بریده کتابهای دیر درخت نارنج: بخش اول nina 1402/10/12 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 215 کیت نفسش را فرو داد و گفت:« لوت! تو به من کمک کردی که اینطوری باشم. چون تا وقتی که یکی داشته باشم که بتونم پیشش خودم باشم، میتونم اینو تحمل کنم که پیش پدرم کس دیگه ای باشم.» 0 2 nina 1402/10/12 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 160 من میترسم، سوزا! آن چهارده سال اینجا هیچ ارزشی ندارد. مارا برای امروز قضاوت میکنند، نه برای دیروز. 0 2 nina 1402/10/12 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 75 -همهٔ ما نمیتونیم کارای بزرگی رو که بهشون فکر میکنیم، انجام بدیم. 0 7 nina 1402/10/12 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 231 ملکه گفت:« پس حالا متوجه شدی که چرا نمیتونم بخوابم. من نه فقط از هیولاهای پشت در میترسم، بلکه از هیولاهایی هم که ذهن خودم میسازن، وحشت دارم، اونایی که در وجود خودم زندگی میکنن.» 0 1 nina 1402/10/25 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 258 تعادل و توازن در هر چیزی ضروریه، تانه! و معنیش بیاحترامی نیست. این موقعیت، فرصتیه که فقط یه بار توی زندگی نصیب آدم میشه و نباید به بادش داد. 0 1 nina 1402/10/25 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 266 همان چشم هایی که خوب میشناخت، اما لبخند از آنها رفته بود. دهانی که بی درنگ به لبخند باز میشد، دیگر دوباره نمیخندید. تنها چیزی که لوت میتوانست ببیند، خونی بود که از میان سنگ ها جاری شده بود 0 4 nina 1402/10/25 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 351 تنها چیزی که میخواست، این بود که بخوابد. اما در عوض، کنار پنجره به زانو در آمد و برای کیتستون گلید گریست. 0 2 nina 1402/10/12 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 174 به نظرش آمد هیچ شکنجه ای بدتر از این نیست که تا ابد در محفل مشتی رجزخوان به سر برد. 0 3 nina 1402/10/12 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 173 -میخوام تلاشمو بکنم. شوالیهٔ رشادت به ما آموخته که وقتی دیگران از گفتن حقیقت وحشت دارن، صدامونو بلند کنیم. 0 1
بریده کتابهای دیر درخت نارنج: بخش اول nina 1402/10/12 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 215 کیت نفسش را فرو داد و گفت:« لوت! تو به من کمک کردی که اینطوری باشم. چون تا وقتی که یکی داشته باشم که بتونم پیشش خودم باشم، میتونم اینو تحمل کنم که پیش پدرم کس دیگه ای باشم.» 0 2 nina 1402/10/12 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 160 من میترسم، سوزا! آن چهارده سال اینجا هیچ ارزشی ندارد. مارا برای امروز قضاوت میکنند، نه برای دیروز. 0 2 nina 1402/10/12 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 75 -همهٔ ما نمیتونیم کارای بزرگی رو که بهشون فکر میکنیم، انجام بدیم. 0 7 nina 1402/10/12 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 231 ملکه گفت:« پس حالا متوجه شدی که چرا نمیتونم بخوابم. من نه فقط از هیولاهای پشت در میترسم، بلکه از هیولاهایی هم که ذهن خودم میسازن، وحشت دارم، اونایی که در وجود خودم زندگی میکنن.» 0 1 nina 1402/10/25 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 258 تعادل و توازن در هر چیزی ضروریه، تانه! و معنیش بیاحترامی نیست. این موقعیت، فرصتیه که فقط یه بار توی زندگی نصیب آدم میشه و نباید به بادش داد. 0 1 nina 1402/10/25 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 266 همان چشم هایی که خوب میشناخت، اما لبخند از آنها رفته بود. دهانی که بی درنگ به لبخند باز میشد، دیگر دوباره نمیخندید. تنها چیزی که لوت میتوانست ببیند، خونی بود که از میان سنگ ها جاری شده بود 0 4 nina 1402/10/25 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 351 تنها چیزی که میخواست، این بود که بخوابد. اما در عوض، کنار پنجره به زانو در آمد و برای کیتستون گلید گریست. 0 2 nina 1402/10/12 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 174 به نظرش آمد هیچ شکنجه ای بدتر از این نیست که تا ابد در محفل مشتی رجزخوان به سر برد. 0 3 nina 1402/10/12 دیر درخت نارنج: بخش اول جلد 1 سامانتا شانون 3.4 0 صفحۀ 173 -میخوام تلاشمو بکنم. شوالیهٔ رشادت به ما آموخته که وقتی دیگران از گفتن حقیقت وحشت دارن، صدامونو بلند کنیم. 0 1