یک بعدازظهر ناخوانده
تا هر نسیمی آمد از شهر تو، گفتم شاید همین از بین موهایش گذشته تو مثل دنیای منی، هرچند دنیا این روزها از خیر رویایش گذشته شاعر شدم تا در خیابان های این شهر با این جنون لعنتی درگیر باشم آهو همیشه در پی یک تکیه گاه است ترجیح دادم در نبودت شیر باشم!
بریدۀ کتابهای مرتبط به یک بعدازظهر ناخوانده
نمایش همهیادداشتهای مرتبط به یک بعدازظهر ناخوانده