بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

نگهبان تاریکی

نگهبان تاریکی

نگهبان تاریکی

مجید قیصری و 1 نفر دیگر
3.8
9 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

7

بالایی ها نمی دانستند از کجا باید می فهمیدند؟مهم نبود،نمیدانم شاید هم می دانستند گفتن نداشت. توافقی نکرده بودیم بین خودمان وقتی ما نمی زدیم آنها هم نمی زدند،خیلی طبیعی. برای همین صدای تیر که بلند شد همه ریختیم بیرون،ایرج گفت:زدمش مجید قیصری (1345)در نه داستان مجموعه نگهبان تاریکی به کندوکاو درونی انسان های درگیر با جنگ می پردازد جنگی که انگار جنگ نیست صلح است. این نویسنده خلق و خوها و رفتارهای کاملا فردی شخصیت هایش را برجسته می کند و از داستانهای هم جنس خود فاصله میگیرد. او با به کارگیری زمینه های اسطوره ای و اشارات فلسفی در لایه های درونی داستان هایش،نادیده ها و ناشنیده های جنگ را معنایی تازه می بخشد.

لیست‌های مرتبط به نگهبان تاریکی

یادداشت‌های مرتبط به نگهبان تاریکی

            مجموعه داستان خیلی خوبی از مجید قیصری که شروع دغدغه های اسطوره گرایانه را میشود در آن رصد کرد. مثلا داستان فوق العاده زیبای "آب" که از اسطوره سیاوش خیلی خوب استفاده کرده یا داستان آتش که نگاهی اسطوره ای دارد به داستان حضرت موسی در کوه طور
یکی دو سال بعد از این قیصری کتاب جشن همگانی را درآورد که اصلا داستان هاش به خوش خوانی این کتاب نبودند. چند نفر را دیدم همین نظر را داشتند



بعد التحریر:

این متن جهت ارائه در آخرین نشست دوره آموزشی "ایران سرزمین اسطوره" که به بررسی یازده داستان کوتاه با رویکردهای اسطوره ای از یازده نویسنده رجسته معاصر اختصاص داشت نوشته شد:


بررسی رویکرد اسطوره گرایانه داستان «آب» نخستین داستان مجموعه نگهبان تاریکی:

