معرفی کتاب حقارت اثر فیلیپ راث مترجم سهیل سمی

حقارت

حقارت

فیلیپ راث و 1 نفر دیگر
3.1
4 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

1

ناشر
نیماژ
شابک
9786003671416
تعداد صفحات
104
تاریخ انتشار
1395/2/7

توضیحات

        کتاب حاضر داستانی است که در آن «سایمون اکسلر»، بازیگر پا به سن گذاشته که سالیان درازی در صحنه های نمایش خوش درخشیده، ناگهان با خلأ مطلق مواجه می شود. «اکسلر» تمام استعداد را از دست داده است. این کتاب داستان تلاش «اکسلر» برای فرار از سرنوشت شوم خویش است، سرنوشتی که با تقدیر یکی از برجسته ترین شخصیت ها در نمایش «چخوف» همگون می شود. در داستان می خوانیم: «جذبه جادویی اش از دست رفته بود. نیروی غریزی اش ته کشیده بود. در ایفای نقش هرگز شکست نخورده بود».
      

لیست‌های مرتبط به حقارت

یادداشت‌ها

          بدون هیچ برنامه‌ی قبلی و تجربه‌ی خوانش هدف‌مندی از نویسنده، تو کتاب‌فروشی جذب المان‌های بصری اثر از جمله طراحی جلد، جیبی‌بودنش‌و تناسبش با تجربه‌های فراوان در-مترو-خوانی‌هام، عنوان و جمله‌ی qoutشده از قسمتی از کتاب که روی جلد هست شدم. تورقی کردم صفحه‌های ابتدایی رو و احساس کردم در این دوره‌ای که سقوطی با منشا نامعلوم و گاه معلومی که از جلوگیری و سرکوب ساقط‌ام ناتوانم، ارتباط خوبی می‌تونم باهاش بگیرم. با این بازیگر موفق تئاتری که حالا ناتوانی‌ای رو در خودبودن به معنایی تجربه می‌کنه. دیگه نمی‌تونه بازی کنه و دچار افکار suicidalو نومیدانه شده. یک‌جور به پوچ‌رفتن و گم‌کردن خود.
“ترجمه‌ی سهیل سمی”؟! بَه! بهتر هم که شد! تجربه‌ی خوانشم قبل از این کتاب، «فقط یک داستان»ِ جولین بارنز بود که به واسطه‌ش با نثر ترجمه‌گرایانه‌ی سهیل سمی هم آشنا شدم و خوشم شده بود. گفتم دیگه پس بریم که داشته باشیم این کتاب رو!

فصل اول خوب بود. حداقل می‌فهمیدی داری پا به چه داستانی با چه محوریتی با چه شخصیتی می‌گذاری. در حدّ یک‌سوم اثر این حس رو داشتم. چون بعدش رفت به سمتی که انگار یه چیزهای کم بود. هیچ‌چیز make sense نمی‌کرد. خلاصه که بد. بی‌دلیل. گیج و خسته‌کننده. حتی تو نقطه‌ای به خودم شک کردم که نکنه اون وسط‌هاذکه از مترو پیاده شدم و کتاب رو تو اون فواصل رها کردم، ذهنم ری‌استارت شده؟! ولی که نه. با خواندن reviewهای دوستان خارجکی که به ورژن اصلی و دست‌خوش سانسورناشده‌ی داستان دسترسی داشته‌اند، فهمیدم که چه قسمت بزرررگی از داستان سانسور شده .
عملاً نه چیزی که خواندم این اثر بود نه ریویویی که نوشتم، نقدی  بر این اثر:)) با تشکر از شانسم که با این تجربه، بهم نشان داد که باید زودی با نشر نیماژ خداحافظی کنم. چون شما این انتخاب رو داری که حق چاپ یک اثر رو بخری یا نخری. فکرنکنم تفنگ گذاشته‌باشند رو شقیقه‌هاشون که اثری که تو چارچوب‌های ج.ا جای نمی‌گیره رو بگیرند، و تا جایی که در توان دارند کثافت بزنند بَرَش و ناقصش کنند!
البته که در این میان، فاصله‌ی سلام و خداحافظیم با سهیل سمی به عنوان مترجمی که داشتم با انتخاب کلماتش حال می‌کردم هم معلوم شد که بسیار کم بوده.:))
        

0