یادداشت زینب

زینب

زینب

1403/7/18

زن سیاه پوش
        فرض کن به عنوان وکیل باید به مدارکِ مربوط به اموال یک زن که به تازگی مُرده رسیدگی کنی.
زنی که تنها زندگی می‌کرده و هیچ دوست و آشنایی هم نداشته. عمارتی هم که در اون زندگی می‌کرده یک جایی دور از خونه‌های دیگه هست. 
علاوه بر این متوجه می‌شی هیچ‌کس از اون عمارت و اون زن خوشش نمیاد و تمایلی هم نداره حرفی ازش بزنه.
من فقط می‌خوام بدونم چرا شما باید تنهایی بری تو اون خونه و شب‌ هم بمونی؟
و چه‌طوری توقع داری اتفاقِ بدی برات نیفته؟ 
:/
این وکیلِ خوش‌بین، آرتور کیپس، خاطره‌ی تجربه‌ی خودش از این مورد خاص رو تعریف می‌کنه، خاطراتش از زنِ سیاه‌پوشی که تو این خونه دیده و رازش رو فهمیده، و این خاطره هرگز از ذهنش پاک نشده.

پی نوشت:
نمی‌دونم چرا اصلا یادم نبود فیلمش رو دیده بودم، تقریبا وسط کتاب بودم که یادم افتاد. طبق چیزی که تو ذهنمه فیلمش ترسناک‌تر بود. ولی به نظرم اگه مثل من می‌ترسید‌، شب مخصوصا وقتی تنها هستید نخونید:))
      
1.3k

32

(0/1000)

نظرات

تنها فیلم ترسناکیه که تونستم تنهایی بیینم. (کلا تو عمرم دو تا فیلم ترسناک دیدم که یکیش کنار همسرم بود و تا چند ماه هم می‌ترسیدم).
کتاب نمی‌دونم چطوریه ولی آخر فیلمش خیلی دلم برای وکیله سوخت.
2

2

زینب

زینب

1403/7/19

راستش من اصلا یادم نیست آخر فیلم چه طوری بود و آیا همه‌چیزش طبق داستان بود یا نه، ولی در کل وکیله چوبِ لج‌بازی خودش رو خورد. دوست داشت از این قضیه سر دربیاره، اون هم در صورتی که قشنگ معلوم بود عواقب خوبی نخواهد داشت. 

1

چوبش رو در واقع پسرش خورد. آخر فیلم پسر کوچیکش میمیره
@milkywaymind 

0