بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

برج سکوت

برج سکوت

برج سکوت

4.4
14 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

16

خواهم خواند

30

می شود امید را حفظ کرد... می شود دل به ناامیدی نداد... می شود مرگ را فراموش کرد... می شود خودمان و همه ی آدم ها را عاقبت به خیر تصور کنیم... می شود همه ی تلخی ها را درز گرفت و رویشان چشم بست... می شود گفت با همه ی بدبختی هایی که سرمان آمد، آخر کار خوشبخت شدیم، ترک کردیم و همه چیز به خیر و خوشی تمام شد... می شود خود را زد به مشنگی و تاریکی را انکار کرد برای همه ی عمر، آنچنان که آب از آب تکان نخورد... می شود گفت همه ی اینها خواب و خیال بود و در دنیای واقعی ما مشتی آدم خوشحال و خوشبخت بودیم و شب تا به صبح دل ای دل می کردیم... آن وقت آخر داستان همه سرمان را راحت می گذاشتیم زمین و یک خواب راحت می کردیم... این طور همه راضی می شدند، حتی ممیز... اما وای از وقتی که از روبه رو با واقعیت برخورد کنی! ویرانی حتمی است! اصالت درد و رنج حتمی است! مرگ حتمی است! داستان آنچنان هولناک است که به اندازه ی یک پلک زدن فرصت غفلت نداریم... نمی شود تاریکی را انکار کرد... این جذبه ی ترسناک واقعیت است که نگاه را خیره می کند و آدمی را بهت زده... نمی شود طفره رفت...نمی شود از این برخورد جان سالم به در برد... اگر جان سالم به در ببریم، اگر رنج نکشیم و اشکمان در نیاید، به حتم یک جای کار می لنگد و داریم دروغ می گوییم...پسرم مهرگان می پرسد:(کی می توانم برج سکوت را بخوانم؟)می گویم:(وقتی شانزده ساله شدی!)دنیای بزرگ سالی با تمام رنج هایش به زودی از راه خواهد رسید و کودکی دور و دست نیافتنی خواد شد...حالا تا می توانی کودک باش و جای من هم کودکی کن...

لیست‌های مرتبط به برج سکوت

پیش رویجامعه های ماقبل صنعتی: کالبدشکافی جهان پیشامدرنبرج سکوت

سیاهه‌ی دوصد

100 کتاب

15 سال پیش «سیاهه‌ی صدتایی رمان» را نوشتم. در این فاصله‌ی پانزده ساله بیش از هزار کتاب جدی خوانده‌ام که 920 تا را شماره زده‌ام و یادداشتی ولو کوتاه نوشته‌ام درباره‌شان. بارها از من خواسته‌اند که افزونه‌ای بزنم بر سیاهه‌ی صدتایی و مثلاً سیاهه‌ی دوم را بنویسم و من همیشه بهانه آورده‌ام که هر که صد رمان بخواند، خود در رمان قریب‌الاجتهاد است و ادامه را به سلیقه‌ی تربیت‌یافته‌ی خودش انتخاب خواهد کرد. فرار از مصاحبه با همشهری جوان و پیگیری‌های مداوم خانم حورا نژادصداقت باعث شد تا قبول کنم سیاهه‌ی جدیدی بنویسم. اما این سیاهه، سیاهه‌ی دوم نیست. حتا سیاهه‌ی رمان هم نیست. در حقیقت انتخابی‌ست از به‌ترین کتاب‌هایی که در این پانزده سال خوانده‌ام. می‌خواستم به ترتیب اهمیت باشند که این ترتیب هم رعایت نشد. بیش از بیست ساعت کار مفید و پنجاه ساعت کار غیرمفید به انتخاب آثار گذراندم و حاصل‌ش شد همین «سیاهه‌ی دو صد». اما توضیحی مهم راجع به «سیاهه‌ی دو صد». تنها به رمان نپرداخته‌ام، اما به یقین می‌گویم که هیچ عنوانی هرگز از مفهوم ادبیات تهی نیست در این سیاهه. اگر دقیق‌تر بنگریم و رمان را ادبیات تعلیق بدانیم، می‌توان گفت که آن‌چه در این سیاهه آمده است حتا در سرزمین‌های دوردست از مرزهای کشور رمان، تنه می‌زند به رمان. یعنی کتاب تاریخی و مقاله‌ی بلند و حتا متن‌نامه‌های مذهبی در این سیاهه تعلیق دارند و از منظر ادبیات به آن نگاه شده است. اصح و ادق این که رمان‌نویس ام‌روز نیاز به متونی دارد که پیکره‌ی داستان را نشان بگیرد؛ پیکره‌ای که دیگر نه شخصیت است و نه فضا و نه حتا درام؛ پیکره‌ای که ذات مفهومی رمان است... همه‌ی عناوین انتخاب شده با این پیکره هم‌راستاست. «سیاهه‌ی دوصد» سیاهه‌ای است از جنس ادبیات برای رمان‌نویس... ثلث‌ش حتما سلیقه‌ی من نگارنده است اما یحتمل دوسوم‌ش مشترک است در بسیاری نگاه‌ها... خوش‌حالی دیگری دارم که نمی‌توانم پنهان‌ش کنم. پانزده سال پیش وقتی سیاهه‌ی صدتایی رمان را می‌نوشتم، دربه‌در می‌گشتم دنبال مولف فارسی‌زبان و رمان فارسی و داستان ایرانی... کم از ده درصد، رمان و داستان داخلی یافتم... تازه آن هم با اغماض... و حالا نویسنده‌گان نیمی از آثار «سیاهه‌ی دو صد» فارسی‌زبان‌ند... رضا امیرخانی، 15 اردیبهشت 1397

