یادداشت فاطمه

فاطمه

فاطمه

1403/5/7

زخم داوود
"شرح بدادم
        "شرح بدادمی ولی پشت دل تو بشکند
شیشه دل چو بشکنی سود نداردت رفو"
_مولانا_

از اون کتاب‌هایی بود که به شدت غمگینم کرد. تا حالا برای یک کتاب اینطور گریه نکرده بودم. می‌دونستم که داره نسل‌کشی اتفاق میوفته، که جنایت‌های وحشتناکی در فلسطین رقم می‌خوره، که هزاران کودک و هزاران زن و مرد بی‌گناه به بدترین شکل ممکن کشته شدند. اما هیچ درکی از درد حقیقی‌ای که فلسطینی‌ها کشیدند و همچنان ادامه داره نداشتم.
جای تاسف داره اما باید اعتراف کنم که من آمار کشته‌ها رو فقط یک عدد می‌دیدم. این کتاب، سرگذشت چهار نسل یک خانواده‌ی فلسطینی، تصویر دیگه‌ای از جنایت‌هایی که فقط در موردشون می‌شنیدم بهم داد. 
فارغ از هر عیب و نقصی که ادبیات‌خوان‌های قهار حس می‌کنند و می‌بینند، من عضوی از خانواده‌ی یحیی ابوالحجاء شدم. کنار اون‌ها در روستای عین حوض، در اردوگاه، در خفقان، زیر پوتین‌های ظلم، زیر بمباران و کشتار زندگی‌ کردم. من همراه اون‌ها ترسیدم، متنفر شدم، دندون‌هام رو به هم فشردم، حتی عاشق شدم و درد از دست دادن رو به بدترین شکل ممکن چشیدم. وقتی دلیله می‌گفت: "هر چی حس کردی بریز تو خودت." خفه می‌شدم اما اشک نمی‌ریختم.
وای از غم یوسف که هنوزم یادآوریش دیوانه‌ام می‌کنه... وای از فاطمه... ای وای از فاطمه...
نمیدونم این سرگذشت واقعیه یا نه ولی این حقیقت که انسان‌هایی در طول تاریخ این اتفاق‌ها رو زندگی کردند و زندگی می‌کنند، آدم رو به جنون می‌رسونه.

این کتاب رو شدیداً پیشنهاد می‌کنم با اینکه درد و غم زیادی رو به قلبتون هدیه می‌کنه اما نگران نباشید این رنج به کوتاهی ۴۰۰ صفحه است، نه به درازای یک عمر!

*عکس برای هدی که می‌گفت: "من آرزومه دریا رو ببینم. حتی اگه نتونم شنا کنم، فقط بشینم و نگاهش کنم."
      
57

6

(0/1000)

نظرات

با این توصیف، عمیقا دلم میخواد زودتر بخونمش🥲❤️
1

1

فاطمه

فاطمه

1403/5/7

آره به نظرم دیگه باید بخونیش.🥲 

0

چرا انقد دیر یادداشتتون رو دیدیم 😢
1

0

فاطمه

فاطمه

1403/6/13

کم‌سعادتی بنده بوده.
گاهی وسط این حجم‌ از یادداشت‌ها و پسندیدن‌ها گم میشه.😅 

0