یادداشت نرگس
1403/2/4
4.0
16
شیرین بود؛ و البته که هم سَر داشت و هم دُم. داستان کوتاهی پر از عشق، محبت، ایثار، سرزندگی، سرخوشی و.. به نویسنده حسودیم شد چون تو مقدمهاش میگه: «این داستان زندگی حقیقی من است، البته با دروغهایی اینجا و آنجا، زیرا زندگی اغلب چیزی جز این نیست.» تو این کتاب پسری، داستان زندگیش، اخلاق و رفتار پدرو مادرشو به شیرینی برامون تعریف میکنه. پدرومادری که به شدت سرزنده، شاداب و اهل رقصنن. اخلاقای بامزهای هم دارن. 🌱پرسشی مدام در ذهنم تکرار میشد: بچههایی که پدرومادری مثل پدرومادر من ندارند چطور زندگی میکنند؟ پدر/مادر هستید یا نیستید، این یک داستان جذاب، سرگرمکننده و حتی آموزشیه براتون. در طی خوندنش انواع و اقسام احساسات رو تجربه میکنید: لبخند، خنده، ناراحتی، غم یا حتی شاید اشک. کلا از بورودو خیلی خوشم اومد، این کتاب رو توی ۷هفته نوشته! اما خیلی خلاقانه و زیبا حرفاشو تو دل داستان جا داده بود: 🌱به من میگفت: «اگر بچه عاقلی نباشی، تلویزیون را روشن میکنم!» تماشای تلویزیون کار طاقتفرسایی بود، اما پدرم بهندرت از این ابزار تنبیهی استفاده میکرد. بدجنس نبود. 🌱مادرش به او یاد داد که همه را شما خطاب کند، چون معتقد بود (تو گفتن) زمینهساز سلطهی دیگران بر ماست. به او گفته بود (شما) اولین سد امنیت در زندگی است، نیز نشانهی آنکه ما باید به تمام افراد احترام بگذاریم. ❌⚠️ احتمال لو رفتن: شاید یکلحظه حس کردم بچهای که در خونه یه نوع رفتار میبینه و توی مدرسه یه شکل دیگه از رفتار و برخورد رو تجربه میکنه، در آینده دچار مشکل بشه. یا اصلاً این پدرو مادر وقتی نتونستن دیگه بفرستنش مدرسه، میخوان چیکار کنن؟ بعدش دیگه جنبهی رفتار دوگانه مدنظرم نبود، این به چشمم اومد که آقا با همهی کمبودها، با همهی مشکلات روانی، عشق، احساس و تعهد پدرومادر چقدر مهمه! پدرو مادر همدل شدن و هرکدوم به یه شکل بهش آموزش دادن. از جمع و تفریق گرفته تا مسائل اجتماعیه احترام گذاشتن به بقیه و.. برخوردش با معلمش رو خیلی دوست داشتم. اینکه بچهها هم برای مشکلاتشون راهحل میآفرینند و روند این فکر کردنش جذاب بود واسم. ولی خب واکنش اون بزرگسال درگیر با اون مسئله خیلی مهمه. بچه باید اصلاح بشه اول نه تنبیه! یعنی معلم باید اول در سطح بچه (قضیه قطار و اینا) و خودمونیتر باهاش صحبت میکرد بعد جلو جمع بچهها مسخرش میکرد. اشارهی جالبی داشت به خرافات (این خرافات انگار همهجای دنیا، همزمان وجود داشته😁): 🌱پیش از تولد من، یعنی چندین وچند دهه پیش، دست مخالف بچهها را میبستند تا درمان شوند. نمیدونم شخصیتپردازی خوبی داشت یا خیلی با اخلاق و روحیهی من سازگار بود! ولی آخر کتاب اشک ریختم! واقعا واقعا از خودکشی مامانش قلبم درد گرفت🥲. خیلی شخصیت شوخ، سرزنده، سرخوشی رو برای مامانش توصیف کرده بود و همزمان گاهی هم عاقل بود. همون بُعد عاقلش مجبورش کرد نصفشب با پسرش خداحافظی کنه و خودش رو بکشه تا بیشتر اذیتشون نکنه..💔
(0/1000)
نظرات
1403/2/5
خلاصه ی مفصل و خوشمزه و حاوی نکاتی بود که کشش ایجاد میکنه واسه خوندنش..مث همیشه عالی..
1
2
1403/2/9
یک سوم این کتاب رو خوندم که دوستی اون ازم گرفت و برد و من موندم یه تصویر گنگ از اون کتاب که نمیدونم کی میخواد روشن شه...
1
1
1403/2/9
ای وای من🙆🏻♀️ امیدوارم ازون دوستا نباشه که وقتی کتابو گرفت دیگه پیداش نشه😂🫠 امیدوارم سریع برگرده بهتون و ادامهشو بخونین تا توصیفات شیرینش از یادتون نرفته. برای من کتاب شیرینی بود. دوسش داشتم. ببخشید که بازم تعریف میکنم ازش🤦🏻♀️
1
نرگس
1403/2/5
2