از معراج برگشتگاناز معراج برگشتگانحمید داودآبادی3.810 نفر |4 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن1خواندهام14خواهم خواند9توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب از معراج برگشتگان، نویسنده حمید داودآبادی.لیستهای مرتبط به از معراج برگشتگانآسیه کلاییدفاع مقدس22 کتابکتاب های داستانی و تاریخ شفاهی مربوط به هشت سال دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم018رضا امیرخانیسیاههی دوصد100 کتاب15 سال پیش «سیاههی صدتایی رمان» را نوشتم. در این فاصلهی پانزده ساله بیش از هزار کتاب جدی خواندهام که 920 تا را شماره زدهام و یادداشتی ولو کوتاه نوشتهام دربارهشان. بارها از من خواستهاند که افزونهای بزنم بر سیاههی صدتایی و مثلاً سیاههی دوم را بنویسم و من همیشه بهانه آوردهام که هر که صد رمان بخواند، خود در رمان قریبالاجتهاد است و ادامه را به سلیقهی تربیتیافتهی خودش انتخاب خواهد کرد. فرار از مصاحبه با همشهری جوان و پیگیریهای مداوم خانم حورا نژادصداقت باعث شد تا قبول کنم سیاههی جدیدی بنویسم. اما این سیاهه، سیاههی دوم نیست. حتا سیاههی رمان هم نیست. در حقیقت انتخابیست از بهترین کتابهایی که در این پانزده سال خواندهام. میخواستم به ترتیب اهمیت باشند که این ترتیب هم رعایت نشد. بیش از بیست ساعت کار مفید و پنجاه ساعت کار غیرمفید به انتخاب آثار گذراندم و حاصلش شد همین «سیاههی دو صد». اما توضیحی مهم راجع به «سیاههی دو صد». تنها به رمان نپرداختهام، اما به یقین میگویم که هیچ عنوانی هرگز از مفهوم ادبیات تهی نیست در این سیاهه. اگر دقیقتر بنگریم و رمان را ادبیات تعلیق بدانیم، میتوان گفت که آنچه در این سیاهه آمده است حتا در سرزمینهای دوردست از مرزهای کشور رمان، تنه میزند به رمان. یعنی کتاب تاریخی و مقالهی بلند و حتا متننامههای مذهبی در این سیاهه تعلیق دارند و از منظر ادبیات به آن نگاه شده است. اصح و ادق این که رماننویس امروز نیاز به متونی دارد که پیکرهی داستان را نشان بگیرد؛ پیکرهای که دیگر نه شخصیت است و نه فضا و نه حتا درام؛ پیکرهای که ذات مفهومی رمان است... همهی عناوین انتخاب شده با این پیکره همراستاست. «سیاههی دوصد» سیاههای است از جنس ادبیات برای رماننویس... ثلثش حتما سلیقهی من نگارنده است اما یحتمل دوسومش مشترک است در بسیاری نگاهها... خوشحالی دیگری دارم که نمیتوانم پنهانش کنم. پانزده سال پیش وقتی سیاههی صدتایی رمان را مینوشتم، دربهدر میگشتم دنبال مولف فارسیزبان و رمان فارسی و داستان ایرانی... کم از ده درصد، رمان و داستان داخلی یافتم... تازه آن هم با اغماض... و حالا نویسندهگان نیمی از آثار «سیاههی دو صد» فارسیزبانند... رضا امیرخانی، 15 اردیبهشت 1397094یادداشتهای مرتبط به از معراج برگشتگانسوده عابدی1400/11/04 امان از فصل غواصها امان از جا ماندن از رفقا امان از سه راهی شهادت 06محمدرضا خراسانی زاده1402/03/22 این کتاب، از طولانیترین و جزئیترین خاطرات دوران دفاع مقدس است که داود آبادی در آن نه تنها آرزوی شهادت نداشته، که از خدا میخواسته تا شهید نشود تا بتواند شرح حال رفقایش و اتفاقات عجیب و غریب آن دوران را به آیندگان برساند.  کتاب با شرح دوران کودکی و نوجوانی و شور انقلابی و بدو بدوهای او شروع میشود تا اینکه با حمله رژیم بعث عراق به ایران، جنگ آغاز میشود. از اینجا تا انتهای کتاب، تلاشهای داود آبادی در بازههای مختلف برای رفتن به جبهههای جنگ و روایت او از اتفاقات مختلف آن دوره در چندین جبهه چه در غرب چه جنوب بیان شده است. در این روایت دو حس متضاد تلخی و شیرینی کاملا توامان جلو میرود. ممکن است از خواندن یک پاراگراف بلند بلند خندهتان بگیرد و در پاراگراف بعدی، به آنی این خنده شما به گریه تبدیل شود و روایت این کتاب همینطور جلو میرود مانند یک زندگی کامل که هیچوقت فقط یک حس و حال ثابت ندارد. داودآبادی بشدت با خوانندگانش بی تعارف است. چه نسبت به خود چه وقایع خاص آن دوران، تیغ سانسور را به کار نبرده است. افرادی به بهانههای غلط برخی از اتفاقات و مسائل رخ داده در دوران جنگ را بیان نمیکنند اما داودآبادی در لابهلای