مانون لسکو

مانون لسکو

مانون لسکو

آبه پره وو و 1 نفر دیگر
3.7
6 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

20

ناشر
افق
شابک
9786223320590
تعداد صفحات
288
تاریخ انتشار
1401/12/29

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        :شوالبه دگریو که نجیب زاده ای ثروتمند است دلباخته ی دخترکی زیبا به نام مانون لسکو شده که به اجبار قرار است وارد صومعه شود. دگریو ترتیب فرار مانون را می دهد و این آغاز سرنوشتی آمیخته به عشق، خیانت و ندامت است.آبه پره وو مانون لسکو را در 1731 منتشر کرد. روایت این داستان در قالب نمایش و اپرابارها به روی صحنه رفته که از مهم ترین آن ها می توان به اثر جاکوموپوچینی آهنگساز شهیر ایتالیایی اشاره کرد. همچنین تاکنون هفت فیلم سینمایی براساس این اثر ساخته شده است .
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

یادداشت‌ها

mahsa bgbn

دیروز

          تو گودریدز نوشته بودم پسره آنقدر با خلوص و صداقت و لطافت از مانون حرف می‌زنه که احساس می‌کنم من هم عاشق دختره شدم. از بس تو آپدیت‌هایی که اینور اونور می‌نوشتم و وویس‌هایی که برای خودم ضبط می‌کردم درباره‌ی این کتاب حرف زدم که انگار دیگه حرف جدیدی ندارم. قصد ریویو نوشتن و رعایت یکسری اصول نانوشته رو هم ندارم. فقط حرف‌هایی که همین لحظه تو ذهنم هستن می‌نویسم. خیلی وقته همین کارو می‌کنم.

کتاب رو دوس داشتم. شخصیت‌هاشو دوس داشتم. شخصیت‌های فرعی‌ش رو هم دوست داشتم. با هم مهربون بودن. رعایت حال هم رو می‌کردن. هر کسی، اندک بهره‌ای از وفاداری و انسانیت برده بود. این بهم حس خوبی میداد. رفاقت‌هایی که صادقانه شکل می‌گرفت برام ارزشمند بودن. دو شخصیت اصلی داستان هر چقدر در ابتدا و میانه‌ی کتاب ملغمه‌ای از خشم و عصبانیت و خنده‌های هیستریک و ناسزا در من بوجود آورده بودن، انتهای کتاب حسابی سنگ تموم گذاشتن و شرایط نامساعدی که خودم توش قرار داشتم هم به این همه اضافه شد و 30 صفحه‌ی انتهایی رو با چشمای خیس و هق‌هق‌های بی‌صدا گذروندم. این یعنی مانون لسکو ماموریتش رو با موفقیت به اتمام رسوند و خوندنش تجربه خوبی برام شد.

به‌نظرم مهم‌ترین چیزی که این کتاب رو برای من متفاوت از یک اثر معمولی عاشقانه می‌کرد، نثر شیوا و عمیق آبه بود. احساسات آدمی رو خیلی واقعی و ملموس و صادقانه بیان کرده بود. جملاتش به قلبم رسوخ می‌کرد. انتهای کتاب از خودم پرسیدم این همه ارزشش رو داشت؟ و با گریه به خودم جواب دادم آره ارزشش رو داشت. من معمولا خیلی سعی می‌کنم ادای عاقل بودن و بی‌احساس بودن دربیارم (لطفا این دوتا رو عجالتا متضاد هم بگیرید و سرش با من بحث نکنید) این کتاب تونست اون بُعد احساسی منو بکشه بیرون. بُعدی که حاضره پشت پا بزنه به هر چی تصمیم عاقلانه‌ست و یکسره پی خواسته قلبش بره.

این قسمت یه اسپویل ریزی داره. 👇🏾

اینکه شخصیت‌های اصلی داستان تونستن همچین احساسات پاک و لطیفی رو تجربه کنند، با اینکه همه چیزشون رو هم در راهش از دست دادن، خیلی برام ارزشمند بود. فک می‌کنم هر معشوقی آرزو داره همچین عاشقی داشته باشه. (البته شرطش اینه خودش خیلی خوشگل باشه😂) عاشقی که علی‌رغم همه اشتباهات و خطاهایی که معشوق مرتکب میشه همچنان می‌پرستدش و با همه عشق و صبر و گذشتی که نثارش میکنه آخرش میتونه رامش کنه:) عقل با این مخالفت می‌کنه و با اولین یا نهایتا دومین اشتباه فاحش معشوق از عاشق میخواد که ولش کنه و دنبال یه زندگی سعادتمند و باشرافت بره. این کتاب بهمون میگه عقل خیلی غلط میکنه:) و داستانی داره مث همه رومنس‌های کلاسیکی که تو بچگی شنیدیم و دوس داشتیم. این با دنیای واقعی فرق می‌کنه و معشوقی ساده‌دل و سربه‌هوا داره که تهش اون تحولی توش رخ میده که ما دوس داریم. اما در دنیای واقعی آیا همه معشوق‌های خطاکار نهایتا رام قدرت عشق میشن و آنچه همه این مدت‌ از عاشق دریافت کرده بودن، جبران می‌کنن؟ این کتاب رو چون شبیه دنیای واقعی نبود و تهش عشق پیروز میشد، دوست داشتم.

از باشگاه خودم ممنونم که باعث شده کتاب‌هایی رو تجربه کنم که خارج از همخوانی امکان نداشت بخونم :)
        

19