دریادلدریادلمریم قربان زاده4.021 نفر |7 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن2خواندهام43خواهم خواند7توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب دریادل، نویسنده مریم قربان زاده.دورههای مطالعاتی مرتبطهمخوانی کتاب1402/09/02دریادلمریم قربان زاده4.07تعداد صفحه20 صفحه در روزیادداشتهای مرتبط به دریادلمحمد حسین زاده1402/12/09 دریادل روایتی قریب است از غریبی خانواده شهدا. آنهایی که به اسم سهمیه شاهد با طعنه در مدارس و دانشگاهها خون به دلشان کردیم و بیخبر بودیم از خوندلهایی که در روزهای تنهایی پس از پرکشیدن پدر کشیدند. #دریادل از چند جهت کتابی است بیبدیل و ارزشمند اول آنکه پر است از سبک زندگی سنتی یک خانواده اصیل مشهدی و روابط شیرین بردران و خواهران در یک خانوادهی شلوغ! دوم کتابی است به لهجه مشهدی و پر از واژگان در دست فراموشی! سوم روایت مجاهدتهای شیرزنی است که تمام سختیها نبودن همسر در جنگ را با چند بچه قد و نیم قد به جان خریده است که شویش در کسوت جانشین لشکر از ادای تکلیف به اسلام بازنماند و سختیهای دوچندان دوران مفقودالاثری را با هزار و یک مشکلات اقتصادی و عاطفی پس از جنگ را تحمل کرده است و نگذاشته است مرام فرزندان از راه پدر تخطی کند راوی در طلیعه کتاب با دستخطش به جای صحبت با خواننده؛ همسرش را خطاب قرار میدهد؛ آن هم با خطاب ابوالفضل جانم! عشقی که با همه ی سختیهای این چهل و چند ساله آتشش سوزان است و شعله میکشد! راوی اما یک هفته قبل چاپ کتاب، خود آسمانی میشود و گویی وقتی خیالش راحت شده است که وظیفهاش را در بیان قصهی زندگی مشترکش با شوی شهیدش به سرانجام رسانده؛ پس از سالهای سختی به آرامش میرسد. 00زهرا1402/04/30 واژه مقاومت در برابر این زن کم می آورد... 00سقا علمدار1402/01/13 #کتاب_خواندم *کتاب دریادل روایت زندگی فاطمه دهقانی همسر فداکار شهید ابوالفضل رفیعی * این کتاب رو خیلی دوست داشتم. همشهری بودن مون و حضور لهجهای شیرین مشهدی در گفتگوها هم مزید بر علت شد و البته قلم جذاب و شیرین نوینسده و داستان پر ماجرای این زندگی. من معمولا توی کتاب خوندن، به خصوص کتابهای مبتنی بر واقعیت، فاز قضاوت کردن ندارم و توی ذهنم افراد رو متهم نمیکنم که چرا این کارو کردن و اون کارو نکردن و ... . مثل یک داستان میخونمش و سعی میکنم بخشهایی که برام آموزندهست رو به چنگ بیارم. به همین خاطر به راحتی با روایت صادقانهی این کتاب درباره شهید و اخلاق و کارهاش کنار اومدم و حتی خوشم هم اومد از این روایت صادقانه و بی سانسور. همون ابتدای کتاب توی خط سیر زندگی این خانواده، به ازدواج مجدد شهید اشاره شده، پس بدون نگرانی از لو رفتن داستان، میگم که این شهید ازدواج مجدد داشتن. البته در حاشیه بوده و زیاد توی کتاب بهش پرداخته نشده. ولی اگر کسی اعصاب و روحیهی مواجهه با این قضیه رو نداره، بهتره نخونه احتمالا! من با این قضیه هم مشکلی نداشتم و از جذابیت و شیرینی کتاب برام کاسته نشد! در واقع داستان درباره زندگی هسمر شهید هست یک بانوی صبور و استوار و فداکار که چهار فرزند رو به بهترین نحو تربیت کردن. البته ایشون هم یک بانوی ابرزن و همه چی تمام نبودن و صادقانه درباره خودشون حرف زدن. همین صداقت و یکرنگی برام خیلی دلنشین بود. الان هم که دیگه همسر شهید در جوار شهید در بهشت هستند ♥️ خلاصهی ماجرا من خیلی کتاب رو دوست داشتم و با ذوق و علاقه و برای تفریح و تمدد اعصاب سراغش میرفتم و لذت میبردم از خوندنش. پ.