پست‌های مرتبط به برج سکوت

یادداشت‌های مرتبط به برج سکوت

            فوق العاده.به نظرم پنج ستاره هم کمه.تم مرکزی داستان اعتیاد است ولی داستان به حاشیه نشینی، جنگ،فقر و... هم می پردازد فضاسازی داستان عالی است فضای سیاهی که در آن غرق می شوی من فضای حاشیه نشینی را لمس کردم من جای سوزن تزریق را روی دست های خودم حس می کنم با اینکه هیچکدام رو تجربه نکردم.کتاب یه ناتورالیسم به تمام عیاره که اصلا شعار نمی ده تمام این ها در روزمرگی عادی یک آدم معمولی نشان داده می شود.حتی دوست شهید شخصیت داستان هم شعاری نیست.زبان داستان رکیک است که اتفاقا ویژگی مثبت کتاب است و شخصیت داستان و فضای داستان را هرچه بیشتر باورپذیر می کند.داستان رفت و برگشتی به گذشته و حال دارد و ما بخشی از کودکی شخصیت اصلی را هم می بینیم.در بعضی فصل ها نویسنده  گاه رویاهایش را هم نوشته ولی بعد می فهمیم واقعیت تلخ تر از این حرف هاست.من دوره سه جلدی کتاب را خواندم که در چاپ بعدی در یک مجلد چاپ شده است.در نگاه اول ممکن است تعداد صفحات کتاب از خواندن منصرف کند ولی کتاب روان و خوش خوان و با ریتم تند است که اصلا خسته نمی کند.
          
                
برج سکوت


اسمش را یکبار یکی از اعضا در حلقه هشتم کتابخوانی گفت.نمیدانم چرا در ذهنم ماند.خیلی جاها اسم خیلی از کتاب ها را میشنوم اما ذهنم اینطور خوره نمیشود که حتما سراغش بروم.کتاب حدود هشتصد صفحه است و در سه جلد.من کتاب چاپی را نداشتم.برای همین رفتم سراغ نسخه صوتی.وقتی دیدم ۱۳۳ قسمت و حدود ۳۴ ساعت است خواستم بی خیالش شوم.خیلی طول میکشید تا تمامش کنم🙄.اما اولش را که گوش دادم وسوسه شدم ادامه دهم.در کمال ناباوری در کمتر از یک هفته با وجود مشغله زیاد چند شب پیش قسمت آخرش را هم گوش دادم🙃.

