یادداشت آمنه نیک
1402/12/24
در سالهای اخیر روایت های زیادی از پیاده روی اربعین خوانده ایم. روایتهایی که جنبه های مختلف این سفر معنوی را برایمان به تصویر می کشند و از سختی ها و زیبایی های این مسیر می گویند. اما کمتر نویسنده ای پیدا می شود که روایت های معنوی این سفر روحانی را با طنز در آمیخته باشد. این از توانمندی های فائضه غفار حدادی است که حتی معنوی ترین اتفاقات را هم اینچنین طنازانه روایت می کنند که لبخند به لبها می آورد. و این شاید امضای نویسنده باشد همین اشک و لبخند توآمان، همین خندیدن به سختی هایی که پیش رویمان قرار می گیرند... نویسنده در این کتاب از سفری می گوید که به همراه چهار بادیگاردش آغاز کرده. سفری که اگر قدم در راهش بگذاری تو را اهل کشور دیگری می کند. کشور اربعینی ها. چرا که این سفر جهان را جور دیگری تعریف و مرز بندی می کند. اربعینی ها و غیر اربعینی ها... حسینی ها و غیر حسینی ها. جوری که انگار مرزبندی دیگری وجود ندارد. بخشی از کتاب: ما دهه شصتی ها توی صف بزرگ شدهایم و در این رشته تخصصی برای خودمان کسی هستیم! همه آن سال ها که من دوران جنینی و نوزادی و نوپایی و خردسالی را می گذراندم، بابا جبهه بوده و من و مامان دوتایی صف های مختلف را با استقامت خودمان از پا درآورده ایم. اما تا حالا صف سیم کارت نایستاده بودم که آن را هم الحمدلله تجربه کردم...
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.