بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زندگی کوتاه است

زندگی کوتاه است

زندگی کوتاه است

ابی جیمنز و 1 نفر دیگر
4.1
11 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

22

خواهم خواند

14

وقتی ونسا پرایس شغلش را رها کرد تا رویای سفرش به دور دنیا را دنبال کند انتظار نداشت در یوتیوب میلیون ها فالوئر به دست آورد که در لذت بردن او از لحظه لحظه‌ی زندگی شریک‌اند. برای او زندگی کردن به بهترین شکل ممکن فقط یک شعار نیست. مادر و خواهرش هرگز به سن سی سالگی نرسیدند و ونسا خیال ندارد زندگی طولانی را حق مسلم خود فرض کند، اما پس از اینکه خواهر ناتنی اش ناگهان سرپرستی نوزاد خود را بر عهده‌ی ونسا می‌گذارد، زندگی اش از «ماجراجویی روزانه» به« از این بدتر نمی‌شد»تبدیل می‌شود.آخرین کسی که ونسا انتظار دارد برای کمک به او ظاهر شود، آدرین کوپلند، همسایه‌ی جذابش است، کسی که دورادور می شناسد، ولی قرار است وقت زیادی را با او و چی واوای پیرش بگذراند. ونسا اکنون در حال تجربه‌ی احساساتی است که با خود عهد کرده بودحس نکند. چون تنها چیز بدتر از عشق آدرین شدن، یافتن اندکی امید به آینده‌ای است که شاید ونسا هرگز تجربه اش نکند.

لیست‌های مرتبط به زندگی کوتاه است

یادداشت‌های مرتبط به زندگی کوتاه است

            کتاب هفتم سال ۱۴۰۲
داستان عاشقانه ونسا پرایس و آدرین کوپلند و خانواده این دو شخصیت بود داستان خوبی داش و روند داستان به خوبی پیش می رفت  شخصیت ونسا خیلی دوست داشتی بود حتی با اینکه داستان بود ولی باید اعتراف کنم که روش  یه کراش ریز زدم ونسا واقعا شخصیت دوست داشتنی بود مخصوصا فداکاری های که برای خانواده اش میکرد واقعا خانواده ونسا خیلی رو مخ بودن و ونسا انگار اصلا از این خونده نبود یه شخصیت دوست داشتنی بودتازه شغلشم خیلی دوست داشتنی بود بلاگر سفر 
آدرین به قول ونسا مرد جذاب دوست داشتنی  من بیشتر از اینکه از رفتارش با ونسا خوشم بیاد بیشتر از رفتارش با گریس خوشم میومد آدرین در کل داستان رفتارش خوب بود حتی با خانواده ونسا ولی آخرای داستان رفتار و تصمیمش درباره ونسا اعصابمو خورد کرده بود ولی خدارو شکر بخیر گذشت
درباره داستان:ونسا پرایس که مامان بزرگ مادر و خواهرش و در اثر یه بیماری به نام ALS  از دس داده می ترسه خودشم در اثر این بیماری بمیره و بچه خواهرش به فرزند خواندگی گرفته یه شب اتفاقی مردی در خونشو میزنه که از صدای گریه بچه شکایت کنه و اینجا داستان عاشقانه شروع میشه....
در کل از داستانش راضی بودم دو سه کتاب آخری که خوندم یه درس بزرگ بهم دادن اینکه همه ما قراره یه بار زندگی کنیم بهتره کارایی که دوس داریم انجام بدیم و وقتمونو بیشتر با عزیزانون بگذرونیم و بیشتر قدر اونا رو بدونیم
          
                من طرفدار پایان های شاد نیستم ولی پایانِ این کتاب به دلم نشست؛ از صفحه اول منتظر زمانی بودم که آدرین و ونسا احساسشون رو به هم بیان کنن؛ شاید ظالمانه به نظر برسه ولی منتظر زمانی بودم که آدرین بشکنه و ونسا منزوی شه🫠😂؛ و وقتی به اون قسمتش رسید درحالی که بابتش خوشحال بودم از غمِ شخصیت ها گریه کردم:) 
خلاصه که کتاب و روند داستان رو دوست داشتم و شاید اگه آخرش ونسا میمرد پنج ستاره کامل میدادم:›😂
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.