بریده کتابهای آخرین انار دنیا Haniyeh 1403/3/8 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 12 0 1 صدیقه واضحی 1403/2/8 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 74 0 1 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 281 در دنیا هیچ چیز به اندازهٔ شجاعت و ناامیدی به هـ نزدیک نیست.... میفهمی انسان شجاع کسی است که ناامید است همه آن کسانی که آرزویی دارند ترسو هستند 0 4 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 33 همیشه تأثیری عمیق و بی اندازه سخت در همه چیز باقی می گذاشت چیزی که آرام از وجودش بر میخاست و در وجودت جا می گرفت. چیزی که ابتدا لطیف و سبک جلوه می،کرد مثل پرواز کردن و نشستن بلبلی از باغی به باغ دیگری... مثل جداشدن برگی از شاخه های بلند. اما مدتی که می گذشت درد خنجری به جا می گذاشت دردی نامرئی درد عدم ادراک انسانها از همدیگر درد پیچیدگی و آمیختگی و تردید... حس می کردم هر جایی که برود بعد از آن تا چندین شب هیچ موجود دیگری آنجا نمیخوابد دقت که کردم بعد از رفتنش چندین شب پرنده ها و درختها و گلها خوابشان نمی برد. 0 1 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 17 مرگ هم مانند زندان نوعی خو کردن است انسان مانند هر چیز دیگری باید گستره ای برای خودش اشغال کرده باشد تا بعدها نبودنش حس شود. مانند هر چیز دیگر؛ مثل گلدانی روی میز یا صدای رادیو از پنجره ای باید ابتدا جایگاهی را اشغال کرده و بعدها گم شده باشند اما اگر ابتدا چیزی نبوده باشد صدایی یا ،رنگی دیگر نبودنش را حس نمی کنی آن وقتها من حس میکردم زندگی ام در آن بیابان بی نیاز کس دیگری به آخرین مرحلۀ خودش رسیده... من و آن چیزهای دور و برم من و آن هیچ بیکران و بیاندازۀ جهان همراهم در مرحله ای از کمال زندگی میکردیم؛ حس میکردم دنیای پیرامون من هم در کمال خودش غرق میشود جای مهمی از دنیا را نگرفته بودم بدون من نیز جهان به زیباترین شکلش ادامه داشت 0 1 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 16 این خیال که مرده ای و دیگران بی تو زندگی میکنند و زندگی آنها روال طبیعی خود را در پیش گرفته آسودگی بزرگی به انسان میبخشد وقتی کسی در انتظارت نیست بهشتی است بیکران برای تو. 0 3 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 37 چشمان من شبیه پرنده ای بود که افق های دور و زرد شوره زار آن را سوزانده باشد. چشمهای او همچون گرگی بود که از بازی کردن دست کشیده باشد 0 2 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 35 گفت میخواهم در باره مرگ با تو صحبت کنم با اندکی بیزاری :گفتم من از مرگ برنگشته ام به خاطر تسلی من آرام سیگاری گیراند و بی آنکه به آن پک بزند روی جاسیگاری نقره ای گذاشت و گفت هر دو یک جور از مرگ برگشته ایم. بیابان و سیاست هر دو مثل همند دو زمین که چیزی از آن نمی روید. 0 1 فهیمه صادقیان 1403/3/20 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 90 هیچ هنری از این سختتر نیست که به خودت بیاموزی انتظار نکشی. 0 2 نعیمه خانی 1403/8/21 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 1 از آزادی چی میخوای؟ از آزادی چه انتظاری داری؟ 0 3 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 141 عاقبت روزی صاحب دو چشم روشن میشوی قرار نیست آن چشم ها همانند چشم انسانهای دیگر باشند ،نه ندیم کوچولوی من انسانها همه کور زاده میشوند در بین تمام انسانهای روی این سیاره کسی نیست که از ابتدای تولدش قادر به دیدن باشد مپندار آنهایی که چشم دارند میتوانند ببینند هیچ چیزی در دنیا مشکل تر از دیدن نیست احتمال دارد که انسان دو چشم زلال و روشن داشته باشد، با این حال هیچ نبیند 0 2 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 242 چه جرمی بزرگتر از آن است که انسان کسی را از صمیم قلب بخواهد و او دوستش نداشته باشد. ها... چه جرمی بزرگتر از آن است که دست در خون خودت کنی و آن که دوستش داری همچنان سرد و صبور نگاه کند و خودش را بگیرد و بگوید، من تو را دوست ندارم، من میگویم این از کشتن انسان با گلوله وحشتناک تر است از کشتن انسان و سر بریدنش با چاقو بدتر است. 2 13 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 212 جهان سنگدل تر از آن بود که کمکم کند،خدا هم ساکت تر از آن بود که انتظارش را می کشیدم 0 5 Haniyeh 1403/3/16 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 192 0 3 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 193 بعضی رازها نوشته نمی شوند بعضی رازها آدم را می کشند و تمام.