ن: توی گروه کتابخوانی مربوط به این کتاب، از طریق دست اندرکاران نشر ستارهها متوجه شدم که گویا حضرت آقا هم تقریظی بر این کتاب نوشتن که هنوز رونمایی نشده و بهمون نگفتن چی گفتن 00فهیمه حدیدی1402/11/09 نصفه رهایش کردم! نصفه هم امتیاز دادم . وقتی مسئله ازدواج دوم پیش آمد نتوانستم هضمش کنم . حتی نتوانستم تقدیر کنم سکوت و صبر زن را ... روایت واقعی است و سعی نکرده شهید را مقدس نمایی و منزه کند. ازدواج مجدد شهید در حین داشتن همسری جوان برای من آن قدر اشتباه است که به کلی نتوانستم با فعالیت ها و شخصیت شهید ارتباط برقرار کنم. البته پذیرفتنی است که هر شهید یکانسان است و هر انسان آمیخته ای از خوب و بد و درست و اشتباه ها ؛ فرق انسان با قدیس همینجاست ! اما راستش را بخواهید من از ابتدای متن کتاب گم شدن عشق را حس می کردم ، روایتِ صبر بود اما عشق ، عشق کجای ماجرا بود؟ یعنی صبر بر محبت و تکلیف بر دلبستگی انسان پیشی گرفته بود؟! پ،ن : کتاب را به اعتبار نام نویسنده و روایت های دل نشینش تهیه کرده بودم ، اما اینیکی با تجربه های پیشین قلم شان و با سلیقه و ذهنم نخواند ، شاید مخاطبان دیگر کتاب نظرات متفاوتی داشته باشند. 05سایه عباسی1402/03/18 #دریادل باید دلی به وسعت دریا داشت تا بتوان غمی به وسعت دریا را در آن جای داد.کتاب دریادل خاطرات خانم فاطمه دهقانی، همسر شهید ابوالفضل رفیعی است که در آن با لهجه زیبای مشهدی و با سادگی ذاتی خودش خاطرات زندگی پر فراز و نشیبش را بیان میکند.بیان صمیمی کتاب و قلم خوب نویسنده، خواننده را به ادامه مطالعه ترغیب میکند. اما با تمام این ها در کتاب اشکالاتی است که مرا وامیدارد هیچگاه این کتاب را به اطرافیانم پیشنهاد نکنم،زیرا که این اندیشه به شدت ذهنم را میخراشد و مخصوصا با خواندن بخش ابتدایی کتاب سوالهایی در ذهنم چرخ میخورند که آیا اینکه تمام جزییات زندگی بیان شود صحیح است؟چرا نویسنده همه خاطرات شخصی همسر شهید با شهید را که تقریبا همه اطمینان داریم عموما مردها راضی نیستند که این خاطرات یا حرف های خصوصی برملا شود را در کتاب آورده است؟در رابطه با این شهید که همان خاطرات نشان میدهد غیرتی روی همچین چیزهایی دارد به نظرم جفا و ظلم و حق الناسی در حق شهید محترم بود.حال همسر شهید در گفتگوی دو نفره با نویسنده سر درد دلش باز شده است و هر چه در دل داشته است تعریف کرده،آیا نباید نویسنده با زیرکی خود هر آنچه که ممکن است در مخاطب نسل جدید و گاهی با فرهنگ کمی غریب با طیف معتقد، اثری عکس بگذارد وارد کتاب نکند؟حذف خاطراتی از شهید که نه تنها به روایت خدشه ای وارد نمیکرد بلکه میتوانست داستانی شسته و رفته تر را ارائه دهد. آخرین وداع شهید با فرزندانش،سختی های یک زن جوان تنها با چهار فرزند کوچک،بیخبری از حال و روز و سرانجام همسر و زندگی بعد از شهادت افراد خانواده همه بصورتی جذاب روایت شده است.بعد از خواندن قسمت های دیدار با رهبری و درگذشت خانم بزرگ و خود خانم دهقانی به خودم که آمدم گونه هایم خیس بود.