یادداشت
1400/12/28
یک پروژهی کنسل شده + دو فایده به نظرم بهترین راهِ نوشتنِ زندگینامه، همین مدلی باشد. یعنی برویِ تویِ دلِ زندگیِ یک نفر، و هر چه از او میشنوی را بنویسی. نه اینکه بنشینی از اول که فلان فرد کجا به دنیا آمد، پدرش که بود، چند ساله بود که به مکتب رفت... ولی وقتی پریدی تویِ دلِ زندگی، یکهو میبینی شوکه شدهای! با خودت میگویی مگر میشود یک نفر اینطور باشد؟ و نویسنده با همین تکنیک، تو را تور کرده. و میروی و میروی تا وقتی به سرانجام رسیدی. آنوقت هست که هم یک زندگینامه خواندهای هم از روایتها لذت بردهای. حالا این سبک روایتنویسی را بگذارید کنارِ اینکه قرار است زندگینامهی چه کسی را بخوانید: سیدموسی صدر. شاید کمی اغراق لابهلایِ خاطراتی که از نزدیکان نقل میشود میشد پیدا کرد. اما منصف باشیم، عنوانِ کتاب، یعنی «روایت خصوصی» درست انتخاب شده بود. ولی وقتی کتابهایِ امام موسی صدر را خواندهای، آنوقت زندگینامهاش حسابی گوارا میشود. چون میبینی هرآنچه از کتابهایش در میآده، همان رفتارش بوده. شاید بد نباشد این را هم بنویسم که: وقتی چند کتاب از امام موسی صدر را خواندم، فهمیدم باید سراغِ زندگینامهاش هم بروم. ولی هی به تعویق میافتاد. تا اینکه برای یک پروژهی نویسندگی با من تماس گرفتند. قرار شد چند داستانک از امام موسی صدر بنویسم. اما در فرصت یک روز و نیم! سریع کتاب را به صورت الکترونیک خریدم و به نیت اینکه برایِ نوشتن ایدهای به ذهنم بیاید، خواندمش. اما پروژه کنسل شد. ولی دستِ کم برای من این فایده را داشت که فهمیدم میتوانم در یک روز، یک کتاب بخوانم؛ اگر مجبور باشم! و یک فایدهی دیگر: باید بروم قلمِ جعفریان را دنبال کنم. به نظرم قلم رو به راهی دارد. اگر این متن را خواندید، بگویید کتابِ بعدی، کدام کتاب جعفریان را بخوانم و چرا؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.