ترجیح می دهم که نه: بارتلبی محرر و سه جستار فلسفی

ترجیح می دهم که نه: بارتلبی محرر و سه جستار فلسفی

ترجیح می دهم که نه: بارتلبی محرر و سه جستار فلسفی

هرمن ملویل و 2 نفر دیگر
4.4
15 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

5

کتاب ترجیح می دهم که نه: بارتلبی محرر و سه جستار فلسفی، مترجم گروه مترجمان نیکا.

لیست‌های مرتبط به ترجیح می دهم که نه: بارتلبی محرر و سه جستار فلسفی

یادداشت‌های مرتبط به ترجیح می دهم که نه: بارتلبی محرر و سه جستار فلسفی

            ترجیح می‌دهم که نه، عبارتی که در طول داستان از زبان شخصیت اصلی آن بارتلبی، مدام شنیده می‌شود، عبارتی که چیزی را نمایندگی می‌کند، چیزی غریب در جامعه مدرن. آن چیز «نه» است. خیلی ساده، نه گفتن، نه گفتن به جریان موجود در زندگی روزمره مدرن، نه گفتن به مناسبات سرمایه‌دارانه‌ی زندگی مدرن. بارتلبی در مقام محرری ساده در یک دفتر کوچک، یک روز بنا می‌گیرد به گفتن نه و سر باز زدن از تمام مسئولیت‌ها و کارهایی که از او خواسته می‌شود، چه در حیطه کاری، چه در حیطه شخصی و حتی عملی ساده چون ترک کردن دفتر در پایان ساعت کاری. او یک تنه جلوی نظم موجود می‌ایستد. هرمان ملویل که بیشتر به خاطر رمان سترگ‌اش«موبی دیک» شناخته می شود، در این داستان کوتاه حدودا پنجاه صفحه‌ای همان کاری را می‌کند که استادانه در موبی‌دیک انجام داده بودش: آفریدن شخصیتی ماندگار در ادبیات و فرهنگ عامه. آنجا در موبی دیک ‌«اسماعیل» یکه‌تازی می‌کند و اینجا «بارتلبی».
هرچند ژیل دلوز در جستاری که بر این داستان نوشته بارتلبی را نه نمادی از نویسنده و نه حتی نمادی از هیچ چیز دیگر می‌داند، اما خود معتقد است این عبارت ساده‌ی «ترجیح می‌دهم که نه» در عین تحت‌اللفظی بودنش، فرمولی می‌آفریند که تامل و حتی نگریستن به آن خواننده را تا مرز جنون می‌کشاند.  یکبار پیش خود تصور کنید اگر همه‌ی کارها و رتق و فتق امور که روزمره در زندگی کنونی انجام می‌پذیرد، چنان‌که گویی همچون نظمی خودانگیخته، به یکباره با «نه» گفتنی ازهم بپاشد. از یک «نه» ساده در گوشه‌ی نموری از دفتری کوچک شروع شود و همچون رودی در تمام کوچه‌پس‌کوچه‌ها رخنه کند و نمادهای نظم موجود را یکی پشت دیگری فرو بریزد. تصورش هم آدم را به وجد میاورد، وجدی توامان با جنون. من فکر میکنم اگر نظم موجود را پروتاگونیست یا قهرمان زندگی ملال‌انگیز مدرن بدانیم، بارتلبی می‌تواند آنتاگونیست یا ضدقهرمان آن باشد.
کتاب «ترجیح می‌دهم که نه» از چهار بخش تشکیل شده است که شامل خود داستان بارتلبی محرر نوشته هرمان ملویل ، و سه جستار فلسفی پیرامون آن است که به ترتیب عبارتند از:  
1-	بارتلبی، یا یک فرمول نوشته‌  ژیل دلوز که خوانشی است از داستان ملویل با روش‌شناسی دلوز
2-	دلوز، بارتلبی و فرمول ادبی نوشته ژاک رانسیر که خوانش رانسیر است از خوانش دلوز و تفسیر خود او بر داستان
3-	بارتلبی، یا در باب حدوث نوشته جورجو آگامبن که همچون بیشتر نوشته‌های آگامبن خوانشی به زعم من الهیاتی از این داستان بدست می‌دهد.

          
            می‌توانم مثل همیشه ریویویی طولانی بنویسم، اما... ترجیح می‌دهم که ننویسم!

