بریدۀ کتاب
1402/11/3
3.9
20
صفحۀ 101
از حرف خودم حرصم گرفت. کسی که روبهرویم نشسته بود خانم فهیمی بود نه میرزایی. دهانم را باز کرده و بیخودی حرف زده بودم. مثل آندفعه که به خالهزهرا گفته بودم: «شوهرت زیادی لاغره و بیش از اندازه کمحرفه. آدم فکر میکنه لاله.» خاله ناراحت شده و از شوهرش دفاع کرده بود. بیشتر زنها اینطوری بودند، همیشه از شوهرهایشان طرفداری میکردند.
از حرف خودم حرصم گرفت. کسی که روبهرویم نشسته بود خانم فهیمی بود نه میرزایی. دهانم را باز کرده و بیخودی حرف زده بودم. مثل آندفعه که به خالهزهرا گفته بودم: «شوهرت زیادی لاغره و بیش از اندازه کمحرفه. آدم فکر میکنه لاله.» خاله ناراحت شده و از شوهرش دفاع کرده بود. بیشتر زنها اینطوری بودند، همیشه از شوهرهایشان طرفداری میکردند.
(0/1000)
1402/12/28
1