برج سکوت نوشته محمد رضا منایی رمانی اجتماعی است که به معضل اعتیاد می پردازد.فضاسازی و تصویرسازی های قوی،زبان داستانی که لحن محاوره و معیار را با هم گره زده،آشنایی نویسنده با اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی همه به جذاب شدن داستان کمک می‌کند.سرگذشت پسر معتاد جوری روایت میشود و عمق فاجعه و پوچی زندگی همراه با اعتیاد آنقدر خوب نشان داده می‌شود که خواننده همراه شخصیت اصلی از کودکی تا آخر داستان می‌آید.نویسنده بدون شعار دادن و نصیحت کردن آنچه را که هدفش بوده در خلال روزهای پر درد و سیاه شخصیت های داستانش به خورد مخاطب میدهد.

راوی اول شخص است و کودکی اش در هیچ آباد گذشته.ارشد جامعه شناسی دارد.در دانشگاه معتاد شده.شغلی متناسب با مدرکش پیدا نکرده و در یک رستوران مشغول کار میشود.در ادامه تا سر حد نابودی در منجلاب فساد دست و پا میزند.داستان یک روایت خطی نیست،بلکه با فلاش بک هایی به کودکی و جوانی و گاهی تصویرسازی های ذهن متوهم یک فرد مواد زده جلو میرود.بعضی از عوامل اجتماعیِ این تباهی به خوبی با قلم تصویرساز نویسنده ترسیم شده اند.جوان از کودکی با کتاب دمخور بوده و کتابخانه ای غنی از پدربزرگش برایش به یادگار مانده. علقه اش به کتاب حتی در روزهای خماری هم مانعش میشود که کتابهایش را بفروشد و جنس تهیه کند. 

نکته جالب توجه دیگر نمادهای آشنای دهه شصت است،فیلم‌ها،کارتون‌ها،بازی ها،اضطراب روزها و شبهای جنگ و سرگرمی های دوران کودکی که همه حس نوستالژی را در مخاطب دهه شصتی زنده میکنند.کتاب آنقدر تصویری است که گاهی مخاطب فراموش میکند مشغول مطالعه یا شنیدن هست و تصاویر پشت پرده چشمهایش طوری جان میگیرند انگار در حال دیدن فیلم است.فضای کلی رمان چیزی شبیه چند فیلم سالهای اخیر سینماست.فیلم هایی مثل:«ابد و یک روز»،«مغزهای کوچک زنگ زده» و «متری شش و نیم »…. همانقدر سیاه و دل به هم زن!!

دیالوگ ها هرچند خیلی زنده و صمیمی است و در رئالیستی ترین صورت ممکن و با لحن های محاوره‌ای از دهان شخصیت ها خارج میشوند،اما فکر میکنم میشد کمتر از لغت های زشت استفاده شود.در انتهای کتاب شدت و حجم تکرار این واژه ها به قدری زیاد شده بود که توی ذوق میزد.به نظرم برای اینکه کتاب برای تمام افراد جامعه خواندنی باشد رعایت این نکته ضروریست.

روی جلد کتاب مثبت شانزده نوشته شده که به عقیده من مثبت هجده بهتر است!!درست است که این کتاب تیره روزی و نکبت اعتیاد را نشان میدهد اما خب هشتصد صفحه تکرار و توصیف صحنه های استعمال و تزریق مواد و رابطه های خارج از چهارچوب حتما اثر سویش را روی ذهن نوجوان و جوان می‌گذارد.نکته دیگر اینکه افراد این کتاب چه معتاد و چه غیر معتاد همه عاقبت بدی داشتند و سقوط کردند.در کتاب جای هیچ امیدی برای فرار از تباهی باقی نمانده.این پوچی و ناامیدی بسیار خطرناک است.درست است قصد نویسنده نشان دادن وجه سیاه اعتیاد است اما حتی آنها که معتاد هم نبودند باز آخر کار کم و بیش بدبخت شدند.نویسنده کتاب در جایی گفته که موضوع رمانش چهل سال زندگی اجتماعی ایران است. نمی توان رمان را داستانی از کف جامعه دانست.مگر زندگی چند درصد از مردم ما اینگونه گره خورده با انواع نکبت ها و فلاکت هاست؟زندگی چند نفر در حاشیه شهر که اسمش هیچ آباد است مثال خوبی برای تعمیم به کف جامعه نیست اما مشکلات و معضلات قسمتهای حاشیه شهر و کمتر برخوردار جامعه را خیلی خوب مطرح کرده است.