در کل کتابی بود که خودم از خواندنش کم و بیش و البته با اغماض از بعضی اشکالات راضی هستم اما فقط میتوانم به یک یا دو نفر در بین حلقه بزرگ دوستانم پیشنهادش دهم چون اثر منفی کتاب بر آنها و جبهه گیری شان نسبت به فرهنگ شهادت و جهاد و افراد مذهبی خیلی بیشتر از اثر مثبتش خواهد بود.به هر حال هر کتاب برای اینکه در دسترس عموم مردم قرار گیرد نوشته و چاپ میشود و اینکه با نوشته مان قشر مذهبی را در نگاه افراد دیگر در مظان اتهام به بعضی خصلت های نه چندان خوب اخلاقی قرار دهیم، پسندیده نیست.امیدوارم در چاپ های بعدی قسمت های زایدی که نبودنشان صدها بار پر منفعت تر از بودنشان هست حذف شود. #دریادل #شهید_ابوالفضل_رفیعی #فاطمه_دهقانی #کتاب_خوب_بخوانیم!!! 🌸سایه🌸 @sayeh_sayeh کانال ایتا 00مریم قاسمی1402/06/05 تنها اتفاقی که فکر نمیکنی موقع خون زندگی یه شهید باهاش روبهرو بشی ازدواج دومه.... وسط یه زندگی عاشقانه یکدفعه تو رو پرت میکنه به اینکه الان این زن چه انتخابی میکنه! مینشیند ،زندگی میکند ،وبسیار عالی فرزندانش را بزرگ میکند... ومیفهمی چقدر عاقلانه تربیت فرزندانش را بر خودش مقدم دید که الحق انتخاب سخت و بزرگیست...... دریادل شهیدی به شدت از جنس خودمان است،توی این کتاب هی با خودت احساس صمیمیت میکنی.... توصیه میکنم اگر جزٕ مدافع حقوق زنان هستی حتما این کتاب رو بخون وببین گاهی کنار اومدن زن با یک سری مسائلی که براش اتفاق میفته چجوری یک نسل خوب میسازه... 00میم صالحی فر1402/04/21 روایت فاطمه دهقانی از زندگی اش در کتاب دریادل. اسم نویسنده کتاب خانم مریم قربان زاده و خوبی قلم ایشان قبلا به گوشم خورده بود و خیلی وقت بود که می خواستم کتابی از ایشان بخوانم. جلد کتاب و اسمش هم برایم وسوسه برانگیز بودند. چالش طاقچه هم مزید بر علت شد و کتاب دریادل را در دست گرفتم. مدتی بود کتابی از زبان همسران شهدا نخوانده بودم و انتظار داشتم چیزی مانند همان ها، یعنی روایتی از خوبیها و سیر رشد شهید و پرداخت کمی هم به زندگی همسرش در انتظارم باشد. اما وقتی از فهرست شروع کردم و به سال شمار زندگی فاطمه دهقانی رسیدم، دیدن عبارت ازدواج دوم ابوالفضل رفیعی، تو ذوقم زد و کمی برای ادامه دلسرد شدم. جمع اینکه مردی همسر دوم گرفته باشد و شهید هم شده باشد از نظرم ناممکن بود. اما از طرف دیگر به خودم می گفتم پس کتابی هم داریم که در روایت آن از شهید، یک فرشته کامل نساخته باشند و بی نقص جلوه اش نداده باشند. اما بار وقتی خودم را جای همسر شهید می گذاشتم، کاری که اکثرا هنگام خواندن این کتاب ها انجامش میدهم، نمی توانستم شهید را ببخشم، چه برسد به انکه با ان کنار بیایم و باز هم بچه بیاورم و با شرایط بسازم. بعد از سال شمار، یک عکس خانوادگی اورده شده که تنها یک زن و مرد و سه بچه در ان حضور دارند، ولی خبری از زن دیگری در ان نیست. من هم امیدوارتر شدم و با خود گفتم که حتما شهید همسر دومش را یا طلاق داده یا حساب زندگی فاطمه از او را کاملا جدا کرده. کتاب با روایت خواستگاری و دیدار اولیه فاطمه و ابوالفضل آغازشده، آن هم دیداری که به مذاق فاطمه و حال و هوایش، بسیار سخت آمده. پدرش سخت گیری های خاص خودش را داشته، چه در تربیت دخترها و رفت و امدهایشان و چه در انتخاب داماد که باید حتما طلبه باشد، و ابوالفضل رفیعی طلبه و تک پسری بود که بعد از کلی کش و واکش توانسته بود از حاج اقا بله بگیرد. حاج اقا اصالتا اهل یزد بوده به علت پیدا نکردن کاری مناسب، راهی