یادداشت‌های کتابخورم (85)

            ⭕این جلد از این سری کتابها به روایتِ وضع اروپا در دوره رنسانس می‌پردازه
دوره‌ای که کلیسا یا کم‌کم به گوشه انزوا رفته و نقشی در اداره جامعه نداره یا اینکه اون هم در سرمایه داری و بورژوازی هضم شده و خودش هم بخشی از اونها شده
قسمتی از تاریخ که قاره آمریکا کشف میشه و جنگ انگلستان با هلند و فرانسه برای تصاحب قاره جدید اتفاق میفته که هر کدوم برای بدست آوردن منابع جدید به جونِ هم می‌افتند.
بخشی از تاریخ که به علت رشد و گسترش کارخانه‌ها و افزایش تولیدات اونها، دوران اوج مصرف‌گرایی اروپا هست
دورانی که خیلی از کشورهای اروپایی هنوز به صورت پادشاهی اداره می‌شوند و به دلیل فاصله طبقاتی در اکثر اونها شورش مردم اتفاق میفته برای زندگی‌ای بهتر
به نظرم اسم زیبایی برای این کتاب و برای این دوره انتخاب کردن، دوره‌ای که در اروپا دین (مسیحیت) کنار رفت و 《"من" به قدرت رسید》 

⭕بخشی از کتاب :
جنگ‌های بسیار زیادی در این دوران اتفاق افتاد که در مقایسه با قرون وسطی، تلفات بیشتری داشت. مهم‌ترین جنگ قرون وسطی، جنگ‌های صلیبی بود که کاملا مذهبی بود. اما رنسانس دوران جنگ‌های داخلی بود که به‌خاطر کشورگشایی پادشاهان و شاه‌زادگان صورت می‌گرفت. در این زمان پادشاهان زیادی اعدام شده و حکومت‌ها کوتاه‌ مدت شدند. ارتش‌های منظم تشکیل شد و از توپ و سلاح‌های گرم برای کشتار انسان‌ها استفاده کردند.
کشورهای اروپایی با حمله به سرزمین‌هایی در آفریقا، جنوب‌شرق آسیا، آمریکای لاتین و‌... مستعمراتی برای خود گرفتند و ساکنان بومی این مستعمرات را اسیر و به‌عنوان برده به‌کار گرفتند. در این دوران برده‌داری رواج پیدا کرد تا آن‌جا که در برخی مستعمرات نسل ساکنان بومی در حال انقراض بود. بسیاری از مردم اروپا در فقر و گرسنگی جان دادند.
اروپا از نو زاده شد اما با رنج و درد بسیار. هزینه این نوزایی گذر از آرامش مذهبی و استقبال از آشوب بود.
          
            ⭕داستانی از زندگی یک خلبان نظامی که در دفاع مقدس و در حمله به یکی از کارخانه‌های ساخت شیمیایی در عراق هر دو پای‌ش را از دست می‌دهد و حالا خانه‌نشین شده است
روایت ماجرا از زبان نامه‌ هاست ، نامه‌هایی که اشخاص مختلف داستان برای هم می‌فرستند که نهایتا ماجرای زییایی را با ما به اشتراک می‌گذارد

⭕بخشی از کتاب:
رفتم کنار تخت فلزی. صورتش تاول زده بود، اما می‌توانست حرف بزند. مُقَطَّع و بریده بریده.
-گاز خردل... شیمیایی‌... مشکل تنفسی... ناراحتی پوستی... فشار به قلب... گشاد شدن دریچه‌ها... همه‌ می‌میریم ستوان مشکات ..........
نامردی است... شیمیایی نامردی است...
ماسک را از تخت کناری گرفت. چند نفس عمیق کشید. بعد دوباره برگرداند به همان تخت. منتظر بودم که به تخت سومی بدهد. گفت:
-تمام کرده... یک ساعته... ....
از جا بلند شدم. خواستم بروم که بیمار تخت کناری تکانی خورد. محکم مچ دستم را چسبید. با دست چپش اسپری ضد تنگی نفس را نزدیک دهانش برد. فش فشی کرد. آرام گفت:
-ستوان مشکات! از حضرت صاحب کمک بخواه!
از در که بیرون می‌آمدم. هنوز به اتاق نگهبانی نرسیده بودم که صدای ضجه‌ای نفسم را برید. نگهبانی گفت:
-دوش ظهر... تاول‌ها... خود حضرت صاحب به دادشان برسد...
بعدها فهمیدم در آن آسایش‌گاه همه به شما توسل می‌کنند. نفهمیدم از شدت درد، یا از لذت درمان...
به خانه که رسیدم، طیبه نامه‌ی محرمانه‌ی ابلاغ عملیات را نشانم داد:
((انهدام کارخانه‌ی تولید گاز خردل، کرکوک...))

