بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

خوب های بد بدهای خوب

خوب های بد بدهای خوب

خوب های بد بدهای خوب

سومان چینانی و 2 نفر دیگر
4.6
6 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

31

خواهم خواند

9

کتاب حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان نگاشته شده است. در این داستان «سوفی» و «آگاتا» به مدرسه هایی فرستاده می شوند که آدم بدها و آدم خوب های قصه ها را آنجا می سازند. آن ها فکر می کنند، می دانند جز کدام دسته هستند. اما آیا واقعاً خوبی و بدی آدم ها را به همین راحتی می شود فهمید.

لیست‌های مرتبط به خوب های بد بدهای خوب

یادداشت‌های مرتبط به خوب های بد بدهای خوب

                هرگزهای همیشگی


خوب با خوب، شرور با شرور. دو کلمه ی کوچک که دنیا را به دو دسته تبدیل می کنند. همین دو کلمه باعث می شوند داستانی به وجود بیاید که حتی داستان نویس هم نداند چه اتفاقی برای سوفی و آگاتا رخ خواهد داد. چه کسی پرنسس و چه کسی ساحره است؟ همین معمای مبهم بود که من را جذب کرد. جذب کرد تا اولین نوع اینطور کتاب ها را بخوانم. تا به حال نخوانده بودم و سرسخت پای نظرم ایستاده بودم که از این طور داستان ها نمی خوانم! در اولین صفحه مجذوب کلمات کتاب شدم و تا آخرش ادامه دادم. کتابی که به قلم سومان چینانی، کاری کرد که بلافاصله بعد از تمام کردن کتاب جلد دومش را باز کنم و بخوانم.

سوفی امسال مطمئن بود که دزدیده می شود. می دانست مدیر مدرسه پرنسسی بهتر از او پیدا نخواهد کرد. او منتظر بود و اصلا برای همین با آگاتا دوست شده بود. اما هیچ کس نمی دانست آن شب که سایه مدیر مدرسه دوباره به روستا برگردد چه کسی را با خود خواهد برد. چه کسی ساحره این داستان و چه کسی  پرنسس یا شاهزاده خواهد شد؟ فقط باید صبر می کردند تا مدیر برگردد؛ برگردد و دانش آموزان جدیدش را شکار کند.

بدون هیچ مکثی می توانم بگویم فوق العاده ترین کتاب در ژانر ماجراجویی و تخیلی همین کتاب خوب های بد بد های خوب است. البته بی شک این کتاب همچون کتاب های دیگر تقاط ضعف و قوتی دارد اما نقاط قوت این کتاب کاری کرده است که بعضی از ضعف های کتاب به چشم نیایند و از بقیه متمایزش کنند. شخصیت پردازی، توصیف ها، نقاط هیجانی کتاب و تخیلات ذهن شخصیت به خوبی به نمایش درآمده بود. جوری که من خواننده حس می کردم در حال دیدن یک فیلم واقعی هستم. 

در مورد شخصیت پردازی باید بگویم که گویی شخصیت ها زنده شده بودند و وقایع مثل فیلم جلوی چشمانمان به وقوع می پیوست. در ابتدا ظاهر و شخصیت سوفی برایمان کاملا روشن بود. جوری که حس می کردیم حتما اشتباهی رخ داده که او در مدرسه اشتباهی حضور دارد. حتی گمان می کردیم آگاتا نیز نباید در جمع همیشه ها بماند و ایمان داشتیم که او مثل بقیه نیست.  سِیر تحول آن دو هم به طور محسوس قابل مشاهده بود. می توانستیم بفهمیم که آگاتا و سوفی دارند به باطن اصلی خود بر می گردند و معما ها نیز در حال حل شدن است. حتی تدروس که جز شخصیت های فرعی بود حالت هایش آشنا و می شد حدس زد که مثلا در این واقعه چه اتفاقی ممکن است او را ناراحت یا شاد کند. در این نوع شخصیت بئاتریکس هم می توان مثال زد که فردی مغرور و زیبا است و کمی مبارزه طلب می باشد.

در رابطه با توصیف ها نیز واقعا حرفی برای گفتن نمی ماند. البته که در بعضی از قسمت های کتاب، متنش کمی مبهم می شد کمی باید روی آن تامل می کردیم تا متوجه وقایع رخ داده شویم و بفهمیم اصلا ماجرا از چه قرار است. به غیر از این، توصیف ها باعث شده بود کلمات کتاب جان بگیرند و تمام وقایع در مقابل چشمان ما روی دهد. مخصوصا در رابطه با توصیف کردن فضای مدرسه، جوری واقعی به نظر می آمدند که گویی آنجا حضور داشته و خود به تماشای آنها نشسته‌ایم. 

