اجازه می فرمایید گاهی خواب شما را ببینم؟: پنج داستان، دو روایت

اجازه می فرمایید گاهی خواب شما را ببینم؟: پنج داستان، دو روایت

اجازه می فرمایید گاهی خواب شما را ببینم؟: پنج داستان، دو روایت

4.2
12 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

4

کتاب اجازه می فرمایید گاهی خواب شما را ببینم؟: پنج داستان، دو روایت، نویسنده محمد صالح علا.

یادداشت‌های مرتبط به اجازه می فرمایید گاهی خواب شما را ببینم؟: پنج داستان، دو روایت

            کتاب برایم همانند یک فنجان گل گاوزبان بود !آرامش بخش و دوست داشتنی .روایت ها و داستانها با تعابیر زیبای شاعرانه و سادگی خاصی به دل آدم مینشیند
داستان بن بست آینه را دوست داشتم و عاشق روایت “روزی که من عاشق شدم” شدم ! بیش از ده بار این روایت را خواندم و هر بار از خوانش تعابیر شاعرانه و لطیف آن لذت بردم

از متن کتاب:

عشق مثل دامنى گر گرفته است، به هر طرف که مى دوى شعله ورتر مى گردى. 

از خودم مى پرسیدم چرا عاشق شدم  درحالى که هنوز نمى دانستم امر ذاتى قابل تعلیل نیست

باید چشم هایم را پنهان مى کردم؛ البته تنها چشم هایم نبودند، دست هایم هم عاشق شده بودند. نوک انگشت هایم گل داده بودند ولى بیشتر از بقیه ى جاها چشم هایم مرا لو مى دادند. ابن قیم تحت تأثیر ابن حزم نوشته: «یکى از نشانه هاى عاشقى، نگاه کردن و چشم دوختن به معشوق است، آن گونه که معشوق هر جا مى رود عاشق هم با چشم هایش او را دنبال مى کند.

ابن قیم مى گوید: «نشانه ى دیگر آن است که وقتى معشوق به عاشق مى نگرد، عاشق چشم هایش را ببندد یا به زمین چشم بدوزد زیرا از عشق مى هراسد و شرم دارد.»

ابن قیم مى فرماید: «نشانه هاى دیگر عشق، میل دیدار هر روزه ى عاشق از معشوق است؛ که با این دیدارها اندوهش برطرف شود و با جدایى بلافاصله اندوهش بر مى گردد.» 

حالا من تا سه شمردم و عاشق شدم، خداى نکرده اگر تا هفت مى شمردم چه مى شدم! زمین غمگین بود. روزى که من عاشق شدم، زمین متبسم شد و سراسیمه دور خورشید مى چرخید، جورى که عالم فقط دو فصل مى شد؛ براى عاشق یا بهار است یا پاییز.

جهان را به زر و زور مى توان گرفت. جهانِ من او شده بود. مى خواستم که جهان را به زارى بگیرم

روزِ گریه آمدند من و تو را شمردند، بیشتر از یک نفر نبودیم. پس شناسنامه ات را گرفتند و جیره ى غذایى ات را باطل کردند. لطفا غصه نخور، تا تو هستى زندگى دلهره آور نیست؛ عزیزم تو نباشى من آب ریخته ام.
          

0