بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

علی محرابی

@alimehrabii78

45 دنبال شده

47 دنبال کننده

                      
                    
Alimehrabii78
Alimehrabii78

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

 دکل

4.4

18

            رمان تکفیری بر اساس زندگی‌نامه یک دانشجوی پزشکی ایرانی به‌نام علی‌اکبر پیرویان نوشته شده‌است که در دوره اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی به همراه تعدادی از همکلاسی‌هایش، به کمک مجاهدین افغانستانی می‌رود. دکتر پیرویان بعدها در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به شهادت می‌رسد.
داستان تکفیری از بیمارستان نظامی "الرشید" بغداد آغاز می‌شود و با بازگشت به گذشته، و رفتن به دوره مبارزه جهادیون افغان با شوروی، فضای متفاوتی را برای مخاطبش به تصویر می‌کشد و تلاش می‌کند تا در این میان جان مایه تفکر سلفی و تکفیری را به خواننده خود بشناساند.
از ویژگی‌های مهم این رمان، تفکیکی است که میان تفکرات غالب اهل سنت با تفکرات جریان انحرافی وهابیت ایجاد کرده‌است. نویسنده برای تعمیق محتوای این کتاب علاوه بر بهره از منابع پژوهشی دقیق، دو سفر به سوریه داشته‌است. او معتقد است "اگر قرار است انتشار این رمان به مذاق عده‌ای خوش نیاید، آن عده وهابی‌ها هستند"
          
