یادداشت فاطمه افتخا ی

                و تمام...
بیوتن جز معدود کتاب هایی است که آدم تیکه هایی از وجودش را در لا به لای صفحات آن جا میگذارد.
شش هفت سال پیش بود که برای اولین بار این کتاب را خواندم.
انگار گذر زمان لازم بود تا من نه ارمیا را که خودم را در لا به لای صفحات این کتاب به نظاره بنشینم...
همه ی ما در دهه سوم زندگیمان ارمیایی داریم و نیمه سنتی و نیمه مدرن و هر روز و هر لحظه تناقض هایمان را زندگی میکنیم...
تناقض هایی که شاید همان راه سلوک باشد برای انسان قرن بیست و یکم
این داستان ارمیا در جامعه امریکا نبود
داستان هر روز ما است در همین جمهوری اسلامی خودمان که بعضی از اتفاقات را باید با آلبالا لیل لوا تاب اورد
کلیشه ای شد؟
بگذرید از آدمی که به گاورمنت فکر میکند و به بنده شناس دیگری بودن و به دیگر آسمان ندیدن و به مسخ شدن و به چهل و هشتی ها و به سیلورمن ها
و به زندگی و به البلا للولا!
و بدش نمیاد فریاد بزند:
سهراب کجایی؟!
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.