شیر و خورشید

شیر و خورشید

شیر و خورشید

نیکولا بوویه و 1 نفر دیگر
3.5
3 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

4

نوک درختان سپیدار هم به آن ایوانی که در آن خوابیده بودیم، نمی رسید. آسمان سیاه و گرم بود. مرغابی هایی که از خزر می آمدند، با صدایی شبیه پاروزدن، از آن جا می گذشتند. از میان شاخه های درختان خیابان هدایت مغازه دارانی را که برای گذراندن شب، روی پیاده روها مستقر می شدند، می دیدم. جایی بسیار خوب و خنک برای هم نشینی است. آن ها تخت خواب های ناراحت شان را به آن جا می آوردند و یا همان جا روی زمین زیرانداز بزرگ سیاه و قرمزی پهن می کنند. بعد قوری های لعابی چای، تخته نردها و قلیان های شان را می آورند و بدون این که دیده شوند، آن پایین در خیابان به گفت و گو می پردازند...

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به شیر و خورشید

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به شیر و خورشید

یادداشت‌های مرتبط به شیر و خورشید