بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

شنل

شنل

شنل

4.4
18 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

4

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

The Overcoat which is generally acknowledged as the finest of Gogol's memorable Saint Petersburg stories, is a tale of the absurd and misplaced obsessions.

لیست‌های مرتبط به شنل

یادداشت‌های مرتبط به شنل

            یک زمانی به بعضی دوستان فعال اجتماعی که کودکان کار رو به رستوران های گران قیمت میبردن و غذاهای خاص براشون میخریدن میگفتم شما دارید بزرگترین ضربه رو به این فرد میزنید.بچه ای که تا دیروز از کوکو سیب زمینی و تخم مرغ پخته و فلافل لذت میبرد رو میبرید پلو ماهیچه و فلان غذای اعیونی بهش میدید و یه شب رویایی براش رقم میزنید غافل از اینکه از فردا زندگی عادی اون فرد که شاید خیلی وقتهاش هم خوش بوده رو براش زهر مار میکنید و همیشه پس ذهنش حسرت تکرار تجربه طعم تکرار نشدنی پلو ماهیچه تو فلان رستوران اعیونی و سواری با فلان ماشین خارجی رو میکارید!
شاید برای ماهم اتفاق افتاده باشه،لحظات کوتاه جذاب و خوشی که توسط امکانات،موقعیتها و یا حتی آدمهایی بوجود اومدن که بعد از اون تحمل زندگی قبل رو برامون سخت کردن.
 آدمها تو چنین شرایطی دو دسته هستن.یه عده با واقعیت کنار میان و رو به جلو حرکت میکنن و عده ای دیگه مثل شخصیت داستان شنل کم میارن و… 
شنل،داستان این لذت ها و وابستگیهای زودگذره
شنل نماد آرزوها و دستاوردهای فانی دنیوی و دلبستگی ما آدمها به اونهاست.
دلبستگیهایی که شاید حتی بعد از مرگ هم مارو رها نکنن،اگر روح خودمون و ظرفیتهای وجودی خودمون رو توسعه نداده باشیم!

پ.ن:چقدر این ادبیات روسیه انسان شناسیش قویه
          
            فراموش می‌شوی، گویی که هرگز نبوده‌ای!
مانند مرگ یک پرنده، مانند یک کنیسه‌ی متروک.
فراموش می‌شوی، گویی که هرگز نبوده‌ای!
مانند عشق یک ره‌گذر و مانند یک گل در شب.
(محمود درویش)

شنل داستانی‌ست کوتاه از نویسنده‌ای که تا به حال داستان بلندی از او نخوانده‌ام، اما هر بار که داستان کوتاهی از او می‌خوانم شگفت‌زده می‌شوم! گوگول در این داستان نیز همانند داستان آخری که از او خوانده بودم(بازرس)، طنز قلم خود را حفظ نمود اما طنز گوگول دل را نمی‌زند و خواننده را پای داستان حفظ می‌نماید.

شخصیت اصلی داستان، آکاکی آکاکیوویچ نام دارد. 
یک کارمند پایین‌رده در اداره‌ای دولتی که هیچ‌یک از همکاران او برایش احترام قائل نیستند و مدام مورد تمسخر آنان قرار می‌گیرد. هیچ دلم نمی‌خواهد شخصیت اصلی گوگول را مشنگ بنامم چون معتقدم این حس و حالی که برای شخص به وجود می‌آید، یکی از بدترین تجربه‌هایی‌ست که انسان می‌تواند تجربه کند.... قلدری، شوخی‌های زشت و نهایتا لحظات شرم‌افری که باعث می‌شود آدم از زمین بخواهد تا دهان لعنتی خود را وا کرده و ببلعدش.

ماجراهای کتاب در خصوص یک پالتو(شنل) است. 
در روسیه فصل سرما است و شخصیت اصلی داستان یک پالتوی قدیمی و به معنی واقعی کلمه درب و داغان دارد که با پوشیدن آن نه تنها نمی‌تواند جان خود را از سرما محفوظ دارد، بلکه موجبات تمسخر همکاران خود را نیز فراهم می‌آورد. او تصمیم به رفو و ترمیم آن می‌گیرد اما به شکلی که در داستان می‌خوانیم مجبور به تغییر نظر شده و تصمیم به دوخت یک پالتوی نو می‌گیرد اما او پولی در بساط ندارد تا آنکه... .

داستان‌های گوگول بوی نم و کهنگی نمی‌دهد.
مانند سایر داستان‌های کوتاه دیگری که از گوگول خوانده‌ام، عاشق این داستان نیز شدم. صفحاتی دلچسب و خواندنی که نویسنده برخلاف هموطن خود تولستوی در به در به دنبال قاتل بروسلی نیست و گزافه نمی‌گوید. نشانه‌ گرفتن بروکراسی و پرداخت به حال و روز مردم در این سیستم تبعیض آمیز از دغدغه‌های این نویسنده‌ی بزرگ بوده که در داستان‌هایش مشهود است. 

گوگول را باید خواند و به دوستان خود نیز پیشنهاد داد.