مجید قیصری در داستان کوتاه "آب" که نخستین داستان مجموعه "نگهبان تاریکی" است از الگوی داستان سیاوش در شاهنامه فردوسی بهره جسته است تا داستان خودش را در بستر دفاع مقدس بیافریند.
در داستان "آب" جوانی به نام سیاوش حضور دارد که شباهت هایی با سیاوش شاهنامه دارد. این شباهت ها را میتوان به این ترتیب برشمرد:
-	عبور کردن از مرز و رفتن به دل دشمن:
در شاهنامه می‌خوانیم که سیاوش بعد از جنگ با تورانیان و شکست دادن آنها از پدرش کاووس اجازه می خواهد تا از مرز بگذرد اما کاووس رخصت نمی‌دهد. و گفت از جیحون آنسوتر مرو، بمان تا افراسیاب بیاید.
افراسیاب سپاه گرد می آورد که خوابی هولناك دید، ترسید و صلح کرد و برای آنکه پیمان نشکند بنا به اراده سیاوش صد تن از کسان خود را گروگان داد و سیاوش پیمان بست.
اما کاوس هوسی دیگر کرد به سیاوش پیام فرستاد که گروگانها را بفرست تا بکشم و خود به سرزمین توران بتاز و پیمان را بشکن.
سیاوش نپذیرفت و چون بازگشتش به ایران محال بود از افراسیاب راهی خواست تا از توران بگذرد.
افراسیاب سپاہ سالار و وزیری خردمند و خوبدل داشت به نام پیران، پیام سیاوش را با او در میان گزارد و به راهنمائی او به شاهزاده ایرانی گفت بیا و بمان از توران مرو. سیاوش رفت و ماند.
در داستان آب نیز سیاوش از مرز بین دو جبهه می‌گذرد و به میان نیروهای دشمن می‌رود.
-	آب مرز بین دو سپاه است: 
در داستان شاهنامه رود جیحون مرز بین دو سپاه است و در داستان آب هم یک چشمه مرز بین نیروهای ایرانی و نیروهای عراقی است که انگار به عنوان مرز پذیرفته شده است.
-	رفتن سیاوش به میان دشمن پیام آور صلح است:
مرحوم شاهرخ مسکوب در کتاب ارزشمند سوگ سیاوش درباره نقش سیاوش می‌نویسد: 
"دو گانگی اساطیر یکچند در حماسه از میانه برخاست و همه جهانیان (ایران و توران) در این شاهزاده به هم پیوستند. شاید به یاری این سرچشمه خورشید هرکسی چشمی به روشنی گشود."
در داستان آب هم سیاوش با پیام صلح و جبران اشتباه برادرش به میان دشمن می‌رود.
-	رفتن سیاوش به میان دشمن بی بازگشت است:
در داستان شاهنامه سیاوش به تضریب گرسیوز مورد غضب افراسیاب قرار می‌گیرد و شهید می‌شود. در داستان آب هم سیاوش به محض ورود به میان نیروهای دشمن مورد حمله آنها قرار می‌گیرد و شهید می‌شود.
-	شهادت سیاوش با شهادت امام حسین ع پیوند خورده‌است:
مرحوم مسکوب درباره پیوند سوگ سیاوش با سوگ امام حسین ع مینویسد: 
شهادت سیاوش نیز وابسته به عالم بالاست اما او نمی توانست در نظر مسلمانی مؤمن مبشر نجات باشد. زیرا این موهبت را هر دینی از راه خود به پیروانش نوید می۔ دهد و انجام آن را از بزرگان و مقدسان خود چشم دارد. در نظر چنین مسلمانی سرگذشت آن نامراد هشدار و عبرت است، نشان بیداد قویدستان دنیا دار و مظلومی پاکان و پیروزی نهائی حقیقت بر کذب است. دنیای فانی جنت افراسیاب و جهنم سیاوش است و آخرت باقی به عکس. اما دیگر او را در مقام آن برگزیده ای که بارسالتي آسمانی روزگار را دگرگون کند نمی دانند. از مسلمانی ایرانی که در آب و هوای سنتهای اساطیری و فرهنگی خود می روید محتمل است که سیاوش را در چنین مقامی احساس کند. در پس چنان تصویر خودآگاهی از افسانه شاید چنین دریافت ناخودآگاهی نیز خفته باشد. اما این دریافت نمی تواند به خود آگاه مرد مسلمان راه یابد. زیرا هر چند مجوسان اهل کتابند ولی رستگاری و معاد تمهیدات دیگری دارد. چون «عالمی دیگر ساخته شد آدمی دیگر بباید ساخت .»
و این آدم دیگر حسین علی شہید کربلاست. سیاوش الهی جای خود را به او واگذاشت و تعزیه جای سوگ سیاوش را گرفت.
باری آن سنت شهادت و سوگواری برای سیاوش که تاریخ بخارا بدان اشاره ای کرده ظرفي به از این نمی یافت . آنچه با نظام فکری دین جدید همساز نبود فراموش شد و آنچه ماند از اختلاط با وقایع تاریخی و داستانی دیگر اسطوره امام حسین و شهادت او و یارانش را فراهم ساخت. کار کرد این تحول ناخودآگاه و بسیار پنهان در بطن تصورات مؤمنان بود. از همین رو نشانه های آن نیز در ادبیات کتبی و حتی شفاهی زبانهای ایرانی و فرقه های مذهبی ایرانیان سخت نادر است. از جمله در سرودهای دینی «یارسان روح عالی قلندر از هابیل به جمشید و از وی به ایرج و سیاوش و امام حسین و سپس به باباطاهر و دیگران... حلول کرد.
بدین گونه حسین علی پس از سیاوش و یحیی و دیگران می آید و شهادت او صورت دیگری است از مرگ آنان. در این جا شهید تازه پیشینیان را به فراموشی نمی افکند بلکه در سلسله شهیدان با آنها در آمیخته می شود. ذات پروردگار در برگزیدگانی حلول می‌کند و عجب آنکه همین برگزیدگان شهید می‌شوند.


