یادداشت سیده زینب موسوی
1402/9/20
4.0
80
قبلا یکی دو بار تعریف این کتاب رو از دوستام شنیده بودم ولی خب ترغیب نمیشدم بخونمش. آخرش بالاخره گفتم بذار برم سراغش. نگم که این کتاب ۱۵۰ صفحهای رو چقدر به سختی خوندم و چند جا جدا نزدیک بود کلا بذارمش کنار 😄 یعنی خوندن کتابی که ملت پنج ساعته تمومش کردن واسه من پنج روز طول کشید! مواردی که از این به بعد میگم ممکنه یه بخشهایی از کتاب رو لو بده پس اگه خیلی حساسید و کتاب رو نخوندید ادامهٔ مطلب رو نخونید! ❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌ خب، نکتهٔ اول اینکه ماجرای این کتاب بر اساس زندگی دو تا شخصیت واقعی نوشته شده. من از اول این موضوع رو میدونستم و اصلا واسه همین به خوندنش ادامه دادم وگرنه همون دو سه فصل اول میبستمش میذاشتمش کنار 😁 بنابراین، الان هر چی بگیم جوابش میشه اینکه خب اینا واقعیت قضیه بوده دیگه! در نتیجه بحثای مطرحشده رو میذارم به حساب اینکه نویسنده میتونست خیلی پرداخت بهتری داشته باشه و ماجراها رو بهتر توضیح بده! اول اینکه کلا شخصیت اول کتاب به شددددت یه جوری بود و ابعادش به هم نمیخورد.... خودشو خیلی خفن میدونست ولی وقتی دید رئیسش میخواد اخراجش کنه یه جوری زاااااار میزد که من گفتم خب باشه حالا دنیا به آخر نرسید که 😅 یا از همون اول واسه من به شددددت سوال شد که این آقا دقیقا از چی چی این دختر خانوم خوشش اومده 😄 بیحجاب و سیگاری که هست مذهبشم که باهاش نمیخونه... یعنی تو همون سلام علیک اول این آقا شروع کرد کلللل زندگیش رو واسه این خانوم تعریف کردن 😄 این عشق چتی به حدی میرسه که دو طرف حاضر میشن کلی مشقت و سختی و حتی کتک و شکنجه رو برای رسیدن به هم تحمل کنن... و من اینجوری بودم که خب چرا؟! مسئله اینجاست که ما تو ذهن شخصیت نیستیم! نویسنده باید بیاد ابعاد پنهانی روابط رو واسهمون شرح بده! همین مسئله عجله تو نوشتن تو قسمتهای بعدی هم به چشم میخوره. انگار نویسنده یه جمله نوشته از جاش پاشده بعد یادش رفته باید اون موضوع رو جمع کنه! مثلا یه جا انگار دختره گیر پلیس مصر میفته و دو خط بعد میبینیم داره میره فرودگاه!!! خب چی شد الان این وسط؟! یا یهو میگه با خلیل به اختلاف خوردم، سر چی؟ سر مدل غذا درست کردن و این داستانا! بعد دیگه نمیگه خب چی شد؟! چه کار کردی این اختلاف رو؟! این نوع نوشتن کلا کلی تناقض واسه من ایجاد کرد. مثلا هی اصرار داشت که اینا ندار بودن و این بحثا، اونوقت هی دلاری اینور و اونور خرج میکردن و خوراکیهای خونه هم که دیگه نگم 😅 اونوقت من اینطوری میشدم که خب یه طلبه این همه پولو از کجا داره میاره؟ توجه کنید نمیگم این موضوع غیر ممکنه! میگم نویسنده هیچ توضیحی در این رابطه نمیده! و قس علی هذا! دیگه فکر کنم در همین حد بس باشه :))) به نوع نگاهی که این کتاب در مورد مردم فلسطین میده هم نقدهایی دارم که در این مقال نمیگنجد 😄
(0/1000)
نظرات
1402/9/22
ممنون از توضیح و نقد خوبتان، من الان کتاب را تمام کردم. با وجود همه چیزی که نوشتید، خیلی از کتاب لذت بردم و خیلی نگران آلا و غسان حیدرم. البته نقدهای شما کاملاً منطقی است. ایده کتاب و جوهر اصلی آن خیلی ناب است و با جود اشکالات، باز هم جذاب است. مثل یک الماس بزرگ که نتراشیده و همراه با ناخالصی است.
2
1
1402/9/23
البته یک نکته بگم، در نقد شما اشاره شده بود که اگر مشکل مالی داشتند چه طور در خانه غذای های رنگارنگ پخته می شده. به نظرم شاید کمی اینجا اشتباه کرده باشید، این خدا بیامرزد درسته مشکل مالی داشته، ولی مهارت داشته و به شدت کار می کرده، پس در این حد می توانسته خانواده اش را تامین کند. از طرف دیگر الان در ایران، طرف هر چقدر هم ندار باشد، باز هم می توانند سفره نسبتا خوبی داشته باشند، شاید با خوراکی های ارزانتر و بی کیفیت تر، اما گرسنه نمی مانیم @szm_books
0
1402/10/3
دقیقا همین سوالای شما توی ذهن منم شکل میگرفت وقتی داشتم کتاب رو میخوندم. و نظرم درمورد کتاب خیلی نزدیکه به یادداشتتون👌🏻 اونجا که نوشتید آلا گیر پلیس مصر میفته، منم اول همین فکرو کردم ولی بعد که دوباره اون قسمت رو خوندم متوجه شدم که وقتی آلا اومد در ماشین پلیس رو باز کنه تا بشینه، پلیس گاز میده و میره. در واقع پلیس فقط میخواسته امتحانش کنه و دستگیرش نکردن.
1
1
1402/10/3
آره منم این حدسو زدم، فقط اینقدر ناواضح نوشته بود که مجبور شدم دوباره برم بخونم تا به همچین نتیجهای برسم 😅
2
1403/4/2
من کلی میخواستم بنویسم حال نداشتم ولی شما هرچی میخواستم بگم رو نوشتید،😅 با حرفهاتون موافقم، خیلی خیلی بهتر می تونست نوشته بشه
1
سیده زینب موسوی
1402/9/22
2