دیالوگ های کتاب نیز خیلی خوب و قابل باور بودند. ولی در بعضی از دیالوگ ها حالتی هایی مشاهده می شد که دیالوگ و صحنه را خراب می کرد. مثلا در یک صحنه احساسی مثل صحنه آخر کتاب، نباید اینکه شخصیت ها هم را صدا می زنند نوشته می شد. یعنی اینکه اسم همدیگر را مدام تکرار نکنند یا چیز هایی مثل سلام و خداحافظی را داخل دیالوگ نیاورد. همچنین برخی دیگر از دیالوگ ها جوری بودند که اگر نشان داده می شد بهتر بود تا اینکه به طور مستقیم بین هم رد و بدل کنند. مثل قسمتی که پروفسور دووی و آگاتا در رابطه با زیبایی گفت و گو می کردند. می شد این را نمایش داد. یعنی تمام این وقایع را خود آگاتا درک می کرد تا اینکه حاضر و آماده به او گفته شود. به غیر از این موارد واقعا دیالوگ ها زیبا بودند. 

در آخر می توانم بگویم مثل خیلی دیگر از کتاب ها سیصد کلمه مرور برای این کتاب کم بود. به قدری مجذوب کتاب شدم که شروع به خواندن جلد دومش کردم. واقعا تخیلات نویسنده  جالب و جدید است. چیز هایی که به شکل افسانه های قدیمی در ذهن ما نقش بسته بود گویی دوباره زنده شد و حقیقت به وجود آمدنش برای ما نیز روشن شد. همین قدر بگویم که شخصیت آگاتا و سوفی در ذهنم برای همیشه ماندگار گردید و در پایان این متن هم تا همیشه این کتاب را فراموش نخواهم کرد.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

tasnim

1401/02/15

            سرنوشت ، کلمه ای ایست  که با معنا اش آشنا هستم ولی  توان درک محتوای دربرگیرنده ی اش را ندارم ، "سرنوشت " فقط یک کلمه نیست ، کل عمر ما است که انسان از آن بی خبر است  . 
سوفی و آگاتا دو متضاد از نظر ، اخلاق ، ظاهر ، محل زندگی و …  ولی با سرنوشت دزدیده شده از هم و غیر قابل پیشبینی ، داستان این کتاب را تشکیل می دهند . 
نویسنده توانسته بود ، فوق العاده خوب داستان را گسترش و پیش ببرد و پیرنگ داستان روند خوبی داشت و خسته کننده نبود ،  فقط در اوایل داستان موقعی که مدیر مدرسه می خواست یکی از بچه ها را ببرد ، کمی زیاد توضیح داده شده بود .
توصیف مکان به خوبی در داستان صورت گرفته بود و من  به خوبی می توانستم تمام مکان ها را تصور کنم و خودم را جای شخصیت های داستان قرار دهم  و با خوشحالی های شخصیت ها خوشحال وبا ناراحتی هایشان ، ناراحت می شدم . 
شخصیت پردازی خیلی خوبی داشت ، به طوری که شخصیت را مثل خانواده ام می شناختم برای مثال سوفی ، خیلی به خودش و مخصوصا پوستش اهمیت می داد . 
دیالوگ های داستان هم مثل بقیه ی آیتم های دیگر خیلی خوب بود ، شاید جایی از قسمت ها مشکلی داشت ولی به نظرم علتش این است که ما ترجمه ی کتاب را میخوانیم و ممکن است بعضی از قسمتها مشکلی داشته باشد . 
موضوع این کتاب ، جذاب است و خواننده ی کتاب نمی تواند کتاب را بگذارد و دوست دارد تا اخر کتاب را بخواند و به شما پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانید و مطمئنا شما هم نمی توانید کتاب را زمین بگذارید :)
          
                این کتاب عالی بود. پر از غافلگیری بود. چیزی که خیلی تو این کتاب دوست داشتم:فرق ظاهر و باطن آگاتا و سوفی بود. اینکه مدرسه ی خوب ها و شرور ها از روی ظاهر انتخاب نمیکرد ولی سوفی به ظاهرش چسبیده بود.
سوفی خودخواه بود و آگاتا وفادار بود. سوفی به خاطر خودش آگاتا رو تو همه خطری انداخت و آگاتا به خاطر دوستش همه ی این سختی هارو تحمل کرد
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.