بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

استاد: خرده روایت های زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری

استاد: خرده روایت های زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری

استاد: خرده روایت های زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری

4.2
22 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

43

خواهم خواند

16

رفته بودم به اتاق دکتر و زبان درد دلم باز شده بود از اوضاع بد محیط کار و عدم دلسوزی و بی کفایتی برخی مسئولین و ... خلاصه حسابی حرص و جوش می خوردم. حرفهایم که تمام شد، سکوت کردم. ایشون، با آن لبخند همیشگیش با دست به پای راستش اشاره کرد و گفت: "می فهمم چی میگی، اما بدون که ماجرا، ماجرای یک پای لنگه... اگر با انقلاب هستی، باید این پای لنگ رو بکشی... بشین با خودت حساب کتاب کن، دو دو تا چهارتا هایت را بکن. اگر می خواهی برای این انقلاب کار کنی، باید این پای لنگ رو به هر سختی شده، بکشی..."

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به استاد: خرده روایت های زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به استاد: خرده روایت های زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری

یادداشت‌های مرتبط به استاد: خرده روایت های زندگی استاد شهید دکتر مجید شهریاری

            کتاب‌هایی که داستان داستان نوشته شده‌اند اصولا تندخوان هستند. این کتاب هم جز همینها بود. سهمش مطالعه در مترو و اتوبوس بود و تقریبا کمتر از دو هفته تمام شد.
اما درباره شخصیت دکتر شهریاری؛ بنظرم لازم ترین و کارآمد ترین شخصیت‌ها برای این روزهای کشور مثل ایشان هستند.
انسان هایی که بی‌توقع  و فقط برای رضای خدا و سربلندی کشور حتی در تاریک ترین روزها تلاش میکنند.
بقول دکتر چمران این آدمها شاید نتوانند تاریکی را از بین ببرند اما میتوانند با نور کم فرق بین تاریکی و روشنایی را بفهمانند.
مورد دیگری که از شخصیت دکتر برایم جالب و واقعا تحسین برانگیز بود شخصیت چند بعدی ایشان بود که با تلاش و خودآگاهی روی همه ابعاد زندگی شخصی، اجتماعی، دینی وقت می‌گذاشتند.
علی رغم اینکه از جهت علمی رتبه خیلی بالای داشتند اما بر این عقیده بودن درس همه چیز نیست. شاید بتوان گفت این مساله ای است که باید این روزها خیلی‌هامان بوقت غفلت از ابعاد دیگر و درگیر درس شدن به خودمان یادآوری کنیم.
بماند به یادگار از روزهایی که دوبار زیارت مزار ایشان در امامزاده صالح نصیبم شد و کتابی که در راه‌های طولانی تهران مرا عمیقا به فکر فرو می‌برد.

شهریور ۱۴۰۲
          
            شهدای هسته ای همیشه برایم خاص بوده اند. داستان هرکدامشان را که میخوانم با زوایایی از زندگی شان آشنا میشوم که برایم تازگی دارد.
غمگینم از اینکه این شهدا را چه در زمان حیاتشان و چه بعد از شهادتشان کم شناختم. 

بعضی کتاب ها آنقدر موضوعشان کشش دارد که دیگر قالبش برایت مهم نیست. دیگر اهمیت ندارد که نویسنده چگونه روایت کرده باشد. زندگی نامه ی شهدا برای من اینگونه است.
کتاب شهدا را در هرقالبی که باشد دوست دارم چون شخصیت و ویژگی های خود شهید آنقدر جذاب است که در حین خواندن درگیر قالب کتاب نمیشوم و تماما محو داستان هستم.
هرچند کاملا موافق این هستم که هرچه قالب کتاب قوی تر باشد، آن کتاب بهتری خواهد بود.
 
استاد را خیلی دوست داشتم. دقیقا در روزهایی که فکرم مشغول ادامه ی تحصیلم هست خواندن این کتاب برایم مانند معجزه ای بود. او مثل یک استاد فانوسی را برای راهم روشن کرد تا بتوانم قوی تر از قبل به مسیرم ادامه دهم.
اما افسوس که بعد از خواندن هر روایتش به خودم رجوع کردم و از خودم پرسیدم چقدر فاصله دارم با افرادی چون او  ….