مشهد شده و بعد از مدتی کار و بارش می گیرد و خانهای در خیابان دریادل صاحب می شود، خانه ای که در آن با دو زن و ۱۷ فرزندش، و در آسایش و رفاه مادی زندگی می گذرانده. اما زندگی با ابوالفضل برای فاطمه متفاوت بود، شیرین بود به خاطر رشتهی مهر و محبت که روز به روز میانشان محکم تر می شد و سخت بود چون عموما دست و بالشان تنگ بود. تولد فرزند اول و فوت پدرش، حاج قاسم در مراسم حج ان سال تقریبا هم زمان می شوند، اما خانه پدری همچنان پناهگاهی گرم و مطمین برای او و فرزندانش باقی می ماند. ابوالفضل با خانواده فاطمه بیشتر انس می گیرد و گوشه های مختلفی از روحیاتش روایت می شود. با تولد فرزند دوم صاحب خانه می شوند و مادرشوهرش هم بیشتر اوقات پیششان می ماند تا کمک حال فاطمه باشد که ازدواج دوم ابوالفضل صورت میگیرد. فاطمه در ابتدا اصلا زیر بار نمی رود و در دریادل ساکن می شود، اما در نهایت سر خانه و زندگی اش باز می گردد ان هم کاملا جدا از همسر جدید شوهرش. پس از پیروزی انقلاب و تولد فرزند سومش صادق مدتی به قم مهاجرت می کنند و پس از دوباره به مشهد باز می گردند. جنگ اغاز شده و اقا رفیعی در خانه بند نمی شود. بزرگ کردن سه پسر، ان هم پسرهایی که هیچ کجا بند نمی شوند، گاهی فاطمه را به چه دردسرها که نمی اندازد. رفتار شهید با بچه هایش هم در بعضی موارد با سختگیری های خاصی همراه است. تکتم، فرزند اخر فاطمه و ابوالفضل دختر دوست، هم به دنیا می اید. در عملیات خیبر، ابوالفضل ناپدید می شود و بی خبری از سرنوشتش، فاطمه و مادرشوهرش را هر روز بی تاب تر و پریشان تر می کند. اما فاطمه با هر سختی و جان کندنی که هست، بچه هایش را تربیت می کند. برایش مهم است که آنها تربیتی مذهبی و اسلامی داشته باشند، و گذر زمان نشان می دهد که چه خوب از پس این امر بر می اید. ویژگی های هر کدام از بچه ها و خواستهها و ناخواستههایشان را به هر ترتیبی که هست سر و سامان می دهد، ان هم به بهترین شکلی که امکان دارد. پسرهایش را داماد کرده و دخترش را به خانه بخت میفرستد، اما هنوز خبری از همسری که همه میگویند شهید شده نیست. مادرشوهرش اما حرف دیگران را بر نمی تابد و همچنان چشم انتظار برگشت پسرش است و باور دارد که او زنده است. عمر این مادر دلشکسته کفاف نمی دهد و در بی خبری از دنیا می رود. سی و چهار سال از مفقود شدن ابولفضل رفیعی می گذرد که با آزمايشات دی ان ای، در نهایت مشخص می شود، یکی از پیکر هایی که در دانشگاه فردوسی مشهد و تحت عنوان شهید گمنام به خاک سپرده شده است، پیکر یار دیرینه اش است، یاری که در نیمه راه او را دست تنها گذاشته و بار سنگینی را بر دوش او انداخته. در همه جای کتاب، حضور لهجه و کلمات مشهدی، برای من، بسیار شیرین و دلچسب بود. اینکه شهید سراسر قدیس و فرشته معرفی نشده بود، و برخی اخلاق و رفتارش که شاید وجهه خوبی نداشتند، بدون قضاوت روایت شده بودند، برای من خواننده بسیار مقبول افتاد. انچه فاطمه از زندگیاش، در این کتاب روایت کرده بود، بعضی اوقات واقعا تلخ بود، سخت بود، غیر قابل هضم بود، اما فاطمه از پسش بر امده بود. ان ها را تحمل کرده بود، از خود گذشته بود و هزینه زیادی هم برای باورهاش داده بود، تا انکه در نهایت توانسته بود شیرینی بیافریند، ارامش برقرار سازد و با لذت و رضایت فرزندان و نوه هایش را از نظر بگذارند. 01