بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

رابینسون کروزوئه

رابینسون کروزوئه

رابینسون کروزوئه

دانیل دفو و 4 نفر دیگر
4.2
21 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

68

خواهم خواند

16

رابینسون زندگی مرفه خود را برای مسافرت در دریاها رها می کند. اما گویی سرنوشت او طوری رقم می خورد که مجبور می شود 28 سال تنها در یک جزیره زندگی گند،تا آن که با یک بومی برخورد می کند...گفت وگو با مشهورترین داستانهای جهان،مجموعه ای است از خواندنی ترین داستان هایی که بزرگ و کوچک در طول سالهای سال آن ها را خوانده اند و لذت برده اند.بازنویسی این داستان ها به زبان ساده،بی آن که از سحر و هیجان داستان اصلی کم کرده باشد،امکان شریک شدن ما رادر لذت خواندن این آثار کلاسیک فراهم کرده است.

لیست‌های مرتبط به رابینسون کروزوئه

یادداشت‌های مرتبط به رابینسون کروزوئه

            رابینسون کروزو راوی این رمان است. او تعریف می‌ کند که چگونه به عنوان یک جوان سرسخت توصیه‌ های خانواده‌ اش را نادیده گرفته، خانه امن و راحت خود را در انگلیس رها کرده و به دل به دریا می زند. کروزو توضیح می‌ دهد که اولین تجربه دریانوردی خود را به سختی سپری می‌ کند، ولی استقامت کرده و از طریق مسافرت به گینه ثروتمند می شود. مدتی بعد در سفری دوباره به آفریقا به وسیله راهزنان دستگیر شده و به عنوان برده فروخته می‌ شود. اما فرار می‌ کند و خود را به برزیل می رساند.
در برزیل با تجار و مزرعه داران معامله می‌ کند تا به گینه برود، برده بخرد و دوباره برگردد. ولی در مسیر سفر به گینه در دریای کارائیب گرفتار طوفان می شود، به طوری که کشتی اش تقریباً از بین می‌ رود. کروزو به عنوان تنها بازمانده کشتی خود را در یک ساحل متروک می‌ یابد. او تمام تلاش خود را برای زنده ماندن به کار می‌ گیرد.
سال‌ها می‌ گذرد و رابینسون کروزو همچنان در جزیره تنهاست. روزی او ردپای چند انسان را در ساحل جزیره کشف می‌ کند. با تعقیب ردپاها، با گروهی از مردم بومی مواجه می‌ شود که اسیران را به جزیره آورده‌ اند تا آنها را کشته و گوشتشان را بخورند. مدتی می‌ گذرد تا اینکه روزی یکی از اسیران از چنگ آدم خوارها فرار می کند و ان جا را ترک می کند . کروزو برای کمک به او، به بومیان شلیک می‌ کند. اسیر با کروزو او همراه می‌ شود، در حالی که به خاطر نجات جانش خود را برده او می داند. کروزو نام اسیر را جمعه می‌ گذارد، زیرا او را در روز جمعه نجات داده است. جمعه به تدریج با تعلیمات کروزو به یک مسیحی انگلیسی‌ زبان تبدیل می شود.
آنها در حدود ۳۰ سال در جزیره زندگی می کنند، در حالی که در این مدت تجربه برخورد با مردم محلی، اروپایی ها و راهزنان دریایی را از سر گذرانده اند. پس از این مدت، کروزو به همراه جمعه و تعدادی از دزدان دریایی عازم انگلیس می‌ شود. پس از انگلیس به برزیل می رود و مزارع خود را به فروش می رساند و بعد از اقامتی کوتاه مدت در این کشور، به جزیره بر می‌ گردد تا دیداری دوباره از آن داشته باشد .
چیزی که عجیب بود ،و در حین مطالعه نویسنده شناسی هم ان را کامل فهمیدم ،این بود که داستان رابینسون کروزو یک داستانی بود که نمیتوانستی تشخیص بدهی این ها واقعی هستنند یا الکی ،در حقیقت رمان رابینسون کروزو را نه می‌ توان به عنوان یک ماجرای واقعی توصیف کرد  نه می توان آن را تنها یک داستان خیالی در نظر گرفت. 
آنچه که کروزو در طول رمان از سر می گذراند، عجیب تر از آن است که به عنوان سرنوشت یک انسان قابل باور باشد و از طرفی آنقدر واقعی و معتبر است که نمی‌ تواند تخیل محض باشد .
          
