بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت لیلااحمدی

                بهترین توضیح برای این کتاب متنی است که خودنویسنده در مقدمه کتاب نوشته است:
(زمانی یکی ازبت‌های زندگی من گفت:«یکی از بدترین چیزهای پیری این است که دیگر هیچ ايده‌ی تازه‌ای به ذهنم نمی‌رسد».
این کلمات را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم زیرا که بزرگترین ترس من این است که تخیلم را قبل از بدنم از دست بدهم. حدس می‌زنم که تنها من نیستم که چنین ترسی دارد. نژاد انسان به شکلی عجیب از پیرشدن بیشتر می‌هراسد تا از مردن.
این رمان، داستانی است درباره‌ی خاطره‌ها و گم شدنشان. یک نامه‌ی عاشقانه است و در عین حال خداحافظی آهسته‌ی یک پدربزرگ با نوه‌اش و یک پدر با پسرش.
صادقانه بگویم اصلاً منظورم اين نبود که اين کتاب را حتماً بخوانید. بلکه اين کتاب را نوشتم فقط به اين دلیل که می‌خواستم افکار خودم را سروسامانی داده باشم. چون من از آن دسته آدم‌هایی هستم که باید افکارم را روی کاغذ ببینم تا برایم معنا پیدا کنند. اما به هرحال تبدیل شد به رمان کوتاهی در این باره من چطور دارم با از دست دادن فوق‌العاده ترین ذهنی که می‌شناختم کنار می‌آیم و درباره‌س از دست دادن کسی که هنوز هم اینجاست. و اینکه چطور می‌خواهم موضوع را برای بچه هایم توضیح بدهم. اگر برایتان جالب باشد باید بگویم دارم دست از فکر کردن به آن برمی‌دارم.
این داستان درباره‌ی ترس است و درباره‌ی عشق و اینکه چطور این دو اغلب دست دردست هم پیش می‌روند و در نهایت درباره‌ی زمان است، وقتی که هنوز مالک آن هستیم. از اينکه این داستان را به خودتان تقدیم می کنید سپاسگزارم.)
        
(0/1000)

نظرات

کتاب جالبیه، کتاب مردم مشوش از همین نویسنده روهم پیشنهاد میکنم