یادداشت راضیه بابایی

شب های بی ستاره
        
شروع رمان را دوست دارم آن وجهه از یک دختر نوجوان را نشان می دهد که پر شر و شور و جسور است.
داستان در مورد یک دختر در سنین ۱۲ تا ۱۴ سالگی است. مکان و زمان داستان دهه شصت و شهر قم است.
درون‌مایه کلی داستان در مورد مشکلات نوجوانی و پوست اندازی این دختر در ورود به دنیای بزرگسالی است. سالهایی پر از بیم و امید و نگرانی و دلخوری و هیجان و عشق و... هر احساس دیگری فکرش را بکنید.
او تکلیفش با خودش معلوم نیست زیرا جایگاه‌اش را درست نشناخته و در مرحله یافتن هویت است. در این میان از همان شلنگ-تخته‌های بچگانه هم می اندازد و برای خود و خانواده‌اش دردسر می تراشد. با این حال حضور الگوهایی که از نظر اجتماعی و رفتاری نمونه های خوبی هستند، در بحران‌ها کمکش می کند.
عشقی که در دلش جوانه می زند برایم دلچسب بود. ما دهه شصتی ها از این خاطره‌ها کم نداریم!  عشق همراه با حیا و حجاب و خجالت از پدر وقتی لباس تنمان باشد!
لحن و ریتم کتاب سرعت خوبی دارد و با جنب و جوش هیجانی هماهنگ است. اما دوست داشتم اتفاق برادرش نمی افتاد زیرا کامم را تلخ کرد و مهم تر از آن شخصیت ستاره مسئولیت بیرونی آن کار را (حتی در حد دانستن  اطرافیانش) متحمل نشد که به نظرم عبور از مسئله بدون حل کردنش است.
زیرا عذاب وجدان در سال‌های نوجوانی به این راحتی دست از سر بچه‌ها بر نمی دارد. 
تنها نکته ای که به نظرم می آید همین است وگرنه در مجموع کتاب روان و خوش خوان و جذابی است.
به نظرم مناسب سنین ۱۲،۱۳ سال به بالاست
      
6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.