بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آدولف ه.: دو زندگی

آدولف ه.: دو زندگی

آدولف ه.: دو زندگی

4.3
10 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

11

خواهم خواند

8

اگر آدولف هیتلر، بزرگ ترین جنایتکار جنگی قرن بیستم، پیش از ورود به ارتش، در دانشکده ی هنرهای زیبای وین پذیرفته می شد، چه سرنوشتی می داشت؟ در عالم هنر به کجا می رسید و رفتارش با خانواده، با هنرمندان و منتقدان و شاگردان چگونه می بود؟همین پرسش به ظاهر ساده و البته محال، دست مایه ی رمان شگفت انگیز آدولف ه‍. دو زندگی است. امانوئل اشمیت از همین فرض آغاز می کند و نگاهی مو شکاف و منصفانه به تاریخ قرن بیستم آن هم در آستانه ی جنگ جهانی دوم می اندازد. نویسنده دو روایت موازی را چنان زیرکانه و با تمام جزئیات حیرت انگیزش، همزمان به پیش می برد که هیچ گاه به دام نتیجه گیری های معمول کلیشه یی برای یافتن مقصر فاجعه می افتد. از نظر او همان قدر که آدولف مقصر است، نظام اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، روشنفکران و مردم هم در پیدایی فاشیسم بی تقصیر نیستند. رفتار مزورانه ی متفقین هم کم از آتش افروزی های هیتلر و دار و دسته اش ندارد و اصولاً نویسنده در روند موازی دو روایتی که تا دوران معاصر امتداد می یابد، تا اخر، نظاره گری صرف و عاری از پیشداوری می ماند، که فقط می خواهد با اثرش پرتویی بر ناگفته ها و تاریکی ها بیندازد و بس. او هر دو آدولف-آدولف نقاش و آدولف جنگ سالار- را با بهره بردن خلاقه از رویدادهای تاریخی و تخیل بی بدیلش، از نو می سازد. جز این، اریک-امانوئل اشمیت در این رمان آیینه ای تمام قد پیش روی بشریت می گیرد، آیینه ای جادویی که هر دو روی ما را، آنچه هستیم و آنچه می توانستیم باشیم، به ما می نمایاند. و سرانجام، زندگی آدولف هیتلر بهانه ای است برای آغاز اودیسه ای شگفت انگیز، اودیسه ای که از ما آغاز و به ما ختم می شود.

لیست‌های مرتبط به آدولف ه.: دو زندگی

یادداشت‌های مرتبط به آدولف ه.: دو زندگی

            یکی از بهترین کتاب هایی که خوانده ام با تمام وجودی که کتابخوان حرفه ای نیستم همین کتاب است. 
بعد از خواندن این کتاب با خودم گفتم: یعنی ما هم میتوانیم هیلتر شویم؟ مگر او که بوده است؟ او هم یک انسانی روی کره زمین بوده که به مرور زمان، تبدیل شده به هیتلر.
زمانیکه اسم هیلتر را به میشنویم، یادمان به جنگ جهانی دوم و آلمان نازی و غیر نازی و این ها می‌افتد و البته در ذهن همه ما یک سیبیل هیتلری وجود دارد که زمانیکه بچه بودیم، برای خودمان از این سیبیل ها درست میکردیم ولی واقعا هیتلر کیست و چگونه تبدیل شد به آدولفی که جنگ جهانی دوم را راه می‌اندازد و در طی چند سال جنگ، این همه آدم را می‌کشد.
خوب است سرنوشت او را قبل از شروع به جنگ نیز بدانیم و با خودمان تحلیلش کنیم که او که بوده و چرا به همچنین کسی تبدیل شده؟ آیا از اول چنین بوده؟
او در دانشکده هنر نام نویسی کرد و از قضا نقاش چیره دست و ماهری هم بود ولی در آکادمی هنر قبول نشد. اگر او به دانشکده هنر میرفت، نقاشی های او چه شکلی بود؟ 
هیتلر، به شدت ترس هایی در درون او وجود داشت و به شدت از بعضی چیزها متنفر بود. مشهور است زمانیکه زن برهنه ای بر روی صحنه حاضر می‌شده تا دانشجویان هنر، آن زن را از روی صحنه به روی کاغذ پیاده کنند، هیتلر موفق به حتی دیدن آن زن هم نمیشده چه رسد به آوردن او در روی کاغذ رو به رویش. او تنها زندگی میکرده و از خانواده هم فراری بوده. همیشه تلاشش بر این بوده که تنها باشد حتی با زنی هم دوست نمیشد و به مرور زمان و پس از گرفتن مشاوره و به اجبار، زنی را در زندگی خودش وارد میکند و البته به صورت موقت و چند ساعته! به مرور زمان نیز این مشکل او بر طرف شده ولی آیا اگر برای باقی مسائل هم چنین مشاوره ای به او میدادند، جنگ جهانی دوم رخ نمیداد؟
          
