...به سختی جلو اشک‌هایم را گرفته بودم.