مشترک مورد نظر
در حال خواندن
0
خواندهام
7
خواهم خواند
4
توضیحات
خودم و یاسی را با پالتوی آبی اش تصور می کنم که مثلا هشتاد سال پیش است و هنوز لاله زار پر از تئاتر و کافه هایی است که نویسنده ها و آدم مهم ها پشت میز آن کافه ها می نشینند.من و یاسی هم داریم از وسط این کافه ها و سالن های تئاتر و سینما رد می شویم و گل می گوییم و گل میشنویم. توی رویایم من و یاسی هیچ نگرانی ای نداریم. فقط سلانه سلانه می رویم طرف ناصر خسرو که اصلا شکل الانش نیست. سرازیر می شویم طرف میدان توپخانه و وارد خیابان ناصر خسرو می شویم. شاید آن موقع هنوز اسمش ناصریه بوده. توی کوچه ی بغلی کاخ شمس العماره، خانه ی یاسی و رضا و مامان پری است. کوچه ای که از اول تا آخر آن خوشه های اقاقیا از روی دیوار ها شُره کرده و از در و پنجره خانه ها بوی غذا های جور واجور و هزار بوی خوشایند دیگر بیرون می زند. وارد حیاط یاسی اینا که می شویم یک جوی آب باریک از وسط حیاطشان رد می شود. شبیه همان باریکه ای که توی سریال دایی جان ناپلئون از وسط حیاط خان دایی عبور می کرد تا می رسید به حیاط خانه ی سعید اینا.
بریدۀ کتابهای مرتبط به مشترک مورد نظر
لیستهای مرتبط به مشترک مورد نظر
یادداشتها