در داستان آب هم اشارات روشنی به واقعه کربلا و عقاید شیعه است از جمله دو جمله پایان داستان (ما که از خوردن آب خاطره خوشی نداشتیم، رفتن سیاوش بدترش کرد. مگر می‌شود آب خورد و به یادش نیفتاد.) به شدت این شعر را به ذهن متبادر می‌کند که زبان حال حضرت اباعبدالله ع است:
شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی
شیعیان من! هنگامی که آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید
اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی
ویاهنگامی که ازغریبی یا شهیدی خبری شنیدید، برمن ندبه کنید
فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی
من، نواده [پیامبر هستم که مرا بی گناه کشتند
وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی
و پس از آن از روی عمد، مرا پایمال سم اسبان کردند

از شباهت‌های دیگر شهادت سیاوش با شهادت امام حسین ع این است که سیاوش را سر می‌برند.
همچنین اشاره سیاوش به "قاموس" میتواند اشاره به مرام حسینی باشد. و یا این جمله اشاره واضحی به بستن آب روی کاروان امام حسین ع دارد: یک بار تاوان بستن آب را داده‌بودند و دیگر تکرار نمی‌کردند. 
در جمع بندی مطالب مطرح شده می‌توان گفت مجید قیصری موفق شده با بهره‌گیری از الگوی تکرار شونده "شهید" در داستان سیاوش شاهنامه و سرگذشت حضرت اباعبدالله ع داستانی امروزی و عمیق خلق کند. آن چه مورد نظر نویسنده بوده اهمیت صلح و نوع دوستی است که در اسطوره "آب" و چشمه بین دو جبهه متجلی شده و باید آن را حرمت نهاد. نقش ویژه‌ای که آب در داستان دارد و مایه صلح است نشان می‌دهد که نویسنده به نقش ویژه آب در آئین مهرپرستی و همچنین قرآن کریم بی‌توجه نبوده‌است. این که نیروهای ایرانی و عراقی از یک چشمه آب می‌خورند اشارتی است به آیه 60 سوره بقره:
۞ وَإِذِ اسْتَسْقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ ۖ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا ۖ قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ ۖ كُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ
و (به یاد آرید) وقتی که موسی برای قوم خود طلب آب کرد، به او گفتیم: عصای خود را بر سنگ زن، پس دوازده چشمه آب از آن سنگ جوشید و هر سبطی آبشخور خود را دانست (و گفتیم) از آنچه خدا روزی شما ساخته بخورید و بیاشامید و در زمین به فتنه‌انگیزی و فساد نپردازید.

می‌توان این‌گونه تاویل کرد که نیروهای دو طرف جبهه از یک سبط و یک نسل و نژاد هستند که از هم جدا افتاده اند. 
نویسنده از شخصیت اسطوره‌ای سیاوش که حاضر نشد اسرای تورانی را بی دلیل بکشد استفاده کرده و شخصیت سیاوش داستان خودش را خلق کرده است. ایرج که برادر او است حرمت چشمه و صلح را نگه نمی‌دارد و یک سرباز دشمن را می‌کشد و سیاوش تصمیم می‌گیرد خون بهای سرباز کشته شده را با اسارت و با جان خودش بدهد. همچنین نویسنده با اشارات دقیقی که دارد از ظرفیت قرینه سازی سیاوش با امام حسین ع به خوبی استفاده برده‌است.