            سلام، هرچی بگم از این کتاب کم گفتم، البته درسته که خوندنش طول کشید که اونم همش تقصیره خودم بود :)
خب خب خب برسیم به کتاب و نویسنده ی قشنگش و مترجم باهوشش!
کتاب داره از اول زندگی آدولف هیتلر رو توصیف میکنه، اولش داستان مثل یه داستان جلو میره ولی وسطای کتاب داستان دو قسمت میشه، یکی قسمت آدولف هیتر واقعی و یکی دیگه قسمت آدولف هـ، که یه زندگی عادی رو به عنوان یه نقاش داره تجربه میکنه..
آدولف هیتلر، کسی که به نقاشی علاقه ی فراوانی داشت، باهوش بود، سخنران خیلی خوبی بود، و توی جنگ جهانی اول هم بود و دید که مردن چه شکلیه، دید که دوست هنرمندش جلوی چشماش از دنیا رفت و حتی خودشم داشت میمرد ولی نمرد ، اون کسی بود که جنگ جهانی دوم رو راه انداخت، شاید بخاطر تنفر از یهود، شاید بخاطر یک دست کردن آلمان، اون کسی بود که هیچوقت تسلیم نشد، حتی وقتی روسی ها پشت کاخ بودن، تسلیم نشد خودش رو کشت و خاکسترش به جا موند..

تلفات جنگ جهانی دوم: ۵۵ملیون کشته، ۸ملیون آلمانی کشته، ۲۱ ملیون سربازان و افراد عادی شوروی، ۶ملیون یهودی، ۳ملیون مفقود الاثر، ۳۵ ملیون مجروح..
          
Maryam rostami

1401/08/09

            این کتاب دو تا داستان رو بصورت موازی پیش میبره. یه داستان کاملا تخیلیه در مورد اینکه اگر هیتلر در آکادمی هنر پذیرفته میشد و هدف و انگیزه ای توی زندگیش داشت به کجا میرسید و داستان دوم روایتی واقعی از زندگی هیتلر پس از مردود شدن در آکادمی هنره. هر دو داستان خیلی جالب و تامل برانگیز هستند، وقتی انسان به این فکر میکنه که یه تصمیم اونم از جانب یک موسسه چقدر توی سرنوشت یه آدم و آدمهای دیگه تاثیرگذار میتونه باشه. در واقع یکی از نکاتی که توی این داستان وجود داشت این بود که همه ما میتونیم روی همدیگه تاثیرات خوب و بد زیادی داشته باشیم و حتی این تاثیرات میتونه به قدری باشه که یه آدم با یه روحیه لطیف و هنری به ادمی با روحیه زمخت و جنایتکار تبدیل بشه و جان هزاران انسان این وسط از بین بره!
یکی دیگه از زیبایی های این کتاب این بود که به ادم یادآوری میکنه که کمتر قضاوت کنه، راستش ما از زندگی آدمای دیگه و گذشتشون هیچ چیزی نمیدونیم، نمیدونیم چقدر رنج کشیدن، نمیدونیم با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم کردن و نمیدونیم چجوری به این راه کشیده شدن‌. در کل میشه گفت یه ادم حتی یه دیکتاتور مطلقا بد یا خوب نیست و همه ما ویژگی های شخصیتی پنهانی داریم که فقط در شرایطی خاص ممکنه بروز داده بشه و اگر ادمایی دورت باشن که از این ویژگی ها چه خوب و چه بد حمایت کنن، تو در اون غرق میشی، چیزی که دقیقا هیتلر در اون قرار گرفت. 
علاوه بر این چیزی که در انتهای کتاب نظرم رو جلب کرد، توصیف یک سری وقایع در زمان حکومت های دیکتاتوری بود و وقتی داشتم میخوندم دیدم چقدر به وضع الان جامعه شباهت بسیار زیادی داره و باز هم به این نتیجه مهم رسیدم که تاریخ تکرار میشه با حجم زیادی از جزئیات!
قسمتی از کتاب:
موسولینی، فرانکو یا استالین سرشار از احساس رسالت اند. از نظر خودشان آنها به چیزی به جز مصالح مردم فکر نمی‌کنند. آنها یقین دارند کار خوبی می‌کنند. وقتی آزادی‌ها را سلب می‌کنند، وقتی مخالفانشان را به زندان می‌اندازند یا حتی وقتی آنها را اعدام می‌کنند. آنها سهم دیگران را نادیده می‌گیرند. آنها سر در آرمان‌هایشان دارند و پا در خون. به آینده خیره شده‌اند، عاجز از اینکه آدم ها را به چشم آدمی ببینند. آنها به رعایایشان آینده ای بهتر را بشارت می‌دهند و در عوض زندگی را بر آنها ناگوارتر می‌کنند. و هیچ چیز، هیچ چیز، جلودارشان نخواهد بود. چون از پیش حق را به خود داده‌اند. آنها می‌دانند. ایده های آنها نیست که مردم را به کشتن می‌دهد، بلکه رابطه‌ای است که میان آنها و ایده‌هایشان برقرار است: یعنی یقین!