شخصیت های رمان چه کاراکتر اصلی چه آنهایی که اطرافش هستند آنقدر خوب پردازش شده اند که قابل درکند.اینکه به جای اسم واقعی برای بیشتر شخصیت ها از لقب هایی استفاده شده که خصوصیات و صفات پنهان هر فرد را نشان میدهد هم خیلی زیرکانه است.لقب راوی که حرمله است شاید به ظلم و قساوتی که خودش در حق بدن و آینده و زندگی اش می کند اشاره دارد.

وجه تسمیه نام رمان«برج سکوت» اشاره دارد به یکی از آیین های زرتشتی ها که برج خموشان نام دارد.آنها به علت احترامی که برای زمین قائل بودند،مرده هایشان را در بالای برجی قرار میدادند تا خوراک لاشخورها شود.در این کتاب هم ما با مرده های متحرکی روبه رو هستیم که در نهایت لاشخور اعتیاد و بزه و بی ارادگی، روح و جانشان را می بلعد و چیزی جز تفاله ای بی مصرف از آنها باقی نمی‌گذارد.اینکه اعتیاد چه بر سر اراده اسیران در دامش می‌آورد خیلی ملموس در نقطه نقطه کتاب نشان داده شده است.

فضاسازی صحنه ابتدایی داستان که شرح تست اعتیاد راوی است آنقدر قوی و بی‌پرده هست که قلاب بیندازد و تا انتهای رمان مخاطب را همراه خود بکشد.همان شروع رمان ،دیدن کلماتی که برای خیلی از ماها بودنشان در داستانی مکتوب حالت تابو دارد و تا انتهای رمان پرتکرارند، سوالی را در ذهنمان ایجاد میکند که این رمان چطور مجوز گرفته است؟ 

از آنجایی که راوی اول شخص است و همه صحنه ها قابل لمس شرح داده شده اند مخاطب حس می‌کند در حال خواندن تجربه زیسته نویسنده است.نویسنده به شدت به روای اول شخص اعتقاد دارد و حتی در جایی از رمان زاویه دید دانای کل را مسخره میکند.علتی که این حس را در ذهن مخاطب بیدار میکند هفت سال زمانی است که نویسنده صرف نوشتن این رمان کرده است.دو سال پژوهش و تحقیق میدانی نتیجه اش این مصنوعی نبودن و واقعی بودن متن است.
نکته جالب و قابل توجه دیگر کتاب این است که در بعضی قسمت ها مخاطب یک قضیه را تا انتها با پایانی خوش می خواند. از اینکه شخصیت ها...بقیه در کانال..
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            هر اثری که می‌خوانیم باید تعلیق داشته باشد وگرنه ولش می‌کنیم. خیلی وقت‌ها تعلیق روی پیرنگ است. گاهی هم زبان. برج سکوت پیرنگ ندارد. بار تعلیق را زبان روی‌گرده می‌کشد. آخرهای جلد دو که می‌رسی دیگر زبان هم برایت آن جذابیت صفحه‌های آغازین را ندارد و همین می‌شود که کتاب سوم را خیلی با رغبت نمی‌خوانی. شخصیت‌پردازی‌ها قوی هستند و زبان و لحن نقطه‌ی قوت کتاب است ولی راستش این پیرنگ نداشتن بدجور توی ذوق من زد. شاید اگر از اول نوبسنده مخاطب را حالی می‌کرد که پیرنگی نیست و من خواننده دنبال این نبودم که خب بعدش چه خواهد شد، شاید راحتتر با این بی‌پیرنگی کنار می‌آمدم. بلور، فری‌ها همه را آورد ولی هیچ‌کدام شلیک نکردند. فقط آمدند و رفتند. سوسن هم که ماند فقط بود. آن همه از گذشته گفتن من مخاطب را متوقع می‌کرد که ربطی بین گذشته راوی و سرانجامش پیدا کنم ولی نتوانستم حلقه‌ی وصل را پیدا کنم. در رسم‌الخط هم تعداد فراوان سه‌نقطه‌ها آزاردهنده بود. نفهمیدم چرا سه نقطه وقتی می‌شود نقطه گذاشت و جمله را تمام کرد؟ در کل کتاب خوبی بود ولی قبول ندارم بی‌عیب است یا ادبیات را به بعد و قبل خودش تقسیم می‌کند. 
          
