یادداشت سید امیرحسین هاشمی
1403/6/10
روایت جمعی؛ انسان مینویسد و همین فعالیتی جمعی است. 0- این اثر شد دومین اثری که در روایتشناسی خواندم. روزآمد بودن و کاربردی بودن این کتاب وجه تمایز مهمی است. 1- تقابلهای دوجزئی: معمولا ما انسانها دوست داریم در دوگانهها امور را طبقهبندی و درک کنیم. نویسندهها هم در این دام میافتند. بجز اون توجه به دوگانهها در آثار ادبی هم میتواند ابزار تحلیلیِ مفیدی باشد. دوگانهها یعنی چه؟ فرض کنید در یک اثر/رمان که در مورد ابتدای ورود انگلیسیها و اروپاییها به قارۀ آمریکاست دو گروه عمده داشته باشیم: یکسری مزرعهدار و دیگران بومیان آمریکا. در اثر این تقابلها را داشته باشیم (به ترتیب مزرعهدار/بومیان آمریکا): نژاد سفید/نژاد سرخ مسیحی/بیدین بانزاکت/وحشی بیدفاع/خطرآفرین درمانده/نیرومند لباسپوشیده/عریان با تحلیل و توجه به این دوگانهها میتوان فهمید که نحوۀ بازنمایی هرکدام از این دوگروه اجتماعی چگونه بوده است و احتمالا نویسنده چه دیدگاهی به هرکدام از آنها داشته است. این مورد را اولین بار از سامان جواهریان، در سلسه جلساتی در مدرسۀ سهنقطه شنیدم. شعر میراثِ اخوان ثالث را به ساختِ همین دوگانهها توضیح داد و به حدی این نگاهِ منظم، آوردههای تحلیلی داشت که نگم براتون. اصلا ویرِ روایتشناسی از همان جلسات و صحبتهای آقای جواهریان زده شد. 2- یکی از سوالاتی که برای مخاطب آثار ادبی به وجود میآید این است که بالاخره موضع نویسنده چیست (اصلا مهم است؟)؟ همین اهمیت نویسنده یا عدم اهمیت آن شده بحث اصلی یکی از مهمترین جدلهای تاریخ نقد ادبی که همانا تئوری مرگ مولف و رولان بارت است. الان نمیخواهم وارد این مورد بشم، بیشتر میخوام در مورد این حرف بزنم که بالاخره نویسنده را به چه راههایی میتوانیم بشناسیم. برای نمونه یک نمایشنامه را فرض کنید که 5شخصیت با دیالوگهای زیاد دارد. هرکدام از این شخصیتها هم در امور مختلف موضعهای متمایزی دارند. هر انسانی در درون خود، موجودی چهلتیکه از مفاهیم و رویکردهای مختلف است، ولی بعیده است بازجوی اثر و گفتههایش با زندانیِ اثر، هر دو نماینده دیدگاه نویسنده باشند. از میان صداهای مختلف اثر، احتمالا نویسنده یک یا دو صدا را نمایندگی خواهد کرد. احتمالا نویسندهای کاردرست است که اندکی به رازبودگی و اهمیت کشف در فهم اثر ادبی اشراف داشته باشد (یعنی موضوعات و مفاهیم را گلدرشت در اثر نمیگذارد و به خواننده اجازۀ تفسیر میدهد). آن نویسنده خوب میداند که نباید آدم بدِ داستان سیگاری، بداخلاق، بوگندو، بددهن و احمق باشد از آن سمت قهرمان داستان فرهیخته، علاقهمند به موسیقیِ کلاسیک، خوش برخورد با گربۀ سرکوچه، خوش خلق و باهوش. همین نمایشِ موقعیتِ بیطرفی توسط نویسنده بسیار حائز اهمیت است؛ چرا؟ چون اینگونه خواننده همدلتر خواهد بود با نویسنده و اینگونه همدلانه سعی میکند واقعا اثر را بفهمد نه اینکه با عداوت به رقابت با نویسنده بپردازد. خب خب، الان روایتشناسی به ما چه کمکی میکند؟ نحوۀ ضمنیِ بازنمایی افراد، کانونیسازی، ایدئولوژی و روایت، و مواردی از این دست راهنمای ما در فهم موضع نویسنده خواهند بود. 3- همانطور که گفتم یکی از جذابیتهای کتاب این بود که سال 2016 منتشر شده است و دغدغۀ رسانهها و مسائل روزِ جهانِ روایت را دارد. البته با سرعتی که جهانِ تکنولوژی و فناوری دارد، 2016 واقعا عهد دقیانوس حساب میشود. باری، انقدر ایدۀ جدید و جذاب از این بخشهای کتاب گرفتم که نگو. برای نمونه: یک مفهومی در مطالعاتِ رواییِ رسانههای نوین هست با عنوان اَبَرمتن/hypertext. ابرمتن چیست؟ متنهایی که در فضای مجازی تولید میشوند که هر متن به متنی دیگر ارجاع دارد و شبکۀ ارتباطی متنها یک کلان روایت اساسی میسازند. یعنی روایتی واحد (با تمام تکثرها) ساخته شده است که نویسندۀ یکتایی ندارد (پیش از این مفهوم بینامتنیت که از رویکردهای اساسیِ نقد ادبی و روایتشناسی است در مورد هر متنی این فهم شبکهای را داشت، ولی ابرمتنها به علت ماهیت رسانههای نوین، خاصیتهای خاص خود را دارند.) برای نمونه در فضای توئیتر یک اصطلاحی هست با عنوانِ «ژانر». این ژانر یعنی که موضوعی در توئیتر ترند شده باشه و مثلا به مدت دو روز یک پست یا چند پستِ پایه ریتوئیت، کوت و ریپلای بشوند و روایت مختلف افراد ساخته شود. همین اخیر ژانرِ آیرونیک و کناییِ «هر ایرانی در بچگی حداقل یکبار اروپا رفته دیگه» در توئیتر فارسی ترند شده بود. تک تک عکسها و کوتاهجملههایی که کاربران توئیتر در تیکه به این جملۀ عجیب بیان میداشتند یک تصویر کلی را میساخت. تصویری کلی از متنی جمعی، متنی که مثل متنهای عادی نیست و یک ابرمتن است. این ابرمتنها منحصر در موضوعات طنز نیست و بعضا مسائل و زخمهای جامعه را بازنمایی میکند. مانند ژانر «از سربازی بگو» یا مسئلۀ حجاب و پلمپ کسبوکارها. تحلیل اینگونۀ فضای مجازی را به صورت مدون اولین با در کتاب شبکههای خشم و امیدِ امانوئل کاستلز خواندم و بعدتر زینپ توفکچی و کلی تحلیل شبکهای در موردش خواندم. به نظرم در کنار تمام تحلیلهای آماری، سیاسی و اجتماعی، ابزار تحلیلیِ روایتشناسی آوردههایی برای تحلیل خواهد داشت که واقعا آن سرش ناپیداست. مشخصا همین تک ایده را بگیرید که «جنبش اجتماعی نیاز به روایت دارد». یعنی وای. تک تک انقلابهای، مشخصا انقلاب 57 ایران، یا جنبشهای بهار عربی یا انقلاب فرانسه یا هزاران رخداد اجتماعی دیگر را به تحلیل روایت میتوان معنا کرد. یعنی واقعا «معنا کرد». تو این مورد خیلی میشه حرف زد ولی چون خودم خیلی آماده نیستم، در این حد میگذارم و میروم ولی قطعا بازخواهم گشت! البته بسیاری از مفاهیم گفته شده برای تحلیل رسانههای نوین در این کتاب بسیار بدیهی و ابتدایی بودند که البته با فضل تقدم کتاب میتوان این مورد را بخشید. 4- کلی کلی متنِ خفنِ دیگر هم در مورد روایتشناسی یافت میکردم که خواهم خواند. تا اینجا محمد راغب و حسین پاینده را در روایتشناسی بسیار جدی و اساسی یافته ام. پیام یزدانجو هم ترجمههای خوبی دارد. در بینامتنیت که از شاخههای نقد ادبی و به نوعی روایتشناسی است نیز بهمن نامورمطلق کارهایی کرده است. دوست دارم یه پستِ در مورد روایتشناسی بنویسم حتما که البته این پس از چندین اثر دیگر حاصل خواهد شد. به یه باشگاه با یک کارویژۀ خاص که نقد ادبی و روایتشناسی خواهد بود نیز فکر میکنم!
(0/1000)
نظرات
1403/6/12
سلامت باشید ،واقعا حوزه روایت حوزه جذابی است .خصوصا دیالکتیک اش با دیگر علوم ،مثلا پزشکی روایی ،اقتصاد روایی و ... @SAH.Hashemi04
1
1403/6/12
درود بر شما ،تحلیل و روایت خوبی داشتید مثل همیشه عالی ممنون از شما بابت باشگاه هم ایده ی خوبی هست براتون آرزوی موفقیت می کنم 🌹
2
1
1403/6/12
لطف دارید واقعا🙏 آره واقعا برام جذاب ایدهٔ باشگاه. البته فکر کنم بخاطر شروع دانشگاه فعلا نتونم برم سراغش🥲
2
1403/6/12
هر زمان فرصت کردید استارت کار و بزنید البته چون تخصصی هست فکر کنم اعضا باشگاهتون رو از فیلتر عبور بدید 😄 احتمالاً ما از آزمون ورودی رد شیم 😄 @SAH.Hashemi04
1
1403/6/12
1