دانش قدرتمنده ولی وقتی پنهان باشه خطرناکه

چیزی که نباید اجازه‌ی اتفاق افتادنش را می‌دادند نظر دادن مردم بود، نظر داشتن و نظر دادن در نهایت خطرناک‌ترین کار ممکن بود

او اینجاست، او اینجاست ، او اینجاست . در همه ی این سال ها مغزش تصویر اورا کشیده بود. بچه اش فقط یک تخیل نبود،بلکه تنها بچه اش د رآن خانه بود . تصویر کشیده شده واقعی بود .حالا مطمئن بود.

کم طاقتی مال موجودات کوچیکه، مثل کک، قورباغه و کرم میوه. عزیزم تو خیلی بزرگ تر از کرم میوه هستی

با خودش زمزمه کرد:«حالم خوبه.» ولی میدانست که این طور نبود.

چیزی که نبايد اجازه‌ی اتفاق افتادنش را می‌دادند، نظر دادن مردم بود. نظر دادن و نظر داشتن در نهايت خطرناک‌ترین اتفاق بود.

«دنیا خوبه.برو و ببین.» و پرنده به آسمان پرید و بال زد و دور شد.

تمام جهان در چشم هایش می درخشید! کهکشان پشت کهکشان...

اتاین با انتین از باغ بیرون رفتند. آنتین احساس کرد چیزی توی قفسه‌ی سینه اش تکان می‌خورد.اول لرزشی خفیف بود و بعد ضربان مداوم و تند قلبش.پرنده‌ای را داشت که بر فراز جنگل پرواز می‌کند و خودش را به آسمان میرساند!:)

هیچ عشقی بدون از دست دادن وجود نداره

بیشتر چیزهای فوق العاده نامرئی اند اعتماد به چیزای نامرئی تورا قوی تر و شجاع تر میکنه...

و آن غصه او را دیوانه کرده بود. البته که دیوانه‌اش کرده بود؛ ولی باعث شده بود بتواند حقیقت را ببیند.

«چرا باید به دنیا اهمیت بدم؟ دنیا هیچ‌وقت به من اهمیت نداده. اگه من دلم بخواد بسوزونمش، می‌سوزونمش.»

هیولا می‌خواند: « از دانه های شن است نور افرینش فضای افرینش زمان بی انتهای افرینش و همه چیز به دانه های شن بازمی گردد