            ساراماگو در "کوری" اش، جامعه ای را به تصویر می‌کشد که مردم آن بی هویت هستند و از بی هویتی خود، آگاهی ندارند. به همین دلیل است که  ساراماگو حتی اسامی شان را از آنها گرفته و با صفاتی همچون داشتن عینک یا لوچ بودن و پیر بودن، از هم متمایزشان می کند. شخصیت های رمان کوری به باور نویسنده، "توده هایی" مبتلا به "ذهنیت کاذب" و کاملا مقهور نیروهای بیرونی هستند. ساراماگو می‌خواهد بگوید "جامعه توده ای" که تحت "سلطه هژمونیک"، فهم ها و برداشت هایش از حقیقت، به صورت نامحسوس کنترل میشود و خود نمیداند تا چه اندازه تحت سلطه طبقه حاکم قرار دارد، به معنای واقعی یک "جامعه کور" است. آنها نمی‌دانند که چیزی از حقیقت نمیدانند، پس کورند اگرچه فکر میکنند که می‌بينند! 
در جامعه توده ای، کوری و آگاهی کاذب توده ها، مسری است. در ابتدای داستان، جایی که ناجی نخستین مرد نابینا او را به خانه اش می‌رساند - و نویسنده احتمال می‌دهد که در ابتدا این کار را از سر جوانمردی انجام داده-، شاهد هستیم که این اقدام او با بی اعتمادی مرد نابینا مواجه میشود که به او اجازه نمی‌دهد تا آمدن همسرش در خانه بماند مبادا که چیزی از لوازم خانه را به سرقت ببرد. نتیجه این بی اعتمادی این است که مرد سابقا جوانمرد، با خروج از منزل، ماشین مرد نابینا را به سرقت می‌برد. اینجا جایی است که ساراماگو نشان میدهد در جامعه سرمایه داری که سرمایه و مالکیت خصوصی اصالت دارد، اعتماد به همنوع و جوانمردی و خیرخواهی جایگاهی ندارد و جامعه رو به انحطاط میرود. و از همینجاست که سرایت کوری آغاز می‌شود. در ادامه داستان میبینیم که بعضی از توده های نابینا، در دنباله روی از نظام سرمایه داری، چنان غرق شهوت جمع آوری سرمایه شده اند که حتی در شرایطی که پول و ثروت به کارشان نمی آید هم دست از آن نمی‌کشند!
 در چنین جامعه ای تنها معدود نخبگان جامعه هستند که می‌بینند. زن دکتر نماد این گروه است. نماد نخبگانی که حقایق را میبینند و برای هدایت توده ها تلاش می‌کنند. می‌بينند و از محیط چرک آلودی که توده ها در آن تنفس میکنند، رنج می‌برند. می‌بينند و گاه خسته می‌شوند و آرزو می‌کنند کاش آنها همچون توده ها نمی دیدند و از رنج دیدن خلاص می‌شدند.
ساراماگو هشدار میدهد که در جامعه توده واری که در آن کوری و دوری از حقیقت مسری است، ظواهر مدرن، فناوری ها و پیشرفت ها بی حاصل است. او وعده میدهد که سرانجام نظام سرمایه داری شکست می‌خورد و نظام بانکداری فرو می‌پاشد. تلاش نخبگان آنجایی به ثمر می‌نشیند که زن دکتر توده ها را آگاه می‌کند که به نجات از سوی خدا و حاکمان دل نبندند. پس از آن است که توده ها هشیار و بینا می‌شوند. ساراماگو در سرتاسر رمان کوری، متعهد و در خدمت ارزش های کمونیستی خود و نقد نظام سرمایه داری است و عجیب آنکه بی بی سی میگوید و ویکی پدیا هم نقل میکند که ساراماگو "گرچه از سال ۱۹۶۹ به حزب کمونیست پرتغال پیوسته و به آرمان‌های آن وفادار بوده‌ است اما هیچگاه ادبیات را به خدمت ایدئولوژی در نیاورده‌ است"!
واقعیت اما این است که "کوری ساراماگو"، در خدمت ایدئولوژی اش است؛ گرچه خوانش ها و برداشت ها چیز دیگری میگوید!
کتاب را در جمع حلقه کتابخوانی مبنا خواندم. جمعی که با کتاب بسیار همراه بود. جمعی که گاه خواب کوری را می‌دید. جمعی که با "بالاخره یک کتاب خوب میخوانیم" آغاز کرد و به "کی این کتاب تمام می‌شود که از زهر هرروزه آن خلاص شویم" رسید! و مهم تر از همه، جمعی که از توصیف محیط چرک آلودی که جامعه ساراماگو در آن دست و پا میزد، به خوانش های الهی می‌رسید. ساراماگو در کوری میگفت که با وجود داشتن چشم ظاهری، باید بی خدا باشی تا ببینی؛ اما ما در جمع مان برداشت میکردیم که حتی اگر از داشتن چشم ظاهر بی نصیب باشی، کافی است خدا را داشته باشی تا حقایق را ببینی و در منجلاب فساد و تباهی و انحطاط اخلاقی فرو نروی. اینجا جایی ست که ما می‌توانیم به ساراماگو حمله کنیم و بگوییم اگر آسیب ها را به خوبی دیده اما در درک راه حل حقیقی "نابینا" بوده است؛ ساراماگو اگرچه در نقد نظام سرمایه داری موفق بوده؛ اما او هم به کوری مبتلا گشته و غرق در باورهای نظام کمونیستی، همه حقایق را نمی‌بیند. 
کوری یک رمان متعهد است! متعهد به ارزش های نویسنده! ساراماگو در کوری به ما یاد میدهد که می‌توانیم متعهد به ارزش هایمان بنویسیم. می‌توانیم نمادین اما پرکشش بنویسیم. مخاطب را چنان با خود همراه و درگیر سازیم که حتی خواب "کوری" را ببیند. میتوانیم ساده اما چندلایه بنویسیم و مخاطب را درگیر فهم معنای اثر و ایدئولوژی نهفته در آن کنیم، بی آنکه چیزی از جذابیت لایه نخستین و غیراستعاری اثر کاسته شود.
به زعم من، شاهکار ادبی یعنی ادبیاتی که توانسته به بهترین نحو قدرت نویسندگی اش را در خدمت آرمانش به کار بگیرد و کوری ساراماگو این ویژگی را دارد. کوری را تمام میکنم و به این می اندیشم که کاش قدرت نویسنده در خدمت پیام والاتری به کار گرفته می‌شد.