Merged review:

⭕داستانی از زندگی یک خلبان نظامی که در دفاع مقدس و در حمله به یکی از کارخانه‌های ساخت شیمیایی در عراق هر دو پای‌ش را از دست می‌دهد و حالا خانه‌نشین شده است
روایت ماجرا از زبان نامه‌ هاست ، نامه‌هایی که اشخاص مختلف داستان برای هم می‌فرستند که نهایتا ماجرای زییایی را با ما به اشتراک می‌گذارد

⭕بخشی از کتاب:
رفتم کنار تخت فلزی. صورتش تاول زده بود، اما می‌توانست حرف بزند. مُقَطَّع و بریده بریده.
-گاز خردل... شیمیایی‌... مشکل تنفسی... ناراحتی پوستی... فشار به قلب... گشاد شدن دریچه‌ها... همه‌ می‌میریم ستوان مشکات ..........
نامردی است... شیمیایی نامردی است...
ماسک را از تخت کناری گرفت. چند نفس عمیق کشید. بعد دوباره برگرداند به همان تخت. منتظر بودم که به تخت سومی بدهد. گفت:
-تمام کرده... یک ساعته... ....
از جا بلند شدم. خواستم بروم که بیمار تخت کناری تکانی خورد. محکم مچ دستم را چسبید. با دست چپش اسپری ضد تنگی نفس را نزدیک دهانش برد. فش فشی کرد. آرام گفت:
-ستوان مشکات! از حضرت صاحب کمک بخواه!
از در که بیرون می‌آمدم. هنوز به اتاق نگهبانی نرسیده بودم که صدای ضجه‌ای نفسم را برید. نگهبانی گفت:
-دوش ظهر... تاول‌ها... خود حضرت صاحب به دادشان برسد...
بعدها فهمیدم در آن آسایش‌گاه همه به شما توسل می‌کنند. نفهمیدم از شدت درد، یا از لذت درمان...
به خانه که رسیدم، طیبه نامه‌ی محرمانه‌ی ابلاغ عملیات را نشانم داد:
((انهدام کارخانه‌ی تولید گاز خردل، کرکوک...))
          
            ⭕درواقع کتابِ ((نفحات نفت)) جلد صفرم این کتاب هست (البته به نقل از قول خودِ نویسنده) و شاید تنها کتابی که جلد اولش قبل از جلد صفرم منتشر شده
ایشون در این کتاب ترکیبِ جدید و زیباتری برای فرار مغزها خلق کردند به اسم ((نشت نشا)) و به دلایل و زمینه‌های این اتفاق و کمی هم راه حل این مسئله می‌پردازند
.
⭕بخشی از کتاب:
تفاوت نگاهِ خرد و کلان روشن است. مسئولی که برای مبارزه با فساد اداری به دنبالِ پیدا کردنِ کارمندان متخلف است، نگاهش خرد است. نمی‌فهمد که وقتی گردشِ کار در سیستمِ بوروکراتیک طولانی شد، راشی و مرتشی -اگر چه جفت هما فی‌النار- اما هردو برای جد و آباء هم فاتحه می‌خوانند.
راشی از این جهت که مرتشی کارش را تمشیت کرده است و وقتش را نکشته است و مرتشی از آن جهت که راشی قدردان بوده است.
برعکس، نگاهِ کلان به مسئله‌ی فساد اداری فی‌الفور در می‌یابد که به عوضِ مجازاتِ کارمندانِ متخلف و تکثیرِ نهادهای بازرسی بایستی گردشِ کار را تسریع کرد و رفت سراغِ اتوماسیون و فرم‌های اطلاعاتی و...
با این بیان روشن می‌شود که نگاهِ کلان بر پدیده‌ی نشتِ نشا یعنی چه. یعنی به عوض نگاهِ خرد و متمرکز روی چهارتا دانش‌جوی بی‌چاره بایستی روی تمامیِ سیستمِ آموزشی اشراف پیدا کرد...

