یادداشت مریم رضوی

                زن‌ها گاهی اشتباهات زیادی میکنند ، غالباً از روی عشق یا برای دریافت عشق... گاهی اشتباهی میکنند و بر روی اشتباهاتشان ، یک زندگی بنا میکنند و اینگونه ادامه‌ میدهند... وقتی هنوز خود را نشناخته‌ای و ارزش واقعی خود را نمیدانی ، عاشق میشوی... عاشق مردی میشوی که کلماتش باعث حس خوشایندی در تو میشود... اما تو همیشه عاشق کلمات میمانی ، درحالیکه باید خودت را دوست بداری تا انتخاب درستی کنی و بتوانی به دیگری عشق بورزی. هرچند عشق واقعی قطعاً کمک میکند تو خودت را بیشتر دوست داشته باشی... باید خودت را دوست داشته باشی تا بتوانی به یک "خالق" تبدیل شوی و این عشق را در وجود مخلوق کوچکت رشد بدهی

این کتاب درباره‌ی جستجوی عشق در محلی اشتباه است. وقتی عشق را درون خودت جستجو نمیکنی به دیگری وابسته میشوی و وقتی عشقی خالص دریافت نکنی ، آن را درون فرزندت جستجو میکنی و یا درون فرد دیگری... این کتاب درباره‌ی یک زن و یک مادر است که هیچوقت برای خودش زندگی نکرد و همیشه عشق را درون دیگران جستجو کرد ، همینطور درباره داستان زندگی فرزندی است که عشق اشتباه مادر ، در زندگی‌اش تاثیرات مخربی گذاشت. داستان تا حدودی هم سیاسی بود و درباره دنیای مدرن... دنیایی خالی از عشق و زیبایی... در کل بنظرم کتاب جالبی بود و باعث شد درباره‌ی موضوعات زیادی فکر کنم...

بخشی از کتاب: "وقتی زنی بطور کامل با بدنش زندگی نکند ، آن بدن برایش به صورت دشمن درمی‌آید"
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.