سر و ته این ریویو را با یک تشکر، یک نکته و سر آخر یک پیشنهاد می‌بندم.

تشکر:
از مهشید عزیزم بابت معرفی داستان تشکر می‌کنم.
از خواندن داستان لذت برده و به فکر فرو رفتم... از راه دور دستش را به گرمی می‌فشارم و بهترین‌ها را برایش آرزو می‌کنم.

نکته:
بارتلبی محرر، یک داستان کوتاهِ تقریبا ۵۰صفحه‌ای است. نوشتم «تقریبا»، چون من در پلتفروم طاقچه آن را مطالعه کردم و ممکن است که تعداد صفحات دیجیتال و نسخه‌ی چاپی اندکی تفاوت داشته باشد. پس از این داستان کوتاه، ناشر سه جستار فلسفی در نقد، تحلیل و یا هرچه بود در مورد این داستان آورده که کتاب را تبدیل به ۱۹۲ صفحه کرده است.
من بدم می‌آید، دروغ چرا... حالم به هم می‌خورد از این رویه و نمونه‌ای که بخاطر دارم در شهرکتاب دیده بودم: کتابِ «یادداشت‌های زیرزمینی» اثر امام داستایفسکی بود که آقای «حمیدرضا آتش برآب» آن‌را با ۱۴ تفسیر منتشر کرده بود!
اعتقاد داشته، دارم و تا ابد خواهم داشت که نویسنده حرف خود را به قدر کافی در اثرش زده، خواننده باید سر درون کتاب را خود بفهمد نه به زبان عمه، عمو، خاله، دایی و مخصوصا شوهرخاله‌های فیلسوف. اگر کتابی باب میل نبود که هیچ، اگر بود و نفهمیدیم، باید در زمان مناسب بازخوانی شود و اگر نفهمیدیم بازهم بازخوانی شود، نه این‌که اشخاصی باشند که حرف‌هایی که در سینه‌ی نویسنده بوده و نبوده به داستانش وا کنند و آن‌را با درشت‌گویی‌های فلسفی به فرق سر خواننده بکوبند.
پس پر واضح است که: ترجیح دادم جستارها را نخوانم.

پیشنهاد:
اگر این داستان را خواندید، لذت بردید و به فکر فرو رفتید، پیشنهاد می‌کنم داستان کوتاه «ناگازاکی» اثر «اریک فی» که در ایران با ترجمه‌ی آقای «محمود گودرزی» توسط «نشر هیرمند» چاپ و منتشر گردیده است را نیز بخوانید.

بیست و هشتم بهمن‌ماه یک‌هزار و چهارصد و یک
          
            به نام او 

یکی از بهترین داستان‌هایی که تو این روزها خوندم،  بارتلبی محرر  هرمان ملویل بزرگ بوده. یک داستان تکان‌دهنده که با توجه به سال نگارشش از جهتی باعث تعجب و شگقتیه، از بس که این اثر مدرن و نوآورانه نوشته شده. به نظرم این داستان از هر اثر کافکایی، کافکایی‌تر و عمیق‌تره :)
تا آنجا که می‌دانم تا به امروز چهار ترجمه از این کتاب عرضه شده. ترجمه احمد گلشیری، هوشنگ پیرنظر، حسن افشار و کاوه میرعباسی.
که این آخری واقعا یک سر و گردن از آن سه بالاتر است.

همانطور که اگر می‌خواهید  لف تالستوی را درک کنید و وقت و حوصله ندارید سراغ آثار بلندش مثل آناکارنینا و جنگ و صلح برید و با مرگ ایوان ایلیچ می‌توانید عظمت او را دریابید یا در مورد فیودور داستایفسکی یادداشتهای زیرزمینی می‌تواند این مهم را برعهده گیرد. اگر وقت و حوصله خواندن شاهکار بی‌مانند ملویل یعنی  موبی‌‌دیک را ندارید، بارتلبی محرر را بخوانید تا متوجه شوید با چه اعجوبه‌ای طرف هستید.

فقط نکته آخر اینکه من از این کتاب با عنوان هوشمندانه «ترجیح میدهم که نه» تنها متن پنجاه صفحه‌ای داستان را خواندم، تاویلها بیش از حد گنگ و ملال‌انگیز بود.