Merged review:

⭕درواقع کتابِ ((نفحات نفت)) جلد صفرم این کتاب هست (البته به نقل از قول خودِ نویسنده) و شاید تنها کتابی که جلد اولش قبل از جلد صفرم منتشر شده
ایشون در این کتاب ترکیبِ جدید و زیباتری برای فرار مغزها خلق کردند به اسم ((نشت نشا)) و به دلایل و زمینه‌های این اتفاق و کمی هم راه حل این مسئله می‌پردازند
.
⭕بخشی از کتاب:
تفاوت نگاهِ خرد و کلان روشن است. مسئولی که برای مبارزه با فساد اداری به دنبالِ پیدا کردنِ کارمندان متخلف است، نگاهش خرد است. نمی‌فهمد که وقتی گردشِ کار در سیستمِ بوروکراتیک طولانی شد، راشی و مرتشی -اگر چه جفت هما فی‌النار- اما هردو برای جد و آباء هم فاتحه می‌خوانند.
راشی از این جهت که مرتشی کارش را تمشیت کرده است و وقتش را نکشته است و مرتشی از آن جهت که راشی قدردان بوده است.
برعکس، نگاهِ کلان به مسئله‌ی فساد اداری فی‌الفور در می‌یابد که به عوضِ مجازاتِ کارمندانِ متخلف و تکثیرِ نهادهای بازرسی بایستی گردشِ کار را تسریع کرد و رفت سراغِ اتوماسیون و فرم‌های اطلاعاتی و...
با این بیان روشن می‌شود که نگاهِ کلان بر پدیده‌ی نشتِ نشا یعنی چه. یعنی به عوض نگاهِ خرد و متمرکز روی چهارتا دانش‌جوی بی‌چاره بایستی روی تمامیِ سیستمِ آموزشی اشراف پیدا کرد...
          
            ⭕خیلی وقت‌ها شده که با پستِ چند نفر در مورد یک موضوعی، کلاه سرمون رفته و فکر کردیم واقعیت داره
نمی‌دونیم چطوری باید با موضوعات برخورد کنیم، تا واقعیتِ موضوع رو ببینیم و جزئی نگریِ اون مطلب گولمون نزنه
در این کتاب قراره یاد بگیریم چگونه یک مطلب سیاسی رو تحلیل کنیم
کتاب شامل مباحث مقام معظم رهبری در مورد تحلیل سیاسی در سالهای مختلف هست که با الگو برداری از مباحث ایشون کتاب در دو سر فصل ((مقدمات تحلیل سیاسی)) و ((مهارتها و فنون تحلیل سیاسی)) سعی در آموزش تحلیل دارد

⭕بخشی از کتاب :
آنچه من توانستم به عنوان جمع‌بندی به دست بیاورم، این است که «تحلیل سیاسی» ضعیف بود. البته در درجه‌ی بعد، عوامل دیگری هم بود؛ اما مهمترین مسأله این بود. والّا خیلی از مردم هنوز مؤمن بودند؛ اما مؤمنانه در پای هودج ام‌المؤمنین در مقابل علی(علیه‌السّلام) جنگیدند و کشته شدند! [بنابراین، تحلیل غلط بود.
موضع خود را شناختن و در آن قرار گرفتن، هوشیاری سیاسی، شم سیاسی و قدرت تحلیل سیاسی - البته به دور از ورود در دسته‌بندیهای سیاسی - خودش یکی از آن خطوط ظریفی است که من در پیام هم به شما عرض کردم؛ امام هم که مکرر در مکرر فرموده بودند.
          
            ⭕مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه به قلم جذابِ آقای امیرخانی
کتاب شامل ۱۱ ماجرای متفاوت است که اسم کتاب هم از اسم یکی از همین داستان‌ها برداشته شده

⭕بخشی از کتاب:
هرکسی یک عشقی دارد، اما خیلی کَمَند آدمهایی که به صراحت دنبال عشقشان بروند. مثلا یکی عاشق رانندگی است، می‌رود دنبال حرفه بی‌تحرک کاسبی. یکی عاشق کاسب شدن است، به عشقش پشت پا می‌زند، می‌شود پزشک‌. البته هیچ‌وقت آدم نمی‌تواند از عشقش به طور کامل دست بکشد. شاید برای همین باشد که خیلی از کاسبها خودشان با اتومبیل به دنبال اجناس می‌روند و یا خیلی (بعضی) از پزشکان مثل کاسبها در مطب شخصی‌شان طوری می‌نشینند که انگار پشت دخل دکان نشسته‌اند
(نوشته‌ی داخل پرانتز از من هست)

Merged review:

