بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

عشق خدا، چرایی و چگونگی

عشق خدا، چرایی و چگونگی

عشق خدا، چرایی و چگونگی

4.2
12 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

18

خواهم خواند

18

تو این دنیا هرکسی دنبال رسیدن به لذتی هست که فکر می‌کنه لذت برتره. یکی دنبال پول و مقامه، یکی دنبال شهرت و قدرت، یکی هم لذت رو در رسیدن به کشف و کرامت و در نهایت متنعم شدن از نعمتهای آخرت مثل رسیدن به بهشت و همنشین شدن با ملائکۀ الهی می‌دونه. اما آیا واقعا لذت برتر اینه؟ بزرگان دین که می‌گن شیرین‌ترین و زیباترین حقیقت این عالم، عشق و محبت خداست. اینکه ما عاشق خدای بینهایت بشیم. اگر اینطوره پس چرا ما قدر و قیمت عشق خدا رو نمی‌فهمیم؟ اصلاً چطور میشه عاشق خدا شد؟ اونهایی که عاشق خدا شدند به چی رسیدند که بقیه نرسیدند؟ چرا ما مثلاً در عشق و فراق سیدالشهداء گریه می‌کنیم ولی تصوری از وصال خدا و درد فراق خدا نداریم؟ کتاب «عشق خدا، چرا و چگونه» اینجاست تا ما رو با این حقیقت گرانقیمت بیشتر آشنا کنه تا به حکم عقل اثبات بشه که همنشینی با خداوند متعال، ارزشمندترین حقیقت عالَمه. جواب این سوالات هم توی کتاب هست که مگر خدا داشتنیه؟ مگر مخلوق حقیرِ فقیرِ کوچک می‌تونه خدای بینهایت رو داشته باشه؟ چطور میشه خدا رو در آغوش گرفت؟ توی این کتاب یاد میگیریم چطور مثل اولیای الهی و عارفان حقیقی، عاشق خدا شد؟ چطور عشق غیر خدا رو از قلبمون بریزیم بیرون و در عین حال همسر و فرزند و رفیق مون رو هم دوست داشته باشیم؟ یک نکتۀ مهم دیگه هم توی این کتاب هست اونم اینکه با شناختن آثار عشق و محبّت، و فهمیدن اینکه عاشق چه خصوصیاتی داره و عشق با قلب آدم چکار می‌کنه، راحتر می تونیم این مسیر سخت رو خیلی زود طی کنیم.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به عشق خدا، چرایی و چگونگی

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 33

انسان باید دیگران را به خاطر خدا دوست داشته باشد؛ علامتِ اینکه دیگران را به خاطر خدا دوست می‌داریم، این است که سرِ دوراهی‌ها، محبّت زن و فرزند و مال و دارایی و امثال این‌ها را فدای محبّت خدای متعال می‌کند. آنجایی که خدا می‌گوید این بچه‌ات را به میدان جهاد بفرست، با جان و دل می‌فرستد. اشک می‌ریزد ولی قلبش آرام است. امّا کسی که فرزندش را در عَرضِ خدا دوست دارد،‌در چنین مواقعی دلش می‌لرزد و چه بسا از فرزندش نمی‌گذرد. مؤمن با این نگاه، هر چیی که یک ارتباطی با خدا دارد را دوست می‌دارد؛ مجنون دَر و دیوارِ محلّۀ لیلی را می‌بوسید. به او می‌گفتند چرا در و دیوار را می‌بوسی؟ در جواب می‌گفت: به خاطر عشق و محبّتی که به لیلی دارم، در و دیوار محلّۀ او را هم دوست دارم. حتّی تپه‌های اطراف منزلِ او را هم دوست دارم. مؤمن وقتی محبّت خدا در قلبش می‌آید، زمزمۀ زیر لبش هم این شعر سعدی است: به جهان خرّم از آنم که جهانْ خرّم ازوست عاشقم بر همهْ عالَم که همهْ عالَم ازوست چون همۀ عالَم را آینۀ خدا می‌بیند، همۀ عالَم را دوست می‌دارد، امّا به خاطر خدا و تا جایی که خدا دوست دارد. اگر هم خدا گفت این آینه را بشکن، درنگ نمی‌کند و آن را رها می‌کند. بنابراین، باید در کلّ زندگی خود یک تجدیدنظر اسای داشته باشیم. هر چه هدف و خواسته داریم، فهرست کرده و از بین آن‌ها هر کدام که به خاطر خداست را نگه داشته و در جهت خداوند جهت‌دهی نماییم و بقیّه را رها کنیم و دور بریزیم. اگر بدانیم همه‌کارۀ عالَمْ خداست و همه‌چیز در دست اوست، هیچ چیزی را در غیر راستای او طلب نمی‌کنیم. ما از تو به غیر از تو نداریم تمنّا حلوا به کسی ده که محبّت نچشیده

