اسم شوهر من تهران است (مجموعه داستان)
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
24
خواهم خواند
12
توضیحات
: رازت چیست؟ این را مادر میپرسد، یک ماهی است که پیشم آمده. هوای تهران به او نمیسازد، پوستش خشک میشود. هر روز بعد از برگشتن از آموزشگاه دستمالی را نشانم میدهد که با آن خانه را تمیز کرده و میگوید همهاش دوده است. دستمال سیاه را جلوی چشمم میگیرد، میگوید ببین کجا زندگی میکنی! به خاطر کی موندی تهران؟من نباید بدونم؟جوابی ندارم به او بگویم رازی ندارم. فقط میخواهم تهران بمانم.
لیستهای مرتبط به اسم شوهر من تهران است (مجموعه داستان)
یادداشتها
1402/12/2
کتاب بهلحاظ زبان و فرم خیلی خوب بود. اگرچه موضوع داستانها عموماً تلخ و سیاه بود. توی داستانها ذهنیات شخصیتها خیلی خوب آمده بود. نویسنده از درون آنها میگفت. مثلاً از فکری که برای آینده دارند یا اگر قرار است جایی بروند یا اتفاقی بیفتد، شخصیت قبل از قرار گرفتن در آن موقعیت، خودش توی ذهنش آن را میساخت و میگفت چه اتفاقی خواهد افتاد یا چه دیالوگهایی ردوبدل خواهد شد. داستان "گنجشک تریاکی" به لحاظ زبان، محاوره نوشته شده بود. داستان یک نکتهٔ جالب توجه داشت؛ آن هم اینکه حالِ زن از خوب به بد، مثل یک آونگ در رفتوآمد بود. داستان "کاش سودابه مُرده باشد" کِشش بسیاری داشت و مخاطب منتظر بود ببیند که آخر کار چه کسی مُرده! اگرچه مخاطب میدانست که سودابه نمرده است. درنهایت داستان جوری تمام میشد که مخاطب در هالهای از ابهام باقی میماند، اما درعینحال میتوانست حدس بزند چه کسی مُرده. در داستان "ساچلی" نکتهٔ دلچسب این بود که اسم داستان ساچلی بود اما درواقع این داستان همان داستانی بود که اسم کتاب به نام آن بود. یعنی اسم داستان "اسم شوهر من تهران است" بود. برایم خیلی جالب بود که نویسنده اسم کتاب را از یکی از داستانها انتخاب نکرده بود. ضمناً داستان بسیار شاعرانه تمام شده بود. نویسنده در داستان "ای عیسی کجایی"، موضوعی که شاید خط قرمز باشد و بیان کردنش سخت باشد را در قالب نمایشنامه نوشته بود. این از تیزهوشی نویسنده است. دوم اینکه مثل نمایشنامه نگفته بود که مثلاً فلانی در این لحظه باید این را بگوید، بلکه جوری میگفت که انگار همین الان دارد اتفاق میافتد و مخاطب نمیدانست این اتفاق در نمایشنامه رخ میدهد یا در واقعیت. پایان داستان بسیار تأثربرانگیز و تأثیرگذار و کمی شوکهکننده بود. در داستان "کوچه فوتبال" کوچه، جانبخشی شده که آن را جذاب میکند. اما نکتهٔ جالبتر این است که این کوچهها نیستند که جانبخشی شدهاند بلکه صاحبِ اسم کوچهها هستند که در آن داستان حضور دارند، یعنی دو شهید. نکتهٔ دیگر اینکه داستان موازی پیش میرفت؛ بین حال و گذشته. نوع روایت داستان "زنی در طبقهٔ چهارم"، خیلی متفاوت است و ساختار چشمگیری دارد. درعینحال این ساختار باعث شده بر عاشقانگی آن بیشتر بیفزاید. داستان "مجسمه" تجربهای ملموس را روایت میکرد و درعینحال شاید تلخ بود. نکتهٔ دیگری که در این داستان جالب بود این بود که تلخی روایت در آخر داستان خیلی خوب بیان شده بود. ویژگیِ زن که باعث شده بود او را به اینجا برساند از کودکیاش نشئت میگرفت. این مسئله اهمیت پروندهٔ شخصیت و تأثیر رفتارهای کودکی یک فرد در بزرگسالی را بهخوبی نشان میداد. آخرین داستانِ کتاب پر از شک و تردید و با پایانی تلخ بود!
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0
1403/2/16
13
1401/12/10
9