بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

فرزندان هورین؛ به پیوست "حدیث تور و آمدن او به گوندولین"

فرزندان هورین؛ به پیوست "حدیث تور و آمدن او به گوندولین"

فرزندان هورین؛ به پیوست "حدیث تور و آمدن او به گوندولین"

4.2
10 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

28

کریستوفر تالکین در مقدمه، دلایل خود را برای انتشار این کتاب جدید، از تالکین بعد از این همه سال چنین شرح می‌دهد: «نمی‌توان انکار کرد که برای بسیاری از خوانندگان «ارباب حلقه‌ها»، افسانه‌های دوران پیشین (به آنگونه که پیشتر به اشکال مختلف در «سیلماریلیون»، «قصه‌های ناتمام» و «تاریخ سرزمین میانه» منتشر شده است) کمابیش ناشناخته‌اند، مگر به دلیل شهرت شیوه و سیاق‌شان به عنوان چیزهایی عچیب و دست‌نیافتنی. به همین دلیل، ارائه نسخه طولانی پدرم از افسانه فرزندان هورین به صورت کاری مستقل و مجلدی مجزا، با کمترین ویراش از جانب من و مهمتر از آن با روایت پیوسته، بی‌آنکه وقفه یا انقطاعی در آن باشد و در صورت امکان بدون هیچ‌گونه تحریف و جعل، به رغم این‌که پدر برخی بخش‌های آن را ناتمام گذاشته بود، ذهن من را به خود مشغول کرده بود. بر این گمان بوده‌ام که اگر داستان سرنوشت تورین و نیه‌نور، فرزندان هورین و مورون به این صورت منتشر شود، می‌تواند پنجره‌ای را به داستان و محل وقوع آن در یک سرزمین میانه ناشناخته باز کند که بدیع و جذاب است و درعین‌حال خواننده را متقاعد کند که این داستان از گذشته‌ای بسیار دور به ما رسیده: سرزمین‌های زیر آب رفته غرب کوهستانی آبی، آنجا که چوب‌ریش در جوانی پا برآن نهاده و دورلومین، دوریات، نارگوتروند و جنگل بردتیل که زندگانی تورین تورامبار در آنجا سپری شده بود.»

لیست‌های مرتبط به فرزندان هورین؛ به پیوست "حدیث تور و آمدن او به گوندولین"

یادداشت‌های مرتبط به فرزندان هورین؛ به پیوست "حدیث تور و آمدن او به گوندولین"

مریم :)

1401/08/09

                جا داره به شعر پرمغزی اشاره کنم🚶🏻‍♀️:
"کبوتر بچه بودم مادرم مرد
مرا ب دایه دادن، دایه‌ام مرد
منو با شیر گاو آموخته کردن
ز بدبختی من گوساله هم مرد"
😐🤣
واقعن حکایت هورین و زن و بچه هاش بود
چرا؟! واقعن چرا؟
کاش یکی از تالکین فقط میپرسید چرا!
چرا انقده بدبختی براشون نوشتی؟ بابا بدبختی یکی دوتا .. اقلن ی راه نفس میذاشتی خوب 🚶🏻‍♀️
دلم کباب شد .. این تورین بچه ب طلا دس زد سنگ شد ینی 
هعی... 🚶🏻‍♀️💔

پ.ن: به‌لگ ام ک نگم اصن... اون ی تنه جرواجر کرد قلبمو 🚶🏻‍♀️
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.