راز سیتافورد

راز سیتافورد

راز سیتافورد

آگاتا کریستی و 1 نفر دیگر
3.5
6 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

20

خواهم خواند

5

ناشر
هرمس
شابک
9789643636289
تعداد صفحات
292
تاریخ انتشار
1399/6/22

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        اثر حاضر، یکی دیگر از رمان های پلیسی اثر ((گاتاکریستی)) نویسنده انگلیسی است .در این داستان، خانم   ویلتـ و دخترش، مردمانی میهمان نواز هستند و ماجرا با یکی از این مهیمانی های خانم ویلت در بعدازظهری زمستانی شکل می گیرد. جوان ترها پیشنهاد می کند که برای تفریح و سرگرمی روح احضار می کنند. شش مرد و زن در تاریکی مطلق گرد میزی می نشینند و منتظره پیغامی از دنیای ارواح می شوند .صدای ضرباتی که از میز برمی خیزد.
      

لیست‌های مرتبط به راز سیتافورد

یادداشت‌ها

          می‌گفتند که کاپیتان ترویلیان مرد ثروتمندی بود. ولی با وجود ثروت فراوان_ و شاید به دلیل ثروت فراوان_ مرد بسیار پول دوستی بود.
.
سیتافورد دهکده کوچکی‌ست که افراد محدودی در اون زندگی می‌کنن. یک روز عصر، یکی از ساکنان جدید دهکده، مهمانی برگزار می‌کنه و برای سرگرمی احضار روح انجام میدن. این روح خبر مرگ کاپیتان ترویلیان رو به اونها میده...

ولی روح!؟ چی کسی پشت ماجرای روح و قتله؟
.
اوایل ترم، پشت سر هم کتاب‌های آگاتا کریستی می‌خوندم.
انگار ذهنم آمادگی به چالش کشیده شدن توسط یه سبک جدید یا نویسنده جدید رو نداشت.
و راز سیتافورد هم جز کتاب‌هاییه که تو همین بازه خوندم و دوستش داشتم.💙
.
چند نکته مثبت کتاب:
❄️در این کتاب پوآرو و خانم مارپل حضور ندارن. ولی سروان ناراکوت جاشون رو پر کرده:
«سروان ناراکوت افسر لایقی بود. ذهن منطقی و روحیه آرام و پیگیری داشت که باعث می‌شد در خیلی از مواردی که دیگران ناکام می‌ماندند، به موفقیت برسد.»
❄️شخصیت های متعدد با داستانی منحصر به خودشون با روایت کتاب جلو می‌اومدن و یه جایی به هم پیوند میخوردن.
❄️محیط برفی کتاب هم قشنگه، حس زمستونی میده.☃️
.
هفتم دی ماه ۱۴۰۲
        

20

         یه چیزی این وسط مسخره‌ست. تو این داستانا یکجوری نوشته انگار هر لحطه ممکنه هر کی بزنه یکیو بکشه بدون توجه به تمام علایق و خاطراتی که بینشون بوده.
مثلا تو همین داستان فقط برای پنج هزار پوند یارو زده دوستشو کشته:/
بعد بقیه بعد کشف قاتل اینقدر عادی برخورد می‌کنن انگار تو شهرشون روزی دو تا جناز می‌بینن که توسط نزدیک‌ترین شخصشون کشته شده😐😂
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0