بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آرزو غلامی

@arezobook

3 دنبال شده

11 دنبال کننده

                      چقدر مشغولم که از من یک من بهتر به بار آید
                    
arezobook

یادداشت‌ها

                جنس  ضعیف کتابی بود که قلم ساده و صمیمی اوریانا فالاچی...و ترجمه بی نقص یغما گلرویی به جذاب بودنش کمک کرده بود .کتاب خوبیه خصوصا برای فمنیست ها .باورتون میشه تو چین اگه پای دخترها از 9سانتی متر بیشتر می شد نمی تونستن ازدواج کنن یا در خلیج شاکی تان زن هایی وجود دارن به نام تان کی که رو قایق های یک نفره به دنیا میان و همونجا زندگی می کنن و می میرن و هرگز دنیای خشکی رو نمی بینن... یا دختران پاکستانی هرگز قبل از ازدواج هرگز همسرشون رو نمی بینن... .می دونستی در _
جنگل های سنگاپور البته به ندرت زندگی وجود داره که بهش مادرسالاری گفته میشه که زنان ثروتمند و صاحب زمین حاکم خانواده هستند و این مردها هستند که باید جهیزیه بیارن و اموال فقط برای دخترها به ارث گذاشته میشه و بعد از ازدواج مردها بر می گردن به خونه مادرشون و فقط گاهگاهی می تونن به همسرشون سر بزنن... شبیه افسانه است ولی واقعیت داره... 😳😳😳😳😳
زندگی بیوه های جوان هندی اینقدر دردناکه که ترجیح می دن با جنازه همسرشون سوزونده بشن.... _(فهمیدم که تموم زنای دنیا شبیه همن و آرزوهای مشترک دارن مثل خانواده، پول برای گذراندن زندگی و آزادی....! فهمیدم که زنای هند واسه پیدا کردن این چیز ها چه شرایط سختی رو تحمل کردن... اما از یه چیز مطمئنم! اونا دیگه مثل قبل پروانه های بی آزاری به حساب نمیان! اونا بدل به پروانه های آهنی شدن!) .
        
                به راستی او که بود ؟زمینی بود یا آسمانی!؟سوالی که بعد از اتمام پله پله تا ملاقات خدا از خودم می پرسم.... .مولانا جلال الدین رومی .از بلخ تا قونیه از قطع پیوند با آنچه تعلقات خودیست تا قطع پیوند با خود خط سیریست شگرف 
ملاقات با عطار ،سهروردی،علاقه به اشعار سنایی و هم نشینی با صلاح الدین زرکوب،حسام الدین چلبی و شگرف تر از همه شمس تبریزی ...سفر های مختلف آن هم در عصری که سفر به راحتی و برای همه امکان پذیر نبود شاید او را به این جهان‌بینی  رسانده بود.
اینکه خدا را نه در مکتب و منبر و مدرسه نه در خطابه....بلکه در کوچه و بازار و درمیان مردمان عادی حتی در رقص و سماع و موسیقی می توان یافت جاذبه ای است که من را وارد به تسلیم و خضوع برابر خداوندگار روم  می کند. 
اگر او در عصر ما می زیست شاید در کسوت یک‌ مهماتا گاندی مسلمان منادی یک حیات تازه برای عالم می شد. 
در گذر از گویی، یک روز دو تن را درحال نزاع دید؟یکی به دیگری پرخاش کرد که اگر یکی به من گویی هزار بشنوی  مولانا روی به آن دیگر کرد و گفت :هر چه خواهی به من‌گوی کا اگر هزار هم گویی یکی هم نشنوی. شاید راز آرامش همین باشد.... .
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها