یادداشت لیلا مهدوی

                «زیر تیغ ستاره جبار»روایت اول شخص از جنگ و سیاست است که آن اول شخص یک زن است با تمام احساس زنانه.  بی آنکه بخواهد یا تظاهر کند، هر چه روایت می کند را از منظر زنانه و مبتنی بر اصل واقع گرایی و رئالیسم بیان می کند و راوی  به دنبال برانگیختن احساسات نیست. نمی خواهد رنج را بیان کند اما مفهوم رنج را می توان در میان سطور گزارش داستانی اش احساس کرد.
روایت از سال ۱۹۴۱ و در شهر پراگ از کشور چکسلواکی  در بلوک شرق اروپا، آغاز می شود. از زمانی که نازی ها و فاشیسم سعی دارد چکسواکی را تحت سیطره هیتلر در بیاورد.
هدا مارگولیوس کووالی نویسنده و راوی داستان، روایت خود را از فرستاده شدن به اردوگاه های کار اجباری در سرزمین دیگر، آغاز می کند. او ایده ها و ایدئولوژی پیچیده ای ندارد. برای زندگی می جنگد و در میان بیم و امید در تناوب است. اما پای پس نمی کشد.
داستان پر از تصاویر بدیع و آشنایی زدایی شده است که مخاطب را به دنبال خود می کشد و مخاطب می تواند خود را معرکه پیدا کند و با راوی همذات پنداری کند زیرا همه چیز را در ساده ترین و واضح ترین حالت واقعیت خودش گزارش می دهد. بیش از آن که بخواهد واگویه کند، تصویر می سازد و بی کم کاست صحنه و میزانسن روایت را نشان می دهد.
همان گونه که پیش تر گفتم یکی از نقاط مثبت این اثر، روایت از pov زنانه و حتی مادرانه آن است. نویسنده از همان آغاز داستان سه چیز که زندگی او را  دچار تلاطم و تغییر کرده است معرفی می نماید: هیلتر، استالین و بعد امیدی که با تلاش در قلب خود روشن نگاهش داشته است.
در طول روایت راوی علاوه بر گزارش آنچه از سرگذرانده به تحلیل خود و آنچه بر اوضاع سیاسی پیرامونش گذشته نیست غافل نیست از این رو داستان جنبه سیاسی دارد و درباره ی نازی ها و خصوصا کمونیسم و اجتماع کمونیستی حرف های زیادی می زند. و تحلیل های سیاسی ارائه می دهد، اما مطالبه او « احساس آزادی شخصی» است. مانند تمام مردمی که با آن ها زندگی می کند.
دست و پا زدن برای بقا و فهمیدن و آگاهی، در یک حکومت توتالیتر که به قول راوی «برایش کار سختی نیست که مردم را نادان  نگه دارد.»
 
چیزی که بیشتر از گزارش روزهای سیاه پراگ مخاطب را جذب می کند این است که در میان این تیرگی ها راوی همواره به دنبال روزنه نور است و به خاطر امید کوله بار زندگی را به دوش خود می کشد و  پیش می رود.  
نگاه زنانه راوی گزارش بیشتری از شیوه و جزئیات زندگی می دهد. و تصویر بهتری می سازد به همین دلیل حس بیشتری را در مخاطب برمی انگیزاند.
هدا می تواند شرح دهد که سهم زن از محنت جنگ در  سوگ و رنج و مصیبت های بشری مانند اعدام در ملا عام اعضای یک خانواده در پی پناه دادن به یک فراری از اردوگاه کار اجباری، یا  حتی  دیدن کوره های آدم سوزی نازی ها، تا چه حد هولناک است.
زیر تیغ ستاره جبار، یک مستند است. گزارشی از زنان و دخترانی که رویاهای جوانی شان به دست اصحاب قدرت و حکومت نابود شد و آن ها تنها برای حفظ بقا جنگیدن و هر کسی ظرفیت تحمل بیشتری داشت، فرو نریخت و ادامه داد.
در طول روایت نشان می دهد که چگونه ایدئولوژی یک مکتب بر کرامت و ارزش های وجودی انسان ها برتری داده می شود و فردیت و آزادی شخصی را به حاشیه می کشاند.
« حرف آن هایی که می گفتند تنها راه بازگشت به زندگی فراموش کردن است در کتم نمی رفت. می خواستم همه چیز را به خاطر بسپارم، روی چیزی سرپوش نگذارم، چیزی را بزک نکنم و اتفاق ها را همانطور که بودند در خاطر ثبت کنم. می خواستم زندگی کنم چون زنده بودم نه به این دلیل که تصادفا جان سالم به در برده بودم.»
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.