بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت ‌ سید امیرحسین هاشمی

قرار است ز
                قرار است زیاد بنویسم/نوشته‌ام؛


در یک جمله، در کتاب تاریخ ایران مدرن، تاریخِ تشکیل دولت مدرن در ایران و ستیز سنت و تجدد را، در بسترِ نظریِ تقریبا طبقاتی مشاهده‌ می‌کنیم.
 آبراهامیان در این کتاب روش‌شناسی خود را شفاف بیان نمی‌کند، اما در مقدمه‌ی مختصر خود بر کتاب «ایران بین دو انقلاب» روش‌شناسی خود را نئومارکسیستی معرفی می‌کند. علی رغم نقدی که به صورت اعم بر روشناسی‌های چپ‌گرایانه دارم، از دو جهت این دو پژوهش تاریخی آبراهامیان را قابل توجه می‌دانم. اول اینکه در ساحت نظری خود، دقیق و قابل اعتماد می‌نویسد. دوم اینکه باز جای شکرش باقی است که کتاب لااقل یک نخ تسبیح نظری دارد و صرفا رشته‌ای از رخدادهای تاریخی بی‌معنا نیست.البته این مسبوق به تئوری بودن تاریخ‌نگاری آبراهامیان گاها باعث سوگیری‌هایی در روایت وی شده‌است که شرح آن از حوصله این مرور به خارج است.(البته در ادامه و بررسی فصل به فصل کتاب مثال‌هایی را متذکر می‌شوم.)

در کنار برداشت نظری بالا، همان طور که آروشا دهقان در مرور خود بر ایران بین دو انقلاب نوشته‌بود، تاریخ‌نگاری آبراهامیان نشان می‌دهد که «ما در یک برهه‌ی حساس تاریخی نیستم؛ در نقطه‌ی حساسی از جغرافیاییم.». به نظرم برداشتی به غایت نیکو است.
خب از متن کتاب خارج می‌شم و وارد به موضاعات فرعی می‌شوم.(متن کتاب را در بخش بررسی فصل به فصل بیشتر مورد مداقه قرار می‌دهم.)
اول اینکه این کتاب را در یک جمع4 نفره خواندیم. تجربه جالبی بود. به ایده‌ی یکی از دوستان آن جمع در یک فایل وان نوت هم یادداشت‌های خودمون بر کتاب و  منابع مرتبط را جمع‌آوری کردیم. هنوز کامل نشده، ولی کشکول جالبی شده تا اینجای کار. یحتمل این تجربه را برای کتاب‌های نظری  و مهم دیگری هم تکرار کنم.
دوم اینکه، آقایون و خانم‌های محترم، لازم نیست با غرق کردن خود در اسامی تاریخی و سخت کردن تاریخ خواندن، کلا قید تاریخ‌خوانی را بزنیم. آخر به عنوان مخاطب عام قرار نیست کتاب را شخم بزنیم و از خیل اسامی، سیر پژوهشی خودمان را مشخص کنیم. در ضمن، در خوانش آثاری مثل همین تاریخ ایران مدرن آبراهامیان که یک روش‌شناسی مدون دارد، چه صحیح باشد چه غلط، باید سعی کنیم کلان تصویر خودمان و نویسنده را از تاریخ بسازیم؛ نه اینکه در کوهی از جزئیات غرق شویم!
سوم اینکه ترجمه‌ی ابراهیم فتاحی واقعا عالی بود. خود ترجمه ضعفی بارز نداشت، البته بجز این ظن و گمان‌هایی که در مورد سانسور کتاب است که تقصیر مترجم نیست. مترجم گه‌گاهی در کروشه اصلاحاتی را به متن اضافه کرده‌است که در یکی دو فقره اصلاحاتی به غایت دقیق بودند. برای نمونه در جایی مترجم به کمون پاریس [در انقلاب فرانسه] اشاره می‌کند. این [در انقلاب فرانسه] تاکید مهمی است زیرا دو کمون پاریس در تاریخ داریم که کمون پاریس دوم بسیار معروف‌تر از کمون پاریس متقدم است و این اشاره مترجم به کمون پاریس متقدم نشانه‌ی تسلط وی به حوزه‌ای که در آن به ترجمه پرداخته‌است. مارکس در زمانه‌ی کمون پاریس دوم زیست می‌کرد و کتاب معروف جنگ داخلی فرانسه خود را در مورد کمون پاریس دوم نوشته است.

