معرفی کتاب دفترهای مالده لائوریس بریگه اثر راینر ماریا ریلکه مترجم مهدی غبرائی

دفترهای مالده لائوریس بریگه

دفترهای مالده لائوریس بریگه

4.2
7 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

7

شابک
9789649285202
تعداد صفحات
272
تاریخ انتشار
1379/7/18

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        دفترهای مالده لائوریس بریگه "اثر "راینر ماریا ریلکه "(تولد 1875 :در پراگ) رمانی است که به شیوه خاطرات نوشته شده است .قهرمان داستان جوانی است  به نام "مالده "که رفتار روزمره زندگی خود و دغدغه های مرگ را در حین خاطرات  آشکار می سازد .نویسنده درباره این کتاب اذعان می دارد" :به نظرم حالا دیگر خیلی  چیزها در درونم شکل خواهد گرفت .زیرا این خاطرات چون شالوده ای است که هر گاه  به گسترش تازه ای می رسد، همین که بتواند بر این زمین بلند متکی شود، فضای بیشتری  دور و برش ...بینوا مالده [قهرمان داستان] چنین ژرف غرق فلاکت می آغازد و به معنای  دقیق به سعادت ابدی می رسد ;او قلبی است که یک پرده کامل را می نوازد :پس از او  هر نغمه ای را می توان سرود ."بدین ترتیب، خاطرات مالده رشته های به ظاهر از هم  گسسته ای است که در انتها نوعی پیوند در آنها برقرار شده است .این خاطرات در  واقع بخشی از زندگی، عقاید و روحیات خود "ریلکه "است که در آن سیر تحول درونی  یک انسان به نمایش شود، انسانی که در جستجوی معنای هستی، زندگی، عشق و  مرگ است و بینش هنرمندانه و شاعرانه قدری از آلام او را فرو می کاهد .
      

یادداشت‌ها

Mari

Mari

1403/11/19

          چند دقیقه پیش به اتمام رسید. با مرگ شروع شد، با مرگ ادامه یافت، با مرگ تمام شد. مرگ هیچ‌کس مستثنی نبود؛ چه زنی آبستن که «ترس از مرگ» جنینش به موجود مستقلی تبدیل می‌شود، چه حیوان خانگی‌ای که در واپسین لحظات عمر انتظار دارد صاحبش بتواند او را از سرنوشت محتومش نجات دهد. 
کتاب را به‌خاطر بریده زیبایی درباره وضعیت کتاب‌خوان‌ها در یک کتابخانه شروع کردم. بعد از کمی تحملِ اضطراب جدایی در وهله اول آشنایی با کتاب (!)  از توصیفاتش لذت بردم؛ انگار با شاعری آشنا شده بودم که روح لطیف و قلم توانایش به جستجوی تاریک‌ترین تجربه بشری رفته است: مرگ. 
هربار در گوشه و کنار صفحه ریزبینی‌اش را تحسین می‌کردم؛ از آن دسته ریزبینی‌هایی بود که اعماق وجود آدم را می‌کاوید؛ روی غریب‌ترین آدم‌ها دست می‌گذاشت و چیزی دردناک از ایشان روایت می‌کرد؛ مرد نابینایی که لباسش سرشار از جزئیات چشم‌نواز بود؛ چشم‌نواز برای خودش؟ یا دیگرانی که به او توجهی نداشتند؟
حتی به توصیف زنده‌ها بسنده نمی‌کرد؛ از مرده‌ها می‌گفت و گاه چنان با خون‌سردی از مرگ و متعلقاتش سخن می‌گفت که دهان مرگ را باز می‌گذاشت؛ چند شاعر می‌شناسید که صحنه شکافتن قلب یک مرده و جهیدن خون از سینه وی را مانند یک استاد زبان‌شناسی با «هجا» توصیف کند؟ به اندازه انگشتان یک دست؟ گمان نمی‌کنم.

بعضی کتاب‌ها مثل چایند؛ باید برای دم کشیدنش صبر کنی، و در اوج تازه‌دم بودن آن را سر بکشی. نمی‌دانم صفحات پایانی کتاب به‌خاطر این که دیر به سراغش رفتم سیاه شد و مزه نداد، یا پرداختن به پادشاهان ندیده و نشناخته و رجوع دائمی به پانوشت موجب آن شد. به هرحال، فهم کتاب بدون توضیحات مترجم در صفحات پایانی، آسان نیست و ارجاعات فراوانی دارد. گاه این «رفت‌وبرگشت»های مکرر وقفه‌هایی در فهم محتوا ایجاد می‌کند؛ اما اگر کسی هستید که مثل من دنبال نوشته‌های یخ‌زده است، این کتاب تجربه تکرارنشدنی‌ای خواهد بود.
.
.
.
پ.ن: چندین سال از خواندن «سوگ مادر» مسکوب می‌گذرد و بیش از تصویری کلی از آن چیزی در خاطرم نیست؛ اما در بخش‌هایی که راوی از مرگ مادرش صحبت می‌کرد، به یادش افتادم.
        

12

مریم

مریم

1403/11/12

          تو مقدمه‌ی کتاب مهدی غبرائی از  خانلری نقل کرده: "چون بزرگی به سخن درآید، دم فرو باید بست."
هرچند که من از اون دسته آدم‌هایی نیستم که به این جمله اعتقاد داشته باشم اما در مقابل ریلکه و مخصوصا این کتابش اصلا نمی‌تونم کلمه‌ای بگم که عظمت اثر و زیبایی اون رو بتونم نشون بدم. ریلکه مردی زیرزمینیه اما نه در زیرزمین که روی زمین و میان آدم‌ها نشسته و همه‌چیز رو مشاهده می‌کنه. مشاهده‌ای که در لحظه‌ی درک هستی هر چیز نیستی غایی اون رو می‌بینه. بینشی که در اون "هرکسی مرگ خود را دارد و همین به او منزلتی ویژه و غروری خاموش می‌بخشد." ریلکه در تمام مشاهداتش تلاش می‌کنه چیزی فراتر از نگاه شاعرانه به محیط ارائه بده؛ کاری که ریلکه می‌کنه خارج کردن هر شی و ارتباطی از ظرف زمان و مکان خودشه و به طرزی شگفت‌آور قادره خود اون‌ها را در صفحات کتاب ارائه بده نه خاطره‌ای از چیزها. شاید این توانایی بی‌نظیر ریلکه همون چیزی باشه که هنوز منبع الهام نقاش‌ها و شاعراست. نقاشی که نتونسته از جمع و محیط گسسته بشه و تنهایی رو کامل درک کنه با خوندن ریلکه پرتره‌ای از تنهایی می‌کشه. شاعری که نتونسته زیبایی اشیا و طبیعت رو که همراه با مرگ توامانشون هست ببینه لابلای کلمات ریلکه به درکی از این زیبایی می‌رسه و زیبایی رو در توصیفی شاعرانه تبدیل به کلمه می‌کنه. کلمات ریلکه برداشت دست دوم از محیط یا زاویه‌ی دید نیست که خود محیطه.

"مثل همه‌ی کسانی که از روی تفنن به کاری جدی می‌پردازند، از لذت آسان‌یاب لوس شده‌ایم و بر سر موقعیت استادی خود ایستاده‌ایم. اما کی می‌شود اگر موفقیت‌های خود را تحقیر کنیم، چه می‌شود اگر از نو به آموختن کار عشق بپردازیم، کاری که همیشه دیگران برای ما انجام داده‌اند؟ چه می‌شود اگه حالا که همه‌چیز تغییر می‌کند، پا در راه بگذاریم و آغازگر باشیم؟ "
        

1