بریدۀ کتاب

صفحۀ 30

سؤال: اگر تنها باید محبّت خدا را در دل نگه داشت، پس با محبّت همسر و فرزند و دوست و رفیق چه کنیم؟ آیا باید این محبّت‌ها را از دل بیرون کنیم؟ سیّدالشهداء علیه السلام واقعاً عاشق حضرت علی اکبر بودند. در غیر این صورت که در روز عاشورا پشت سر علی اکبر این‌طور اشک نمی‌ریختند! پس چطور ما می‌گوییم تنها باید خدا را دوست داشت؟ چگونه ممکن است که قلب انسان خدایی شود امّا محبّت دیگران نیز در قلبش بماند؟ در پایخ باید گفت منظور ما این نیست که انسان باید محبّت غیر خدا را از قلبش بیرون نمایَد، بلکه اگر محبّتی در قلب انسان برای غیر خدا وجود دارد، باید آن محبّت را خدایی کند. فرض کنید فرزند انسان که خیلی او را دوست دارد، به سفر رفته است. ممکن است پدر و مادر گهگاهی عکس او را نگاه کرده و حتّی گریه هم بکنند. آیا در اینجا در دل این پدر و مادر دو محبّت وجود دارد؛ یکی محبّتِ فرزند سفر رفته و دیگری محبّت نسبت به عکس او؟ واقعیّت این است که در دل پدر و مادر تنها یک محبّت وجود دارد و آن محبّت نسبت به خود فرزند است و اگر فرزند بیاید، دیگر انسان با عکس او کاری ندارد. تا وقتی که دستِ پدر و مادر به فرزند نمی‌رسد، با این عکس هم‌صحبت می‌شوند و تصویر او را می‌بوسند و در فراقش گریه می‌کنند. اولیاء خدا در عالَم تنها خدا را دوست دارند؛ محبّتی که نسبت به سایرین دارند،‌از این باب است که آن‌ها را آینۀ خدا می‌بینند، نه اینکه مثل ما آن‌ها را در عَرضِ خدا و جدا از او بدانند. سیّدالشهداء علیه السلام خدا را دوست دارند و از آنجایی که حضرت علی اکبر علیه السلام را شخصیّتی سر تا پا نور و آینۀ صفات الهی می‌دانند، ایشان را هم دوست دارند. ما هم وظیفه داریم که فرزندمان را دوست داشته باشیم؛ زیرا مخلوقی از مخلوقات الهی و بنده‌ای از بندگان خدا و مسلمان و شیعه است. به همین مقدار که به خدا منسوب است، باید او را دوست داشته باشیم. ما نگفتیم انسان نباید نسبت به غیر خدا محبّت داشته باشد، بلکه گفتیم همۀ محبّت‌ها سر جای خود باشد، امّا استقلال نداشته باشد و در همۀ آن‌ها چاشنی عشق و محبّت خدا وجود داشته باشد؛ یعنی اگر از ما سؤال شد که چرا همسر و فرزندت را دوست داری، در پاسخ بگوییم: چون محبّت به همسر و فرزند، من را به خدا نزدیک می‌کند. من آن‌ها را به خاطر خدا دوست دارم و اِلّا آن‌ها مِنهای خدا، شأنیّتِ دوست داشتن ندارند.