            این کتاب در تاریخ ادبیات انگلستان جایگاه ویژه‌ای دارد و بی‌جهت نیست که نویسنده‌اش لقب «پدر رمان انگلیسی» را از آنِ خود کرده است. اما داستان تمام‌و‌کمال ساخته‌و‌پرداختۀ تخیل آقای دفو نیست و با الهام از زندگی شخصی به نام الکساندر سلکرک نوشته شده که ۴ سال و ۴ ماه در جزیره‌ای که امروزه جزیرۀ «رابینسون کروزو» نام گرفته تنهایی زندگی کرده است. وقتی الکساندر سلکرک به انگلستان برمی‌گردد روایت چگونه زنده ماندنش در آن جزیره آنقدر جذاب می‌شود که چند مقاله و کتاب براساسِ سرگذشتش نوشته می‌شود. 
آنچه برای من خیلی جذاب بود و احتمالاً از این کتاب برای خودم نگه خواهم داشت توانایی حل مسئلۀ رابینسون بود. وقتی در آن جزیره تنها و بی‌کس است، تمام تلاشش را می‌کند تا با امکاناتی که در اختیار دارد تمام نیازهایش را برطرف کند، برای خودش خانه و سرپناهی بسازد، دانه بکارد و کشاورزی کند، دامداری کند و حیوانات جزیره را اهلی کند و به کشف جزیره بپردازد. البته این توانایی تا حد زیادی برگرفته از روحیه و بینش انسان دوران گذشته هم هست که در مواجهه با شرایط تازه‌ای که به‌اجبار یا خودخواسته درونش گیر افتاده، به‌جای تعمق به چرایی وقوع آن اتفاق، بیشتر به چگونگی واکنش نشان دادن به آن اتفاق می‌اندیشد؛ درحالی‌که انسان معاصر بیشتر درگیر چرایی‌هاست و درون خودش چنان گیر کرده که بیشتر به احساسات و افکار شخصی‌اش نسبت به تک‌تک ماجراها و اشخاص می‌پردازد و همین مسئله سرعت واکنشش را نسبت به وقایع بیرونی آهسته‌تر و یا دست‌کم همراه با درون‌نگری و درنظرگرفتن بیشترِ افکار و احساسات شخصی‌اش می‌‌کند. اما رابینسون خیلی درگیر درون‌نگری‌هایش نیست؛ حتی در یادداشت‌های روزانه‌اش که با ذخیرۀ محدود جوهرش نوشته، بیش از آنکه به توصیف درونیاتش در آن شرایط غریب بپردازد، به شرحِ کارهایی که در طول روز انجام داده است می‌پردازد. موقعی که به جزیره می‌آید خیلی سریع شرایط سخت تازه را می‌پذیرد، وقتی بعد از ۲۸ سال می‌خواهد جزیره را ترک کند خیلی سریع و بدون هیچ وابستگی احساسی جزیره را ترک می‌کند و وقتی پس از سال‌ها به وطن برمی‌گردد انگار آب از آب تکان نخورده است؛ نه خودش خیلی متعجب است از گذر زمان و نه حتی اطرافیانش. اینکه در کتاب بیشتر به شرح اتفاقات بیرونی توجه شده تا درونیات شخصیت اصلی از طرفی احتمالاً به این دلیل است که این رمان یک رمان ماجراجویانه است نه رمانی که به وضعیتی انسانی می‌پردازد و برای همین با جزئیات زیاد دربارۀ تک‌تک اتفاقات بیرونی می‌شنویم اما به‌ندرت با نظر و حس و بینشِ خود رابینسون در مواجهه با آن‌ها سروکار داریم. 
نکتۀ جالب دیگر کتاب رویکرد نویسنده به انسان‌هایی از فرهنگ‌ها و مذاهب دیگر است. رابینسون تجسم بی‌چون‌وچرای برتری‌جویی انسان سفیدپوست غربی در مواجهه با انسان‌های دیگر است. در مواجهه با آدم‌هایی با ملیت و باورهای مذهبی و نژاد متفاوت، رابینسون کاملاً رویکرد برتری‌جویانه‌ای دارد و از همه لحاظ خودش را محق می‌داند و دیگران را در اشتباه و حتی سعی دارد همه را به راه راستی که خودش بدان باور دارد هدایت کند. به همین دلیل اشخاصی همچون جیمز جویس، مارکس و ویرجینیا وولف داستان را نقد کرده و آن را نماد استعمار می‌دانند. رابینسون این برتری‌جویی را نه فقط در مواجهه با انسان‌های متفاوت، بلکه با حیوانات و به‌طور کلی طبیعت اطرافش هم دارد. کلِ طبیعت را از آنِ خود می‌داند؛ او مالکِ دنیاست. بی‌جهت حیوانات را می‌کشد و طبیعت را صرفاً منبعی بی‌پایان برای رفع نیازهایش تلقی می‌کند. به‌دلیل رویکرد استعمارگرایانه‌ای که به جهان و انسان‌های دیگر دارد، خواندن این کتاب برای مخاطب امروزی شاید آزاردهنده باشد، اما اگر به‌عنوان روشی برای آشنایی با جهان‌بینی انسان گذشته مورد مطالعه قرار بگیرد دیگر چندان آزاردهنده نخواهد بود. در مقابل نیز هستند متفکرانی همچون روسو که این اثر را ستایش کرده‌اند چون آرزوی هر کسی است که به‌وضعیت اصیل و طبیعی خود برگردد و تجربه‌ای همچون رابینسون را داشته باشد و در جایی به دور از تمدن برای خود به‌تنهایی زندگی کند.
در نهایت، از خواندن این کتاب لذت بردم، گرچه پایان‌بندی‌اش ناامیدم کرد. دلم می‌خواست از احساسات و احوال درونی رابینسون بیشتر بشنوم و آنقدر درگیر توصیف جزئیات بی‌اهمیت بیرونی نشوم. اما سبک شیوا و روان نویسنده و ماجراجویی رابینسون و شخصیت قوی‌اش الهام‌بخش بود.