⭕مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه به قلم جذابِ آقای امیرخانی
کتاب شامل ۱۱ ماجرای متفاوت است که اسم کتاب هم از اسم یکی از همین داستان‌ها برداشته شده

⭕بخشی از کتاب:
هرکسی یک عشقی دارد، اما خیلی کَمَند آدمهایی که به صراحت دنبال عشقشان بروند. مثلا یکی عاشق رانندگی است، می‌رود دنبال حرفه بی‌تحرک کاسبی. یکی عاشق کاسب شدن است، به عشقش پشت پا می‌زند، می‌شود پزشک‌. البته هیچ‌وقت آدم نمی‌تواند از عشقش به طور کامل دست بکشد. شاید برای همین باشد که خیلی از کاسبها خودشان با اتومبیل به دنبال اجناس می‌روند و یا خیلی (بعضی) از پزشکان مثل کاسبها در مطب شخصی‌شان طوری می‌نشینند که انگار پشت دخل دکان نشسته‌اند
(نوشته‌ی داخل پرانتز از من هست)
          
            ⭕انسان‌هایی که برای خود اصول و قاعده‌ای دارند، طبعا دشمنانی و دوستانی دارند
حالا وسعت و زمان و مکانِ این دوستی و دشمنی بستگی به هر شخص دارد 
امام علی علیه السلام به عنوان کسی که این جاذبه و دافعه در زمان ایشون به حدِّ اعلای خودش رسیده، ملاک نویسنده‌ی این کتاب است
علی (علیه‌السلام)، کسی که دوستان و دوست‌داران او محدود به زمانِ خودِ او نبودند، محدود به حدود زندگی او نبودند و دوستان او تا از دست‌دادن جان‌شان پای ایشان می‌ایستند و همینطور برعکس دشمنانی دارد در همه‌ی زمان‌ها و در اقصی نقاط جهان و کسانی که در راه دشمنی با او حاضر هستند حتی جانِ خود را هم به خطر بیندازند

⭕بخشی از کتاب :
امیرالمومنین علیه السلام در نامه‌ای که برای محمد بن ابی بکر نوشت، می‌گوید:
پیغمبر به من گفت: من بر امتم از مومن و نشرک نمی‌ترسم، زیرا مومن را خدا به سبب ایمانش باز می‌دارد و مشرک را به خاطر شرکش خوار می‌کند، ولکن بر شما از هر منافق‌دلِ دانا زبان می‌ترسم که آنچه را می‌پسندید می‌گوید و آنچه را ناشایسته می‌دانید می‌کند.
در اینجا رسول‌الله از ناحیه نفاق و منافق اعلام خطر می‌کند، زیرا عامه امت، بی‌خبر و ناآگاهند و از ظاهرها فریب می‌خورند.
و باید توجه داشت که هر اندازه احمق زیاد باشد، بازار نفاق داغتر است. مبارزه با احمق و حماقت، مبارزه با نفاق نیز هست زیرا احمق ابزار دست منافق است. قهراً مبارزه با احمق و حماقت خلع سلاح کردن منافق، و شمشیر از دست منافق گرفتن است.
          
            ⭕جانستان کابلستان شرح سفر اتفاقیِ آقای امیرخانی به افغانستان در سال ۸۸ ، شهرهای هرات و کابل و مزارشریف
ویژگی ای که از این دو سفرنامه ی آقای امیرخانی خیلی دوست داشتم نکته ها و حاشیه هایی بود که ایشون در کنار شرح ماوقع در سفر برای خواننده ی کتاب می نویسند و به نظرم همین حاشیه هاست که برای کسی مثل من کتاب رو جذاب کرده

⭕در این کتاب قراره یه کمی از هم وطنامون که پشت مرز های مِید این بریطانیای کبیر هستند خبر بگیریم
یه کمی از شباهت هایی که باهم داریم بشنویم
و البته در این کتاب قراره یه کمی ناامنی رو احساس کنیم این که وقتی هوا تاریک شد از ترس نتونیم بیایم بیرون یعنی چی ، ترس از اینکه هر لحظه ممکنه بچه ی خُردِت گروگان بگیرن و پول بخوان



⭕بخشی از کتاب:(صرفا جهت تذکر به خودمان)
اگر ما مردم قدر یک‌دیگر ندانیم و قدرِ قشور ندانیم و قدر نظام ندانیم و افسار مملکت را بدهیم دستِ جاه طلبی چهار نفر قدرت‌طلبِ بی فرهنگ سیاسی،یقین بدانیم که ظرفِ ۵ سال بدل خواهیم شد به نسخه ی برابرِ اصلِ همسایه.
گسل ها اگر تعمیق شوند و من و تو یکدیگر را دشمن بپنداریم، هزاران خطِ جنگِ دیگر بینِ ماهای دیگر و شماهای دیگر تر پدید خواهد آمد و...
شاید دوباره در همین خانه ها زنده‌گی کنیم، اما کنار خانه هامان بایستی کسی با کلاشینکف راه برود ... خدا کند که او از سرداران‌مان نباشد...