روایتهایش، منصفانه از تصمیمات و رفتارهای اشتباه برخی فرماندهان و رزمندگان، ستون پنجم و جاسوسانی که باعث اتفاقات ناگواری در برخی عملیاتها شدند، ترسها و فرارها و مسائل دیگری که در بیشتر کتابهای با این موضوع پیدا نمیشوند، گفته است. اما اصل روایت او، شور و اشتیاق خود و دوستان و هم سن و سالانش برای دفاع از دین و انقلاب و فضای خاص معنوی جبههها است. این فضا و حس معنوی برای او آنقدر زیاد است که وقتی برای مرخصی یا به خاطر مجروحیت به تهران برمیگردد، توان تحمل فضای شهر و کوچه و خیابانهایش را ندارد و تلاش میکند هرطور شده به منطقه برگردد.  افراد زیادی در روایتهای داودآبادی سهم دارند و گاه بخشی از کتاب مختص به یک نفر میشود. داودآبادی در کتابهای خود مانند دیدم که جانم میرود، پهلوان سعید، جاسوس بازی و ....، به طور جداگانه از آنها نوشته است اما در از معراج برگشتگان همه را در کنار هم با توالی زمانی و مکانی خودشان میخوانیم و به نوعی این اثر داودآبادی، مجموعهای از تعدادی از کتابهای پیشین او به همراه خاطرات منتشر نشدهاش است که خواندن یکباره و با هم آنها لطف دیگری دارد. در برخی قسمتها روایتها به یکباره رها میشود و نویسنده سراغ بخش دیگری از خاطرات خود میرود. اما این مسئله در کل کتاب ضربهای به پیوستگی روایتها نزده است. همچنین اگر میخواست مسائل درجه چندم را صرفا برای تکمیل خط سیرها بیان کند، حجم کتاب چند برابر حجم زیاد فعلیش میشد. این حجم زیاد کنونی شاید در نگاه اول کمی دافعه ایجاد کند اما کافی است سوار بر قلم شیوا و روان داودآبادی و روایتهای خاص و جذابش شوید آنگاه بدون فهم گذر زمان، از فتحالمبین به والفجر 8 و کربلای 5 میروید و ناگهان از خرمشهر بیرون میآیید و سر از لبنان و فاو و شلمچه درمیآورید. داودآبادی در شرح مجروحیتها و شهادتهای رزمندگان نیز سانسوری نکرده و صحنههای دلخراشی را در روایتش تصویر کرده است. این صحنهها در شرح عملیات کربلای 5 به اوج خود میرسد که دل مخاطب را به درد میآورد. داودآبادی در جبههها فقط اسلحه به دست نبوده است. او همواره دوربین عکاسی و کاغذ و قلم نیز همراه خود داشته تا بتواند صحنهها و اتفاقات مختلف را برای آیندگان ثبت کند. او به خوبی جای خود را پیدا کرد و پس از جنگ با کمک تجربیات، تصاویر و نوشتههای خود، کتب، یادداشتها و سخنرانیهای زیادی را برای بیان وقایع دوران دفاع مقدس و روایت دلاوری و رشادت شهدا و رزمندگان به یادگار گذاشته تا این گنجینه بزرگ تاریخ معاصر ایران زمین، به خوبی حفظ و به آیندگان منتقل شود. 04محمدحسین صرفی پور1401/09/26 شش سال پیش در اولین روزهای طلبگی ام ، همان روز ها که بالشتم ساکم و پتویم عبایی بود که از پدرم گرفته بودم ، این کتاب را خواندم . از معدود کتابهایی بود که گاه با همه وجود در کنارش خندیدم و گاه جریان داغ اشک بر گونه ام را احساس کردم . در تمام لحظات خود را کنار نویسنده احساس کردم ، خاطرات ملموس و پیام دار بودند. بیشتر از این ، لایق وصف این کتاب نیستم. خواندنش را به همگان با هر اعتقادی توصیه میکنم. 225نیما اکبرخانی1401/04/28 شیرین و تلخ اصولا کتابی که داستان به جنگ رفتن عده ای جوان و نوجوان باشه با آن همه انرژی و زندگی و صادقانه نوشته بشه، چون همه میدونیم که توی جنگ حلوا خیر نمیکنن اون وقت دوتا حس متضاد رو با هم قاطی میکنه و به خورد خوانندهش میده. شیرین و تلخ مثلا یا تند و خنک. چیز باحالیه، امتحان کنید اینجور کتاب ها رو مثل بستنی فلفلی میمونه. این کتاب هم یک نمونهی ناب و اصیل از مثالیه که بالا گفتم.، حرف نداشت، هم خندیدم حسابی و هم از ته دلم آه کشیدم و صفحاتی خیلی شیرین و پشتش صفحاتی جگر سوز و بعد دوباره و دوباره دقیقا مثل خود زندگی. ویژگی خاص کتاب هم اینه که خیلی بی تعارف نوشته شده و جسته و گریخته چیزهایی رو گفته که بقیه اغلب سعی میکنن سانسورش کنن. تا مثلا احترام بزارن به جبهه و انقلاب و ... کتاب خیلی بی تعارفه واقعا. نهایتا سلامت باشی آقای داوود آبادی ، خیلی به من خوش گذشت و خوش به حالت که داستان تولد تا اوایل جوونیت این قدر زیباست. بخوانید خوش میگذره واقعا. ریویو در روزهای کرونایی :)))))) 05