بریدۀ کتاب

صفحۀ 40

هیچ چیز در دنیا ارزشمندتر و گران‌قیمت‌تر از انس با خدا و رسیدن به لقاء الهی نیست؛ اگر انسان بخواهد خردمندانه رفتار کند، نباید به چیزی غیر از لقاء الله قانع باشد و اگر کسی به کمتر از این قانع شود، نقد عمرش را باخته و از دست داده است. علامت لقاء الله و رسیدن به خدا این است که انسان در وجودش از هر گونه تعلّق و دلبستگی به غیر خدا خالی شود و سراپای وجودش دلبستگی به خداوند متعال باشد. حتّی از دلبستگی به خود هم بیرون بیاید؛ یعنی کاری که انجام می‌دهد یا تصمیمی که می‌گیرد، برای خودش نباشد. این کار و تصمیم جوشیده از اتّصال به خداوند باشد. دعای شریفی در مناجات شعبانیّه وجود دارد که کلید معرفة الله و لقاء الله است و به انسان نشان می‌دهد معنای معرفة الله چیست. امیر المؤمنین صلوات الله علیه در آن دعا به خدای متعال عرض می‌کنند: إلی هَبْ لِي کَمالَ الإنْقِطاعِ إلَيكَ. خدایا! نهایت انقطاع و بریدن از غیر خودت به سوی خودت را به من عنایت کن. این یعنی انسان به نهایت درجۀ ممکن، از غیر خدا ببُرَد و به خداوند متعال متّصل شود. کمال انقطاع و نهایت بریدن از غیر خدا به سوی خدا، یعنی تمام قلب و دل را از امور دیگر خالی کند و حتّی به خودش هم تعلّق نداشته باشد. اگر گفتند تمام وجودت را فدا کن، با تمام میل و عشق،‌خودش را نیز فدا کند.

لیست‌های مرتبط به عشق خدا، چرایی و چگونگی

یادداشت‌های مرتبط به عشق خدا، چرایی و چگونگی

            با سلام. محتوای این کتاب کاملا عرفانی است و به عبارت دیگر بایستی با برخی عبارات عرفانی اشنا باشید تا هدف نویسنده را از بیان بعضی جملات را درک نمایید.
سعی نویسنده بر این است که شما را در دامن خدا بیاندازد و طرق این مسیر را از راه خواندن اشعار عرفانی، مطالعه زندگینامه بزرگان عرفان و خواندن ادعیه ای که در آن از عشق خدا صحبت کرده می داند. عارف را تا انجا بالا میبرد که در صفحه ۶۲ کتاب می نویسد:
اما کسی که قلب و وجودش خدایی شده است دیگر با خداوند متعال دوگانگی ندارد و صفحه قلبش ایینه اراده خداست و هر انچه نشان می دهد همان است که خدا می پسندد لذا هر چه بخواهد در عالم انجام میشود و دیگر اراده او ردخور ندارد. هر چه اراده کند و قلبش به ان تعلق بگیرد انجام میشود.
انسان با خدا دوگانگی نداشته باشد یعنی چه؟ یعنی انسان همان خدا است به عبارت دیگر همان وحدت وجود. آیا ما در احادیث همچنین مضامینی داریم؟ اراده انسان همان اراده خدا شود یعنی چه؟
و البته مضامینی از این دست در کتاب موجود است.
همچنین در چند جای کتاب نویسنده  داستانهایی را از بزرگان نقل میکند بدون منبع که غالبا نیز از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط است مانند صفحات ۱۱۳ و ۱۴۹ کتاب
به نظر میرسد نویسنده خود نیز  در سردرگمی به سر میبرد زیرا در پاراگراف اخر کتاب با عبارت زیر تیر خلاصی رسیدن به خدا را شلیک کرده است اما نمیدانم چرا از این مسیر سخت خود را عبور داده است تا به این هدف برسد. نویسنده می نویسد:
را رسیدن به این محبت (محبت به خدا)هم  تقوی و دین داری خالصانه و کلید آن محبت سیدالشهدا و اهل بیت علیهم السلام است. بزرگان فرموده اند حواله عشق خدا را باید از در خانه اهل بیت  علیهم السلام گرفت و در بین اهل بیت  سیدالشهدا علیه السلام بیش از سایرین در این زمینه مدد می رسانند و دستگیری می فرمایند.