بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

رستاخیز جان: ادبیات، فرهنگ و رسانه

رستاخیز جان: ادبیات، فرهنگ و رسانه

رستاخیز جان: ادبیات، فرهنگ و رسانه

سید مرتضی آوینی و 1 نفر دیگر
4.5
23 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

50

خواهم خواند

43

کتاب رستاخیز جان: ادبیات، فرهنگ و رسانه، نویسنده سید مرتضی آوینی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به رستاخیز جان: ادبیات، فرهنگ و رسانه

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به رستاخیز جان: ادبیات، فرهنگ و رسانه

یادداشت‌های مرتبط به رستاخیز جان: ادبیات، فرهنگ و رسانه

            هنر و تعهد!

کتاب رستاخیز جان مجموعه‌ای گردآوری شده از مقالات شهید آوینی با موضوع ادبیات، فرهنگ و رسانه هست. (خود شهید کتاب را تنظیم نکرده است)
فصل اول با عنوان «ادبیات آزاد یا متعهد» به تعریف جدیدی از آزادی می‌پردازد. این که اصولاً آزادی، حق هست یا تکلیف یا هردو؟ 
اصلا هنرمند می‌تواند آزاد باشد یا نه؟ تقید هنرمند باید بیرونی باشد یا درونی؟ یعنی اصولاً باید با یک ابزار بیرونی او را نسبت به یک اندیشه یا اعتقاد مقید کرد یا او باید از درون خود به این پای‌بندی برسد؟
در این فصل تصور اشتباهی که از مفهوم آزادی در ذهن ماست به چالش کشیده می‌شود.

فصل دوم در مورد ماهیت رمان است. نوع نگاه رمان به مسائل و پرسش‌ها، با علوم دیگر مثل فلسفه یا روان‌شناسی متفاوت است. در این فصل فرآیند پدید آمدن یک رمان توسط نویسنده شرح داده می‌شود. مدعای اصلی فصل دوم این است که رمان صرفا یک قالب برای ارائه محتوا نیست و به شکل قابل توجهی بر محتوا تاثیرگذار است. در واقع رمان تجلی افکار و نوع نگاه نویسنده آن به جهان است. در این فصل مطالبی از فرانتس کافکا و میلان کوندرا نقل شده است. 

پرسش اصلی فصل «آزادی قلم» این است که آزادی باید به قلم نسبت داده شود با به صاحب قلم؟ تا چه حد باید به قلم که یک ابزار است اصالت داد؟  نسبت ما با تکنولوژی و ابزار چیست؟
در این‌جا طرز فکر و نحوه برخورد ما و انسان مدرن با ابزار شرح داده می‌شود. نوع ابزار زدگی و ابزار پرستی که در عالم مدرن وجود دارد مورد نقد قرار می‌گیرد. این فصل با اشارات زیادی به کتاب «بوزینه و ذات» از آلدوس هاکسلی همراه است. 

فصل چهارم و پنجم در مورد فرهنگ مردم تاجیکستان و تعلق ادبی مردم این کشور به زبان فارسی و به قول شهید جریان شبه‌روشن‌فکری پان‌ایرانیسم در این کشور هست. به لحاظ محتوایی به مقالات قبلی چندان ارتباطی ندارد یا حداقل پیوند مناسبی نخورده است ولی اطلاعات مفیدی در مورد یک کشور با فرهنگی نزدیک به ایران به دست می‌دهد. همین‌طور اطلاعاتی در مورد آیین‌های باستانی ایران مثل نوروز و جشن مهرگان و همین‌طور نحوه رو آوردن ایرانیان به اسلام ارائه شده است. فصل پنجم نیز نقد به یک مقاله است که می‌گوید باید زبان یا خط فارسی را برای فضایی شدن کنار بگذاریم! 

فصل «یادداشتی ناتمام در باب هویت و حقیقت انسان»
کتاب از این فصل دوباره به همان مباحث حول فرهنگ و تمدن غرب برمی‌گردد ولی با ادبیاتی نسبتا سنگین و فلسفی که خوانشش برای هرکسی آسان نیست و به نظرم جای آن در این کتاب هم نبود.

اما فصل «چرا روشن‌فکران مورد اتهام هستند» با ادبیاتی روان‌تر به مبانی تمدنی غرب مثل راسیونالیسم و اومانیسم می‌پردازد و آن را با تعاریف دینی مطابقت می‌دهد و به این پرسش پاسخ می‌دهد که آیا تفکر دینی با تفکر غربی (غرب به مثابه یک تفکر نه غرب جغرافیایی) قابل جمع هست یا خیر؟!

در این سال‌ها به ناحق کلمات و عبارات مورد بی‌مهری قرار گرفته و با تکرارهای پوچ و تهی از معنا، تبدیل به کلیشه شده‌اند. عباراتی مانند «فرهنگ» و «تهاجم فرهنگی»! نویسنده در فصل «فرهنگ یا فرهنگ توسعه» به توضیح مختصر این اصطلاح می‌پردازد و به زیبایی تفاوت معنایی دو اصطلاح «فرهنگ توسعه» و «توسعه فرهنگی» را بیان می‌کند. 

فصل «ویدیو در برابر رستاخیز تاریخی انسان» و دو فصل بعد از آن مربوط به می‌شود به اوایل دهه هفتاد و فراگیری ویدیو بین مردم؛ بعد از یک بحث نسبتا فلسفی در مورد ماهیت ویدیو و در کل ابزارهایی که در تمدن غرب ایجاد می‌شود و وابستگی و پیوستگی این ابزارها به یکدیگر، به تبیین نحوه مواجهه ما با این پدیده می‌پردازد. دیدگاه روشن و عقلانی نویسنده در سال‌های اوج افراطی‌گری‌ و مواجهه سخت با مسائل فرهنگی، بسیار قابل توجه است. 

فصل «آیا تئاتر زنده می‌ماند» نیز همان‌طور که از نام آن پیداست مربوط به تئاتر است؛ در این فصل صحبت از خاستگاه تئاتر که آیین‌ها و مناسک دینی بوده است می‌شود و در ادامه به توضیح این نیاز می‌پردازد و علت کم رونق شدن تئاتر را فاصله گرفتن بشر جدید از این مناسک و رو آوردن به اوهام می‌داند. از طرفی منتقدِ روی آوردن عده‌ای روشنفکرمآب به تئاتر صرفا برای خودنمایی و فخرفروشی شده است. 

فصل آخر کتاب نیز همانند فصل نخست به بحث تعهد هنرمند می‌پردازد؛ آیا اصلا «هنر برای هنر» می‌تواند وجود داشته باشد؟ امکان انتزاع و تفکیک محتوا و قالب در هنر، از موسیقی گرفته تا نقاشی و رمان و فیلم، وجود دارد؟ و به تعبیر خود نویسنده «آیا خیالْ وجودی منفصل از روح و عقل هنرمند دارد که آزادانه به هر کجا که بخواهد بال گشاید؟» یا این‌که خیال هم پای‌بند اعتقادات است؟