            یک رمان اجتماعی، به تمام معنا؛ که گروه سنی دارد، +۱۶.
رمان بلند برج سکوت، سه‌جلدی است و کتاب اول‌ش، از مستراح و آزمایش اعتیاد شروع می‌شود.
راوی اول‌شخص است، حرمله‌ی هیچ‌آبادی! پسری که کارشناسی ارشد خوانده و مانده پایان‌نامه‌اش. اما دانشگاه را نیمه رها می‌کند، چراکه با نشئه‌خوری نمی‌شود درس خواند.
زبان راوی، آشنا و بسیار به‌جاست و شخصیت راوی را به مخاطب معرفی می‌کند. انگار پشت این نوشته‌ها، آقای منایی ننشسته، که خودِ شخصیت اصلی آن را قلم زده!
فلاش‌بک‌ها، پیوند داستان‌ها و تعریف‌شان توسط راوی، استادانه و جذاب است.
فصل‌ها کوتاه‌اند و بی‌عنوان. شخصیت‌ها غالباً بی‌اسم‌اند و با القاب.
استفاده از ضرب‌المثل‌های به‌جا،
و توضیح جزئیات و فضاسازی، همراهی با شخصیت‌ها را ملموس‌تر کرده.
.
اشراف نویسنده به مقوله اعتیاد و مواد مخدر و محرک، قابل‌تحسین است.
اما رمان، تنها به مضمونی که معروف شده است یعنی اعتیاد، خلاصه نمی‌شود، گویا سالیان سالِ یک جامعه در مسیر زندگی شخصیت اصلی و در قاب نگاه او و دنیای‌ش از کودکی و هیچ‌آباد، تا بزرگسالی و اتفاقات ریزودرشت‌ش؛ و هم سیر نزولی و زوال ذره‌ذره‌ای شخصیت‌هایی که گرفتار اعتیادند را با جزئیات و بی‌گل‌درشت ترسیم می‌کند.
در کنار زندگی راوی، داستان آدم‌هایی را می‌خوانیم که اگر چشم بچرخانیم می‌بینم‌شان.
و اما با تمام تلخی‌های قصه، گاهی لب به لبخند باز می‌شود و شیرینی‌اش می‌رود زیر زبان.
.
اثری که برای قشر نویسنده و نوقلم، کتاب درس است و کارگاه داستان.
به‌نظر من گویا روی جمله‌به‌جمله‌اش تأمل شده. و هم روی عنوان بکر و فکرشده اثر: برج سکوت؛ که در ابتدای کتاب سوم، بیشتر از آن گفته می‌شود.
.
جدای از بخش تألیف، ویراستاری کارشده‌ای هم دارد و هم طرح جلد خوب.
.
.
.
پ.ن۱: هر کتابی، و قلم هر نویسنده‌ای، سلیقه خودش رو داره؛ اما تابه‌حال نشنیدم که کسی برج سکوت رو نپسندیده باشه. به‌گمانم بعید می‌دونم، این رمان تا همیشه در ذهن مخاطب داستان‌های اجتماعی باقی نمونه.
.
پ.ن ۲: با چنین قلمی، با چنین داستانی، با چنین پرداخت داستانی، با چنین مضمونی، و با چنین شخصیت‌پردازی قوی‌ای؛ حق این رمان نیست که چاپ دوم باشه.