فکر میکنم تازه آن لحظه بود که مرگ را درک کردم ، یعنی می دانستم مرگ یعنی چه . میدانستم که جاناتان مانند پرد و مادرم مثل خانواده استیون وایت مثل بکی مثل هر آدم مرده دیگری هرگز برنمی گشت . ولی تا آن موقع درکش نکرده بودم درکش سخت بود مثل خیلی چیز های دیگر