Merged review:

⭕جانستان کابلستان شرح سفر اتفاقیِ آقای امیرخانی به افغانستان در سال ۸۸ ، شهرهای هرات و کابل و مزارشریف
ویژگی ای که از این دو سفرنامه ی آقای امیرخانی خیلی دوست داشتم نکته ها و حاشیه هایی بود که ایشون در کنار شرح ماوقع در سفر برای خواننده ی کتاب می نویسند و به نظرم همین حاشیه هاست که برای کسی مثل من کتاب رو جذاب کرده

⭕در این کتاب قراره یه کمی از هم وطنامون که پشت مرز های مِید این بریطانیای کبیر هستند خبر بگیریم
یه کمی از شباهت هایی که باهم داریم بشنویم
و البته در این کتاب قراره یه کمی ناامنی رو احساس کنیم این که وقتی هوا تاریک شد از ترس نتونیم بیایم بیرون یعنی چی ، ترس از اینکه هر لحظه ممکنه بچه ی خُردِت گروگان بگیرن و پول بخوان



⭕بخشی از کتاب:(صرفا جهت تذکر به خودمان)
اگر ما مردم قدر یک‌دیگر ندانیم و قدرِ قشور ندانیم و قدر نظام ندانیم و افسار مملکت را بدهیم دستِ جاه طلبی چهار نفر قدرت‌طلبِ بی فرهنگ سیاسی،یقین بدانیم که ظرفِ ۵ سال بدل خواهیم شد به نسخه ی برابرِ اصلِ همسایه.
گسل ها اگر تعمیق شوند و من و تو یکدیگر را دشمن بپنداریم، هزاران خطِ جنگِ دیگر بینِ ماهای دیگر و شماهای دیگر تر پدید خواهد آمد و...
شاید دوباره در همین خانه ها زنده‌گی کنیم، اما کنار خانه هامان بایستی کسی با کلاشینکف راه برود ... خدا کند که او از سرداران‌مان نباشد...
          
            ⭕در یک جامعه، آزادی اجتماعی اولویت است یا آزادی اجتماعی و آیا اصلا بدون رسیدن به آزادی معنوی، رسیدن به آزادی اجتماعیِ واقعی ممکن هست؟
آزادی به چه معناست؟

⭕کتاب شامل ۸ فصل و  ۱۵ سخنرانی از استاد شهید مطهری هست که اسم اونها از قرار زیر هست:
- آزادی معنوی
- عبادت و دعا
- توبه
- هجرت و جهاد
- بزرگی و بزرگواری روج
- ایمان به غیب
- معیار انسانیت چیست؟
- مکتب انسانیت

⭕بخشی از کتاب ۱:
شخصی از حضرت علی علیه السلام سوال کرد: چرا ما در هر رکعت نماز دو بار سجده می‌کنیم؟
امیرالمؤمنین این آیه را خواند: مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى. اول بار که سجده می‌گذاری و برمی‌داری یعنی مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ. همه ما از خاک آفریده شده‌ایم...
دومرتبه سرت را به خاک بگذار، یادت بیاید که می‌میری و باز به خاک برمی‌گردی. دوباره سرت را از خاک بردار و یادت بیفتد که یک بار دیگر از همین خاک محشور و مبعوث خواهی شد.

⭕بخشی از کتاب ۲:
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قرآن می‌گوید: بدانید که خدا همین زمین مرده را در هنگام بهار زنده می‌کند. این آیه در احادیث ما این طور تفسیر شده است که این مطالب اختصاص به زمین خاکی ندارد، زمینِ اجتماع بشر هم چنین است. اگر شما دیدید که روزی فساد جهانگیر شد (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ)، اگر تمام عالم مثل فصل زمستان مُرد، مایوس نشوید، نگویید دنیا را زمستان گرفت، دیگر دوره بهار منقضی شد؛ خیر، بهاری خواهد آمد