من از آن جور اسرار میترسم. 0 1 صدیقه واضحی 1403/2/22 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 204 0 2 Haniyeh 1403/3/7 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 4 0 3 فهیمه صادقیان 1403/3/20 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 74 میخواهی کجا بروی اخر تو هیچکس را نمیشناسی؟جایی نداری بروی، خانه ای نداری که به آنجا برگردی.اسمت در هیچکجای این دنیا نیست، تو را به حساب مرده گذاشتهاند. مانند درویشی غصبناک فریاد کشیدم: " اما زمین را دارم، شب را دارم، روز و سایه و رمل را دارم، دنیا با همه بزرگی خودش مقابلم است، هزاران کشتزار هست که نانم میدهند، هزاران درخت هست که پنهانم دهند، هزاران گردباد هست که گمم کنند، من رفیق جهانم، دوست آسمان پهناورم، دوست مهتاب و رفیق گردبادم." 0 2 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 56 درون اتاق در خلوت خودم به روشنایی و تاریکی ها می اندیشیدم با صدای بلند با خود حرف میزدم صدایم تنها صدایی بود که حس می کردم با آن آشناترم... بر این باورم آنهایی که زیاد با خود حرف می زنند آرام آرام اسیر صدای خودشان میشوند من هم اسیر خودم شده بودم 0 3 زهرا 1403/6/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 26 آن شب آنقدر هوای سرد شبانگاهی را چشیده، آنقدر هوای بعد از آن طوفان را تنفس کرده که متوجه هست غرق نشدنِ او در آن سیلاب ها، رهایی عجیب و بزرگش از مرگ نیست؛ بلکه به تعویق انداختنی کوتاه مدت و خیالی است که مربوط میشود به آرزو هایش دربارهٔ زیبایی مرگ، مرگی که بعد ها بین دوستانش غوغایی به پا میکند. مرگی که دیگران چون لعنت خدایی به آن نگاه میکنند، مثل مجازاتی است برای آنکس که در جستجوی گشودن رازهاست. 0 2
بریده کتابهای آخرین انار دنیا Haniyeh 1403/3/8 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 12 0 1 صدیقه واضحی 1403/2/8 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 74 0 1 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 281 در دنیا هیچ چیز به اندازهٔ شجاعت و ناامیدی به هـ نزدیک نیست.... میفهمی انسان شجاع کسی است که ناامید است همه آن کسانی که آرزویی دارند ترسو هستند 0 4 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 33 همیشه تأثیری عمیق و بی اندازه سخت در همه چیز باقی می گذاشت چیزی که آرام از وجودش بر میخاست و در وجودت جا می گرفت. چیزی که ابتدا لطیف و سبک جلوه می،کرد مثل پرواز کردن و نشستن بلبلی از باغی به باغ دیگری... مثل جداشدن برگی از شاخه های بلند. اما مدتی که می گذشت درد خنجری به جا می گذاشت دردی نامرئی درد عدم ادراک انسانها از همدیگر درد پیچیدگی و آمیختگی و تردید... حس می کردم هر جایی که برود بعد از آن تا چندین شب هیچ موجود دیگری آنجا نمیخوابد دقت که کردم بعد از رفتنش چندین شب پرنده ها و درختها و گلها خوابشان نمی برد. 0 1 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 17 مرگ هم مانند زندان نوعی خو کردن است انسان مانند هر چیز دیگری باید گستره ای برای خودش اشغال کرده باشد تا بعدها نبودنش حس شود. مانند هر چیز دیگر؛ مثل گلدانی روی میز یا صدای رادیو از پنجره ای باید ابتدا جایگاهی را اشغال کرده و بعدها گم شده باشند اما اگر ابتدا چیزی نبوده باشد صدایی یا ،رنگی دیگر نبودنش را حس نمی کنی آن وقتها من حس میکردم زندگی ام در آن بیابان بی نیاز کس دیگری به آخرین مرحلۀ خودش رسیده... من و آن چیزهای دور و برم من و آن هیچ بیکران و بیاندازۀ جهان همراهم در مرحله ای از کمال زندگی میکردیم؛ حس میکردم دنیای پیرامون من هم در کمال خودش غرق میشود جای مهمی از دنیا را نگرفته بودم بدون من نیز جهان به زیباترین شکلش ادامه داشت 0 1 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 16 این خیال که مرده ای و دیگران بی تو زندگی میکنند و زندگی