یادداشت عرفان رحیم پور

                کتاب بیست و ششم سال 1402
اولین کتابی که ازهاروکی موراکامی خوندم به نظرم از اون دسته کتابی بود که از اول جذاب و آدم خوب درگیر کتاب میشد  و هی میخواستی ادامه بدی ببینی آخرش چی میشه به نظرم کتاب زیبا و همزادپندارانه ای بود
قصه یه روند ساده و خطی داره که گره ها دونه به دونه باز میشن کتاب در مورد تنهایی ماست و اینکه شکست های عاطفی چه تاثیر بدی روی روح و روان ما میزارن
دلیل اینکه یک ستاره کم دادم اینه که کلا از کتاب یا فیلم های که پایان باز دارن و ادمو میزارن تو خماری خوشم نمیاد کاش پایانش جور دیگه ای رقم میخورد و برای اولین بار توی زندگیم حس میکنم نویسنده باید کتابو ادامه میداد و حس میکنم نویسنده یه پایان بهم بدهکاره
یکی از درسای خوبی که از این کتاب یاد گرفتم اینکه با اینکه خودم آدم درونگراییم و همه چیو میریزم تو خودم آدم باید گاهی سکوت نکنه و سکوتشو بشکنه تا آسیب کمتری ببینه
درباره ترجمه باید بگم ترجمه روان و خوبی بود و جاهایی که سانسور داره رو آدم متوجه میشه
        
(0/1000)

نظرات

پیشنهاد می‌کنم اگه این کتاب رو دوست داشتید، باز هم از موراکامی بخونید (به‌خصوص رمان‌هاش، چون داستان‌های کوتاهش به اون اندازه خوب نیستن!). به شخصه خودم سوکورو تازاکی رو کمتر از بقیه‌ی کتاب‌هاش دوست داشتم. 
کتاب‌های پیشنهادی: کافکا در کرانه، تعقیب گوسفند وحشی، چوب نروژی، جنوب مرز غرب خورشید.
1
حتما اینکار و میکنم 
از نظر من یکی از بهترین کتاب های موراکامی هستش 
اما با این نظر شما که  موراکامی یک پایان به آدم  بدهکاره واقعا موافق هستم  
1
البته این خودش یه سبک نویسندگی ولی من به شخصه از پایان باز خوشم نمیاد چه فیلم باشه چه کتاب  به نظرم باید یه پایانی باشه حتی اگه تلخ باشه