بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ستاره

ستاره

ستاره

محدثه گودرزنیا و 1 نفر دیگر
3.8
16 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

24

خواهم خواند

4

همه­ چیز از ازدواج پدرم، بهروز شهبازی، پزشک متخصص اطفال، با زنی اهل افغانستان شروع شد. زنی به اسم ملالی که از ازدواج اولش دختری شش ساله داشت به اسم فریماه. شاید هم نه، شاید هم همه­ چیز از مرگ مادرم، آرزو بیاتی، شروع شد. از روزهایی که من از تمام دنیا عصبانی بودم و از همه متنفر و نمی­‌خواستم کسی جای او را بگیرد... .

لیست‌های مرتبط به ستاره

یادداشت‌های مرتبط به ستاره

            سلااام😁
وقت بخیر 🍃
نقد کتاب ستاره⭐
🟡نقاط قوت:
🍃کتاب تعلیق خیلی خوبی داشت و من رو ترغیب کرد که بشینم و تا آخر بخونم🤓
🍃اینکه نسبت ها رو برای معرفی اینطوری می‌گفت مثلا دختر بهار و دختر عمه ی من جالب بود تا حالا تو کتابی ندیده بودم😉
🍃شخصیت پردازی خیلی خوب بود اینکه عمه و خاله متفاوت باشن👌
🍃اینکه کتاب به افغانی ها هم توجه کرد ایده جالبی بود و اینکه مثل بعضی جاها نیومد اونها رو پایین ببینه 
🟣نقاط منفی:
✨خیلی دلم میخواست بدونم چرا خاله افسانه با همه بد رفتار می‌کنه ولی در طول داستان اصلا دلیلی گفته نشد😡
✨اینکه داستان یک توصیف رو چند بار بگه به نظرم تکراریه نوشته بود انگار شن ریخته بودن زیر پلک هایش دوبار تکرار شد ولی برای یک بار خیلی توصیف جدید و نو ای بود🌱
✨اینکه کتاب فلش بک میخورد و به حال می اومد جالب بود من متوجه شدم، ولی ممکن بود بعضی ها گیج بشن😣
✨دلم میخواست بدونم شخصیت عمه( بهار )با اینکه انقدر شخصیت خوب و شادابیه چرا طلاق گرفته و اصلا شوهرش کجاست ولی در کتاب گفته نشد 😟
✨تصویر گری کتاب زیبا نبود یعنی آدم رو ترغیب به خواندن نمی‌کرد 📝🎨
          
            خب!
اینجا چی داریم؟
یه زن از محله ی جنوب تهران!! که خانواده ی ثروتمند و با کلاس شوهرش تحقیرش می کنن. این زن یه خواهر بی اعصاب و روان پریش داره.
این زن سرطان می گیره و می میره. این دفعه شوهر پزشکش می ره با یه زن افغانستانی ازدواج می کنه. زنی که دخترش شاهد کشته شدن پدرش توسط طالبان بوده و تکلمش رو از دست داده.
راوی کیه؟ دختر بی تربیت و بی درک زن!! این دختر از قبل از عروسی پدرش با زن افغانستانی، از هیچ بی تربیتی و نفرت پراکنی ای فروگذار نکرده!! از فحاشی و تخریب و تحقیر و ... هیچی کم نمی گذاره. بعد عروسی باباش می ره که با مادربزرگ مادری ش زندگی کنه که خاله ش از خونه بیرونش می کنه.
یه عمه داره، که فکرش رو می خونه. عمه ش یه دختر داره که تا آخر هم هیچ نقشی نداره و یه عمه ی دیگه هم داره که کلللللا ههیییییییچ نقشی تو داستان ایفا نمی کنه!!

داستان چیه؟ این دختر بعد از این که یک هفته مدرسه رو پیچونده، دختر لال زن افغانستانی رو با خودش می بره بیرون که گم و گورش کنه، چون دیشب باباش زده تو گوشش!

اول می رن بازار، بعد با مترو می رن تجریش و امامزاده صالح و حدس بزنید چی می شه؟! دختر تکلمش رو به دست میاره!!! هوراااااااا!!! ...

+ به جز داستان که آبکی و هیچی به هیچی بود، سوتی های قشنگی هم در دل داستان وجود داشت. مثلا این که زن افغانستانی که تحصیل کرده و پزشک بود، اومده بود ایران داشت ترجمه فارسی کتاب بادبادک باز رو می خوند! :| به نظرم منطقی نبود.

و مثلا اینکه به افغانستانی ها در سرتاسر کتاب می گفتن افغانی، و این که هیچ منطقی وجود نداشت که چرا اصلا این دو نفر با هم ازدواج کردن، چرا بابای دختر افغانستان بوده مدتی رو و ...