حاشیه بس است، در ادامه خلاصه‌ای از مرور فصل به فصل کتاب را خواهد آمد:
{فصل اول }
                     « تا اینجای کتاب، ایران کشوری متکثر و چهل‌تیکه بود و هر خان و ایلی برای خودش تاخت‌وتاز می‌کرد.
این تاکید بیش از حد آبراهاميان روی متکثر بودن جامعه‌ی اون دوران ایران این ظن رو در ذهن آدم ایجاد می‌کند که گویی ایران تافته‌ای جدابافته از بقیه ملل بوده‌است.
دو علت مضمر برای این تاکید فراوان به نظر من:
1) رویکرد چپ آبراهاميان است که جامعه‌ها را به شقوقی صلح‌ناپذیر تقسیم می‌کند و
2) بیان اینکه چرا رضاخان به‌هنگامه‌ی پادشاهی، به خشن‌ترین وجه ممکن ایلات و گروه‌های نظامی ایشان را سرکوب کرد. بیان ضرورت تشکیل دولت مرکزی مقتدر در ایران.
یعنی به نظرم به دو علت فوق است که اینگونه تصویر می‌کند جامعه ایران را!
{فصل دوم}
این ایده‌ی اساسی آبراهامیان که علت پیروزی جنبش مشروطه همانا علت شکست دولت مشروطه بوده‌است، ایده‌ی درخشانی است. جنبش مشروطه به علت ضعف و عدم قدرت دولت مرکزی پیروز شد، اما بدان علت که وارث یک ناساختار حکومتی و دولتی فاقد ظرفیت حکمرانی بود، نتوانست با معضلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به خوبی مقابله کند و بدین علت، چندین و چند دولت مستعجل در بازه زمانی بین جنبش مشروطه و کودتا رضاخانی در ایران بروی کار آمد.»
{فصل سوم}
فصل مربوط به دوران دیکتاتوری رضاشاه پهلوی رو یک نفس خوندم، گویی کتاب داستان بود، نفس‌گیر و بهت‌آور.
این بشر رسما شخم زد جامعه رو. به هیچ چیز رحم نکرد.
کتاب با اینکه جزئیات بسیار و نام‌های زیادی در متن خود دارد، ولی من سعی کردم روند کلی تاریخ رو از کتاب استخراج کنم نه اسم‌ها و تاریخ‌ها را، و عجب تجربه‌ی خوبی بود. داستان ایران ِ مدرن را خوانده‌ام. دوران قاجار رخوت داشت و آرام بود، جنبش مشروطه نقطه عطفی بود و در عصر رضاشاه پر سرعت و مهیب، و در اغلب مواقع ترسناک.
{فصل4}
دولت کم‌رنگ شد پس از فروغ رضاشاهی! ولی تحلیل آبراهامیان خیلی  دولت‌گراست و در ادامه‌ی کتاب خیلی مشخص می‌شه این موضوع. البته اثر به عنوان مختصری بر تاریخ دولت در ایران کتاب خوبی است واقعا.
{فصل5}
توصیف‌اش از توسعه هم بسیار دولت‌گرا بود. فارغ از نظریات موجود در این حوزه، خاطرات کارآفرینان آن دوره، مخصوصا دهه40شمسی و خاطرات تکنوکرات‌های دولتی آن دوره، تصویری متفاوت از این تصویر مرکزگرای آبراهامیان را نشان می‌دهد. 
یه ذره دوز دولت‌گرایی آبراهامیان بالاست. 
بخش "دولت تک حزبی" و زایش حزب رستاخیر بهت‌آور بود. غرور محمدرضا پهلوی هم عجیب بچگانه بوده‌است. در مورد این دگردیسی محمدرضا شاه چیزهایی جسته و گریخته خوانده بودم، ولی این کلان روایت آبراهامیان این تصویر را تا حدی تکمیل‌تر کرد.
{فصل6}
جا ندارم بنویسم. نقد دارم به این بخش. گاها کلیشه‌ای تاریخ نوشته. 
ببخشید مصدع اوقات شدم.

عکسی از کمون پاریس
        
(0/1000)

نظرات

یادداشت خیلی خوب و کاملی بود. دست مریزاد
1
مرسی، امیدوارم مفید بوده‌باشه. 
علی نخعی

1402/03/16

این نظر برای شناخت کتاب خیلی مفید بود. ممنون.
1
خوشحال شدم که براتون مفید بوده.
خود من یکی، تا الان از چند تا از نظرهای شما روی کتاب‌ها خیلی استفاده کرده‌ام. 
درود
قطعا اگر دیگران ـ مثلا خودِ من ـ این کتاب را بخوانند، در بعضی بخش ها با شما هم نظرند و در برخی بخش ها متفاوت خواهند اندیشید. این طبیعی است. اما از یادداشت مفصل شما استفاده کردم و بابت وقت و دقتی که گذاشتید، ازتون سپاس گزارم.
1
مرسی از اینکه وقت گذاشتید و مطالعه کردید. 
خقوب💐
1
مقذبمت🤝🌹😂