یادداشت رعنا حشمتی
از تلخترین چیزهایی که تا به حال خونده بودم هم تلختر بود. برام چیزی بود فرای خیلی چیزها... چیزی بود شبیه حسی که بعد از خوندن آنا کارنینا داشتم. همونقدر درهم پیچیده. و جنس تلخیش، شبیه بقیه داستانهای غمگین نبود. که آدم باهاشون راحت گریه کنه و بگذره. انگاری بعد از خوندنش حالتی به تو حادث میشد. عوض میشدی. متفاوت با آدمی که قبلا بودی. اشک توی چشمات خشک میشد. قلبت مچاله میشد. نمیدونم. شاید هم برای شما اینطور نبوده باشه. شاید غمی حس نکرده باشید. شاید فقط حرص خوردین از دست مونیک. که در اون صورت بهتون حسودی میکنم. غبطه میخورم که اینقدر قوی هستین. حسودی میکنم که چیزی از جنس این حقارت تجربه نکردین. ---- داستان پلات سادهای داره. مردی به همسرش خیانت میکنه. زنه میفهمه، و باقی ماجرا. اما... اما اینجا ما وارد بحث جالب مهارت نویسنده میشیم. نویسندهای که اونقدر مهارت داره که تو رو وادار به تجربه احساسهایی کنه که تا به حال تجربهشون نکردی. کاملا حس کنی. یه جوری باشه که انگار همهٔ اینهایی که خوندی همه سرگذشت زندگی خودت بوده. انگار تو بودی که اینها رو نوشتی. انگار میتونی باور کنی داستان دقیقا در همین ۶ماه گذشته برات اتفاق افتاده. و هرروز توی دفترت این یادداشتها رو نوشتی. ---- مقدار زیادی از کتاب رو درحال پیادهروی در بلوار کشاورز خوندمش و بعد در دفتر دبیران مدرسه تمومش کردم. اونجا، تو مدرسهای که قبلا خودم دانشآموز بودم، حالا بعد از ده سال، به عنوان معلم، اونجا نشسته بودم، با قلبی شکسته. ترسیده از آینده... ---- بحث بسیار خوبی هم درموردش با بچهها داشتیم. اولش خیلی خیلی پشیمون بودم که همچین چیزی دادم به اون طفلهای معصوم بخونن. ولی بعد از بحثمون، درمورد وفاداری، دوستداشتن، دوستداشتهشدن، و چیزهای دیگه، بار دیگه به معجزهٔ گفتوگو ایمان آوردم... ---- دوستش داشتم.
53
(0/1000)
نظرات
بلهههه که اجازه هست🤝🏻❤️ولی پَ ما اینو از کجا آوردیم😂: راسش خیلی کلنجار رفتم آخرش گفتم خوش به حال(شان) است، پس معنی میده 🤷🏻♀️😩 یا معلم منظورت بود؟😂🤦🏻♀️ @Rana
1
😂😂😂 ببین قاعدهش اینه که باید بتونی دقیقا جای اون «ـه» «است» بذاری. اگه معنی میداد، اکیه. اینجا مثلا میشد: خوش به حال است اون بچهها 😂 که خب غلطه :)) قبلیهاشم به همین شکل. یعنی همه اونایی که وسط اومدن باید کسره بگیرن: معلمِ دوستداشتنیِ کتابخون خوش به حالِ اون @Nargs
2
داری یه کاری میکنی که خیلی چرت و پرت بگم :)) ولی ببین. جمله اول، یه حالت منادایی داره. یعنی اصلا شبه جمله ست و جمله کامل نیست. توی خود جمله تو هرجوری بخوای بیانش کنی، «است» نمیاری. میخوای بگی: ای معلم! (و نمیخوای بگی معلم فلان است.) و حالا یه سری صفت برای این معلم بیاری. وقتی این صفتها رو میگی، میتونی بعدا یه جمله خبری دیگه هم بگی که معلم فلان است. ولی اونوقت دیگه جملهت اونی که گفتی نیست. یه چیز دیگهایه! آره، قطعا این جمله که، معلم مهربان است، معنی میده. اما تو اینو داشتی نمیگفتی :))) و باید اون است رو، دقیقا جای همون ه بذاری. وسط جملهت. نه بعد از همه چیز. نه با درنظر نگرفتن بقیه اجزای جمله. امیدوارم توضیحات مسخرهم کافی باشه. ببخشید سرتو درد آوردم. پایان. :)) :قلب @Nargs
1
رعنای عزیزم چقدر درست نوشتی، با کلمات درست و توصیف فوق العاده ات از حس هایی که خوندن این داستان به آدم می ده
0
نرگس
1402/12/18
3