بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت Maryam rostami

Maryam rostami

1401/08/09

                این کتاب دو تا داستان رو بصورت موازی پیش میبره. یه داستان کاملا تخیلیه در مورد اینکه اگر هیتلر در آکادمی هنر پذیرفته میشد و هدف و انگیزه ای توی زندگیش داشت به کجا میرسید و داستان دوم روایتی واقعی از زندگی هیتلر پس از مردود شدن در آکادمی هنره. هر دو داستان خیلی جالب و تامل برانگیز هستند، وقتی انسان به این فکر میکنه که یه تصمیم اونم از جانب یک موسسه چقدر توی سرنوشت یه آدم و آدمهای دیگه تاثیرگذار میتونه باشه. در واقع یکی از نکاتی که توی این داستان وجود داشت این بود که همه ما میتونیم روی همدیگه تاثیرات خوب و بد زیادی داشته باشیم و حتی این تاثیرات میتونه به قدری باشه که یه آدم با یه روحیه لطیف و هنری به ادمی با روحیه زمخت و جنایتکار تبدیل بشه و جان هزاران انسان این وسط از بین بره!
یکی دیگه از زیبایی های این کتاب این بود که به ادم یادآوری میکنه که کمتر قضاوت کنه، راستش ما از زندگی آدمای دیگه و گذشتشون هیچ چیزی نمیدونیم، نمیدونیم چقدر رنج کشیدن، نمیدونیم با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم کردن و نمیدونیم چجوری به این راه کشیده شدن‌. در کل میشه گفت یه ادم حتی یه دیکتاتور مطلقا بد یا خوب نیست و همه ما ویژگی های شخصیتی پنهانی داریم که فقط در شرایطی خاص ممکنه بروز داده بشه و اگر ادمایی دورت باشن که از این ویژگی ها چه خوب و چه بد حمایت کنن، تو در اون غرق میشی، چیزی که دقیقا هیتلر در اون قرار گرفت. 
علاوه بر این چیزی که در انتهای کتاب نظرم رو جلب کرد، توصیف یک سری وقایع در زمان حکومت های دیکتاتوری بود و وقتی داشتم میخوندم دیدم چقدر به وضع الان جامعه شباهت بسیار زیادی داره و باز هم به این نتیجه مهم رسیدم که تاریخ تکرار میشه با حجم زیادی از جزئیات!
قسمتی از کتاب:
موسولینی، فرانکو یا استالین سرشار از احساس رسالت اند. از نظر خودشان آنها به چیزی به جز مصالح مردم فکر نمی‌کنند. آنها یقین دارند کار خوبی می‌کنند. وقتی آزادی‌ها را سلب می‌کنند، وقتی مخالفانشان را به زندان می‌اندازند یا حتی وقتی آنها را اعدام می‌کنند. آنها سهم دیگران را نادیده می‌گیرند. آنها سر در آرمان‌هایشان دارند و پا در خون. به آینده خیره شده‌اند، عاجز از اینکه آدم ها را به چشم آدمی ببینند. آنها به رعایایشان آینده ای بهتر را بشارت می‌دهند و در عوض زندگی را بر آنها ناگوارتر می‌کنند. و هیچ چیز، هیچ چیز، جلودارشان نخواهد بود. چون از پیش حق را به خود داده‌اند. آنها می‌دانند. ایده های آنها نیست که مردم را به کشتن می‌دهد، بلکه رابطه‌ای است که میان آنها و ایده‌هایشان برقرار است: یعنی یقین!
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.