آنها روال طبیعی خود را در پیش گرفته آسودگی بزرگی به انسان میبخشد وقتی کسی در انتظارت نیست بهشتی است بیکران برای تو. 0 3 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 37 چشمان من شبیه پرنده ای بود که افق های دور و زرد شوره زار آن را سوزانده باشد. چشمهای او همچون گرگی بود که از بازی کردن دست کشیده باشد 0 2 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 35 گفت میخواهم در باره مرگ با تو صحبت کنم با اندکی بیزاری :گفتم من از مرگ برنگشته ام به خاطر تسلی من آرام سیگاری گیراند و بی آنکه به آن پک بزند روی جاسیگاری نقره ای گذاشت و گفت هر دو یک جور از مرگ برگشته ایم. بیابان و سیاست هر دو مثل همند دو زمین که چیزی از آن نمی روید. 0 1 فهیمه صادقیان 1403/3/20 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 90 هیچ هنری از این سختتر نیست که به خودت بیاموزی انتظار نکشی. 0 2 نعیمه خانی 1403/8/21 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 1 از آزادی چی میخوای؟ از آزادی چه انتظاری داری؟ 0 3 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 141 عاقبت روزی صاحب دو چشم روشن میشوی قرار نیست آن چشم ها همانند چشم انسانهای دیگر باشند ،نه ندیم کوچولوی من انسانها همه کور زاده میشوند در بین تمام انسانهای روی این سیاره کسی نیست که از ابتدای تولدش قادر به دیدن باشد مپندار آنهایی که چشم دارند میتوانند ببینند هیچ چیزی در دنیا مشکل تر از دیدن نیست احتمال دارد که انسان دو چشم زلال و روشن داشته باشد، با این حال هیچ نبیند 0 2 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 242 چه جرمی بزرگتر از آن است که انسان کسی را از صمیم قلب بخواهد و او دوستش نداشته باشد. ها... چه جرمی بزرگتر از آن است که دست در خون خودت کنی و آن که دوستش داری همچنان سرد و صبور نگاه کند و خودش را بگیرد و بگوید، من تو را دوست ندارم، من میگویم این از کشتن انسان با گلوله وحشتناک تر است از کشتن انسان و سر بریدنش با چاقو بدتر است. 2 13 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 212 جهان سنگدل تر از آن بود که کمکم کند،خدا هم ساکت تر از آن بود که انتظارش را می کشیدم 0 5 Haniyeh 1403/3/16 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 192 0 3 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 193 بعضی رازها نوشته نمی شوند بعضی رازها آدم را می کشند و تمام.من از آن جور اسرار میترسم. 0 1 صدیقه واضحی 1403/2/22 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 204 0 2 Haniyeh 1403/3/7 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 4 0 3 فهیمه صادقیان 1403/3/20 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 74 میخواهی کجا بروی اخر تو هیچکس را نمیشناسی؟جایی نداری بروی، خانه ای نداری که به آنجا برگردی.اسمت در هیچکجای این دنیا نیست، تو را به حساب مرده گذاشتهاند. مانند درویشی غصبناک فریاد کشیدم: " اما زمین را دارم، شب را دارم، روز و سایه و رمل را دارم، دنیا با همه بزرگی خودش مقابلم است، هزاران کشتزار هست که نانم میدهند، هزاران درخت هست که پنهانم دهند، هزاران گردباد هست که گمم کنند، من رفیق جهانم، دوست آسمان پهناورم، دوست مهتاب و رفیق گردبادم." 0 2 hatsumi 1402/3/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 56 درون اتاق در خلوت خودم به روشنایی و تاریکی ها می اندیشیدم با صدای بلند با خود حرف میزدم صدایم تنها صدایی بود که حس می کردم با آن آشناترم... بر این باورم آنهایی که زیاد با خود حرف می زنند آرام آرام اسیر صدای خودشان میشوند من هم اسیر خودم شده بودم 0 3 زهرا 1403/6/9 آخرین انار دنیا بختیار علی 3.7 25 صفحۀ 26 آن شب آنقدر هوای سرد شبانگاهی را چشیده، آنقدر هوای بعد از آن طوفان را تنفس کرده که متوجه هست غرق نشدنِ او در آن سیلاب ها، رهایی عجیب و بزرگش از مرگ نیست؛ بلکه به تعویق انداختنی کوتاه مدت و خیالی است که مربوط میشود به آرزو هایش دربارهٔ زیبایی مرگ، مرگی که بعد ها بین دوستانش غوغایی به پا میکند. مرگی که دیگران چون لعنت خدایی به آن نگاه میکنند، مثل مجازاتی است برای آنکس که در جستجوی گشودن رازهاست. 0 2