یادداشت‌های نورالله قلی زاده (10)

ما برای چی
          ما برای چی دور هم جمع میشیم؟
اکثر این جمع ها یا از روی عادته یا تقلیده 
اولین چیزی که باید در جمع ها مدنظر داشته باشیم نیاز افراد هست. این که تک تک افراد چه کمبود هایی دارند که در این جمع باید اشباع بشه؟
مثلاً یکی باید از لحاظ عاطفی مورد توجه قرار بگیره یکی از لحاظ فکری یکی از لحاظ مالی و...
مسئله ی بعد اینه که این نیاز ها به چه روشی و از چه طریقی باید برآورده بشه. یک نفر با محبت به حرکت درمیاد یک نفر با تشر و یک نفر با صحبت.
و در آخر باید دید آیا این جمع اون حاصل جمع دلخواه رو داره یا نه؟
یک سری نکات هم هست که افرادی که میخوان در این جمع ها رشد کنند و در صراط حرکت کنند باید رعایت بکنند و باید یک سری از ویژگی ها رو از خودشون دور کنند
مثل توقع داشتن، انتظار از دیگران، برون فکنی(تبرئه کردن خودمون از تقصیرات) و شتاب که این آخری از همه مهم تره. مرحوم صفایی درمورد این ویژگی آخر یک مثال قشنگی میزنه. اینکه ما اغلب شبیه اون چوپانی هستیم که با یک دست به گوسفند غذا میده و با یک دست دیگه دنبه گوسفند رو اندازه میگیره که ببینه با این غذا به دنبه اضافه شده یا نه!

خلاصه که باید مواظب حاصل جمع هامون باشیم. 
چون که این جمع ها از اون هایی هست که ماشین حساب هم به راحتی از پسش بر نمیاد!

اللهم اجمعنا علی کلمة التقوا انک احق بها و اهلها
        

3

5

          یه چیزی بین ما جا افتاده و به نظرم بعضی وقتا برداشت بد از این جمله ی معروف میشه
اینکه میگیم اسلام باعث شد ارج و قرب و مقام زن بالا بره.
این حرف درسته ولی ما فکر می کنیم زن ها هیچ استعداد و ویژگی خوبی نداشتند و اسلام این ویژگی ها و ظرفیت ها رو در اونها ایجاد کرده. خیر!
اصلش اینه که اسلام با پرورش استعدادهای خانم ها و شناساندن اونها به وسیله ی مصداق های متعدد از صدر اسلام تا الآن، به انسان ها نشون داد که زن ها چه ظرفیت های بالایی دارند و حتی خیلی از اوقات از مردان خیلی خیلی بیشتر اوج می گیرن.

یکی از مصداق های بارز این زن های قهرمان و والا مقام، شهید زینب کمایی هست.
دختر نوجوانی که در ۱۴ سالگی به دست منافقین و با چادر خاکی خودش خفه شد و به مقام بزرگ شهادت رسید.
چیزهایی که از این شهید عزیز خواندم خیلی روی من تاثیر گذاشت.
چطور یک دختربچه ی یازده،دوازده ساله اینقدر می‌تونه بزرگ باشه؟!
خوندن کتاب های شهید مطهری و دکتر شریعتی در سن کم،
 کلاس های اخلاق، عقیدتی،سیاسی، قرآن و...
فهم عمیق از آیات قرآن و نهج‌البلاغه و ادعیه و...
جملات نابی که گویا به دست یک زاهد سالخورده نوشته شده
به کار بردن اشعار عارفانه در یادداشت ها و نامه و وصیت نامه و...
خواندن نماز شب ،غفیله، نافله ها و نمازهای دیگه به صورت منظم
روزه گرفتن در دو روز هفته برای خودسازی
لباس های ساده پوشیدن، غذاهای ساده و کم خوردن و...
دغدغه مند بودن برای انقلاب و کارهای فرهنگی عمیق در سطح شهر، ارتباط با مساجد، مراکز فرهنگی و رابطه ی نزدیک با امام جمعه ی شهر و از همه مهم تر داشتن یک دفترچه ی محاسبه ی نفس به صورت روزانه.
آدم واقعاً حسرت می خوره. خیلی از خودم خجالت کشیدم. هی...
خصوصاً این جمله که آخرها روی دفترهای خودش می نوشت اشک آدم رو در میاره:
خانه خود را ساختم.اینجا جای من نیست. باید بروم،باید بروم...
        

10